میزان تماس و صمیمیت افراد در مکان؛
میزان مشارکت در فعالیتهای گروهی و مراسم جمعی (براون و ورنر، ۱۹۸۵: ۵۳۵).
از نگاه کاساردا و جانویتز (۱۹۷۴) متغیرهای مدت اقامت و شبکههای اجتماعی محلی، بر دلبستگی به اجتماعهای محلی تأثیر دارد. به اعتقاد آنها، ثبات مسکونی در واحدهای همسایگی بهترین پیشبینی کنندهی دلبستگی به اجتماع محلی است. استدلال آنها بر این پایه استوار است که ثبات، امکان آشنایی و برقراری ارتباط در میان همسایگان را افزایش میدهد و پیوندهای اجتماعی رسمی و غیررسمی را در میان ساکنان تقویت میکند. از سوی دیگر، تحرک، تعاملات مداوم و پیوسته را محدود میکند؛ در محلاتی که تحرک جغرافیایی بالاست، برای ساکنان دشوار خواهد بود که شناختی از یکدیگر کسب کنند و با سایر افراد در روابط گروهی انسجام یابند.
روابط اجتماعی به تعاملات میان همسایگان ارجاع دارد و مواردی مانند قرض دادن یا قرض گرفتن ابزار و لوازم، نگهداری از بچهها، ملاقات غیررسمی، درخواست کمک در مواقع اضطراری و … را در برمیگیرد. از طریق این تعاملات، همسایگان یکدیگر را موردحمایت احساسی، شخصی، ابزاری و اطلاعاتی قرار میدهند. تحقیقات نشان میدهد بخش عمدهی تماسهای همسایگان در مکانهای آموزشی، ورزشی، تفریحی و … صورت میگیرد. این مکانها (برای مثال فضاهای سبز و پارکها) با ایجاد فضایی مطبوع و جذاب تعامل همسایگان را تسهیل میکند، تعامل نیز بهنوبهی خود موجب تقویت حس اجتماعی و دلبستگی مکانی میشود. از جنبهی دیگر، امکان ملاقات ساکنان در فضاهای عمومی موجب تقویت اعتماد عمومی میشود که برای توسعهی سرمایه اجتماعی در واحدهای همسایگی ضروری است. میزان بالایی از تعامل اجتماعی در میان ساکنان میتواند دلبستگی به واحدهای همسایگی را ارتقا بخشد (کافی و فتحی، ۱۳۹۰: ۱۵).
براون[۳۶] و دیگران (۲۰۰۳) معتقدند ترس از تبهکاری موجب میشود ساکنان خود را از مکانهای عمومی و رویدادهای محلی دورنگهدارند. ترس، دامنهی دلبستگی به اجتماع محلی را کاهش میدهد و ممکن است اجتماع را به خانه و منزل مسکونی محدود کند. ترس به احساس آسیبپذیری بیشتر میانجامد و آسیبپذیری، فرسایش دلبستگی به اجتماع محلی را به دنبال دارد.
واحدهای همسایگی همچنین نوعی احساس امنیت فیزیکی و روانی را تأمین میکنند که از محیط آشنا و قابلاطمینان ناشی میشود. واحدهای همسایگی یکی از منابع هویت به شمار میآیند. این واحدها نهتنها به ساکنان، مرزبندیهای فضایی را عرضه میکنند، بلکه حدومرزهای اجتماعی را نیز مشخص میسازند. هنگامیکه افراد نام مکانها را برای شناساندن وضعیت اجتماعی کلی خود و دیگران استفاده میکنند، درواقع، به هویت بخشی محل سکونت خود اتکا دارند (کافی و فتحی، ۱۳۹۰: ۱۵).
امنیت اجتماعی
امنیت اجتماعی به کیفیت بقای اعضای جامعه توجه دارد و برخی عوامل معنوی و فرهنگی که موجب آسیبپذیری شیوههای گوناگون زندگی میشود بهمنزلهی تهدید به شمار میرود. امنیت اجتماعی در تعریف مدرن آن بر حفظ و نگهداری احساس تعلق یا همان احساس ما بودن نظارت دارد؛ زیرا حراست و نگهداری از احساس ما بودن، در حفظ جامعه نقش دارد و اگر این احساس حفظ شود، افراد جامعه نسبت به مشکلات و مسائل جامعه احساس تعهد و تکلیف میکنند.
از دیدگاه گهل (۱۹۷۱) مفهوم امنیت به دفاع یا حفاظت از خود، خانواده، دوستان و اموال بازمیگردد. مفهوم امنیت در فضای شهری از یکسو با جرم ارتباط پیدا میکند. اگرچه از آن بسیار متفاوت است و از سوی دیگر با مفهوم قربانی جرم واقعشدن و ترس از آن در ارتباط است. از سوی دیگر میبایست میان ترس و خطر یا احساس امنیت کردن و در امان بودن تفاوت قائل شد. ازنظر علمی، درک اثرات جرم یعنی ترس از وقوع جرم، بهاندازهی خود آن یعنی خطرهای آماری حاصل از وقوع جرم اهمیت دارد. واکنش نسبت به ترس از قربانی شدن باعث میشود که بسیاری از مردم از خطرات دوری کنند یا حداقل میزان در معرض خطر قرار گرفتنشان را کاهش دهند. این خود میتواند منجر به عدم حضور مردم نهتنها در یک مکان خاص بلکه در بیشتر فضاهای عمومی شود (کارمونا، ۲۰۰۳: ۲۴۱).
مفهوم فضای شهری امن در مقابل مفهوم فضای شهری ناامن قرار دارد. پدیده ناامنی دارای دو جنبه عینی و ذهنی است و کلیه عرصههای زندگی را در برمیگیرد. مقولهی ناامنی از جنبهی عینی، کلیه مظاهر ناامنی ازجمله سرقت، قتل، خشونت و … را شامل میشود و مقوله ناامنی از جنبهی ذهنی، شامل داوری در خصوص امنیت منطقه و فضا است. ناامنی، پدیدهای همانند فقر است و میتوان گفت که فقر مقدمهی دیگر پدیدههای آسیبشناختی ازجمله ناامنی، خشونت شهری و غیره است (صالحی، ۱۳۸۷: ۱۰۷).
رویکرد سنتی به امنیت اجتماعی
امنیت اجتماعی به بقای اعضای جامعه توجه دارد و آن دسته از عوامل فیزیکی و مادی که بقای جامعه را تهدید کند بهعنوان تهدیدی برای امنیت اجتماعی تلقی میشود.
در این بعد از امنیت، امنیت اجتماعی با حفظ و بقای زندگی مطرح میشود؛ یعنی باید زندگی اعضای جامعه حفظ شود و بدین سبب نیازمند حذف یا حداقل کاهش عواملی هستیم که حفظ و بقای زندگی را تهدید میکند و روند استمرار حیات را مختل میکند؛ بنابراین هر آنچه که مخل نظم جاری زندگی شود، میتواند بهعنوان تهدیدی برای جامعه به شمار رود؛ بنابراین در رویکرد سنتی، هر آنچه که بقای جامعه را در بعد مادی و فیزیکی تأمین کند، امنیت محسوب میشود.
رویکرد مدرن امنیت اجتماعی
امنیت اجتماعی
دانلود کامل پایان نامه در سایت pifo.ir موجود است. |
به کیفیت بقای اعضای جامعه توجه دارد و برخی عوامل معنوی و فرهنگی که موجب آسیبپذیری شیوههای گوناگون زندگی میشود بهمنزله تهدید به شمار میرود.
امنیت اجتماعی در تعریف مدرن آن بر حفظ و نگهداری احساس تعلق یا همان احساس ما بودن نظارت دارد؛ زیرا حراست و نگهداری از احساس ما بودن، در حفظ جامعه نقش دارد و اگر این احساس حفظ شود، افراد جامعه نسبت به مشکلات و مسائل جامعه احساس تعهد و تکلیف میکنند.
تطبیق تعاریف سنتی و مدرن از امنیت اجتماعی و تطبیق آن با تعاریف سنتی و مدرن از سلامت اجتماعی بهخوبی نشان میدهد که تعریف مدرن از سلامت به دلیل تأکید بر عوامل اجتماعی و فرهنگی، لزوم توجه به کیفیت بقای افراد را در حفظ امنیت اجتماعی بهخوبی آشکار میکند. همچنین این تعریف همخوانی زیادی با الگوی کلیت سلامت دارد که ابعاد اجتماعی و معنوی را نیز در کنار ابعاد جسمی و روانی موردتوجه قرار میدهد.
رابطه الگوی سلامت و رویکردهای امنیت اجتماعی
منبع: سام آرام (۱۳۸۸)
امنیت اجتماعی و سلامت اجتماعی
یکی از عواملی که بهطور گسترده، با میزان سلامت اجتماعی افراد در ارتباط است، امنیت اجتماعی است که فقدان سلامت اجتماعی، حاصل عدم جذب افراد در چارچوبهای اجتماعی و درنتیجه عدم جامعهپذیری صحیح آنهاست؛ بنابراین سلامت اجتماعی عامل مهمی در کنترل آسیبها و مسائل اجتماعی و حفظ نظم اجتماعی و درنهایت تأمین امنیت اجتماعی است.
امروزه کیفیت روابط اجتماعی در برنامهریزیهای اجتماعی نقش مهمی را بر عهده دارد. چراکه با گسترش و تفکیک نقشها و تخصصی شدن امور که به گسترش جریان تمایز پذیری میانجامد، فرد در برابر دو نیروی متناقض قرار میگیرد. از یکسو این شرایط ازاینجهت که فرد را در برابر انتخابهای متعدد قرار داده است، قدرت انتخاب او را افزایش میدهد و افزایش قدرت انتخاب، زمینهی آزادی فرد را فراهم میکند. از سوی دیگر به جهت تخصصی شدن امور، در تمام اجزای زندگی به دیگران وابسته میشود و در این اتکای بیشازحد به دیگران، ناخواسته آزادی وی محدود میشود. این وضعیت متناقض در روابط اجتماعی بر تمام مسائل اجتماعی ازجمله بحث امنیت نیز تأثیر میگذارد. خصوصاً کلانشهرها از یکسو به جهت تفکیک بیشازپیش نقشها، روابط اجتماعی گسترش مییابد و افراد برای بقای خود به موقعیتهای دیگر وابسته میشوند و از سوی دیگر روابط در سطح میماند و به عمق نمیرود و افراد کمتر از پیش، کسانی را که در موقعیتهای گوناگون قرار میگیرند و با آنها ارتباط برقرار میکنند، میشناسند. علاوه بر اینکه این روابط از پایداری و تداوم گذشته برخوردار نیست، در حین سطحی بودن آن درنهایت منجر به دورنگه داشتن خود از دیگران و کاهش روابط نخستین و چهره به چهره، بیاعتنایی به دیگران به جهت عدم اعتماد به آنها، محدود نگهداشتن رابطه اجتماعی با تعداد محدودی از افراد، تضاد نقشها، انتظارات از دیگران و … میشود.
از سوی دیگر ناامنی اجتماعی نیز تأثیر نامطلوبی بر سلامت اجتماعی جامعه دارد. ناامنی میتواند فراتر از زندگی قربانیان آن، بر آنهایی که تجربهی غیرمستقیم از جرم داشتهاند نیز تأثیر گذارد. ناامنی میتواند فضایی از بینظمی را ایجاد کند که در آن، شهروندان قادر به اعمال کنترل غیررسمی بر اجتماع خود نیستند و بنابراین ترس منجر به افزایش جرائم میشود. ترس از جرم، بیشتر از خود جرم زیان میرساند و منجر به افت روحیه در جامعه میشود (صدیق سروستانی، ۱۳۸۵: ۲۰). ترس و ناامیدی در طی زمان، تأثیرات مخرب و منفی بر کیفیت زندگی دارد و منجر به مراقبت و محافظت غیرضروری مردم از خودشان میشود. آنها را از فعالیتهای اجتماعی بازمیدارد و میزان بیاعتمادی را در جامعه افزایش میدهد؛ بنابراین احساس امنیت اجتماعی ازجمله عوامل مؤثر بر سلامت اجتماعی است؛ بنابراین میتوان گفت که رابطه دوسویهای بین سلامت اجتماعی و امنیت اجتماعی در جامعه وجود دارد.
توجه به هرم نیازهای مازلو[۳۷] نیز، رابطهی بین سلامت اجتماعی و امنیت اجتماعی را بهخوبی آشکار میسازد. مازلو نیازهای اساسی انسان را در یک هرم جایداده است که دارای ۵ طبقه است. طبقات پایینتر هرم نیازهای پیچیدهتر ولی کمتر حیاتی را نشان میدهند. نیازهای طبقات بالاتر فقط وقتی موردتوجه فرد قرار میگیرند که نیازهای طبقات پایینتر برطرف شده باشند.
هرگاه نیازهای فردی به طبقهی بالاتر حرکت کرد، نیازهای طبقات پایینتر چندان موردتوجه اصلی او نخواهد بود (شولتز و آلن، ۱۳۷۵: ۹۱). اگر هم بهصورت موردی به یک نیاز در طبقههای پایینتر احتیاج پیدا کند بهصورت موقتی اولویت آن نیاز را بالا میبرد؛ ولی هرگز بهصورت دائمی به طبقه پایینتر برنمیگردد. چهار طبقه اول هرم مازلو «نیازهای پایه» یا «نیازهای فقدانی» نام دارند.
طبقه اول: جسمانی و فیزیولوژیکی شامل خوردن، نوشیدن، نفس کشیدن و …
طبقه دوم: امنیت شامل امنیت شخصی در برابر جرائم، امنیت مالی و شغلی، بهداشت و سالم بودن، امنیت در برابر حوادث و بیماریها و …
طبقه سوم: اجتماعی شامل دوستی، صمیمیت، خانوادهی پشتیبان و روابط مناسب داشتن با انسانها، تعلق داشتن و پذیرفته شدن. این نیاز میتواند از سوی گروههای بزرگ (مانند باشگاههای ورزشی، اداره، گروههای مذهبی، سازمانهای حرفهای و …) یا گروههای اجتماعی کوچک (مانند اعضای خانواده، همسر یا دوست نزدیک، معلم، همکار یا هم تحصیل نزدیک، اشخاص مورد اعتماد و …) ارضا شود. افراد همچنین نیاز دارند ت
وسط دیگران دوست داشته شوند و آنها را دوست داشته باشند. در نبود چنین پذیرفتهشدنی فرد در معرض تنهایی، اضطراب اجتماعی یا افسردگی قرار میگیرد.
طبقه چهارم: رضایت و احترام شامل نیاز به احترام و رضایت، «احترام به خود»، «رضایت از خود» و «احترام به دیگران».
طبقه پنجم: نیازهای متعالی (نیازهای انگیزهبخش) نیاز به تعلق و پذیرش در اجتماع، نیازهای ذهنی و فکری، نیازهای زیباییشناختی و نیاز به خودشکوفایی نیز در این دسته قرار میگیرند. نیازهای ذهنی و فکری شامل نیاز انسان به گسترش ذهن و فکر و هوش خود میشوند. نیازهای ذهنی و فکری شامل نیاز انسان به گسترش ذهن و فکر و هوش خود میشوند. نیازهای زیباییشناختی، نیاز انسانی برای رشد کردن و رسیدن به خودشکوفایی و نیاز به چیزهایی است که ازلحاظ زیباییشناختی دلپذیر باشد. خودشکوفایی، نیاز غریزی انسان برای استفاده حداکثر از همه قابلیتها و استعدادهایش و تلاش برای شکوفا کردن همه پتانسیلهاست (شولتز و آلن ۱۳۷۵: ۹۱).
به اعتقاد مازلو مرحله نهایی تکامل فرد وقتی رخ میدهد که او ازلحاظ برآورده شدن نیازهای پایهاش (طبقههای یک تا چهار) احساس امنیت و آرامش کند. در چنین وضعیتی، او تمرکز خود را بر شکوفا کردن استعدادهای نهفتهاش برای تبدیلشدن به یک انسان مؤثر، خلاق و دارای بینش و بصیرت خواهد گذاشت.
با توجه به توضیحات فوق، برای دستیابی به جامعهای که ازنظر اجتماعی سالم باشد، باید اعضای جامعه ازنظر دسترسی به امکانات اولیه و نیازهای اساسی زندگی خود تأمین باشند و همانطور از نگارهی بالا میتوان فهمید، نیاز به امنیت از مهمترین و اساسیترین نیازهای انسان به شمار میرود. البته رابطه دوسویهای بین نیاز به امنیت و سلامت اجتماعی وجود دارد. بهگونهای که علاوه بر اینکه مطابق هرم نیازهای مازلو، تأمین نیاز امنیت انسان میتواند زمینهساز نیازهای دیگران و تأمین سلامت اجتماعی (که وابسته به رده سوم تا پنجم هرم است) باشد، علاوه بر آن سلامت اجتماعی نیز میتواند به افزایش احساس امنیت کمک کند. سلامت اجتماعی شرط کافی تحقق احساس امنیت اجتماعی در جامعه است؛ زیرا در حقیقت امنیت یک تولید اجتماعی است. علیرغم اینکه ادراک ذهنی امنیت نقش اصلی را دارا است، اما احساس امنیت در تعاملات یا روابط دیگر اجتماعی شکل میگیرد. بهاینترتیب امنیت یا عدم امنیت توسط اجتماع انتقال پیدا میکند. زمانی این احساس میتواند بهدرستی انتقال پیدا کند که افراد جامعه از سلامت اجتماعی برخوردار باشند (سام آرام، ۱۳۸۸: ۲۲).
سلسلهمراتب نیازهای مازلو
منبع: شولتز و آلن، ۱۳۷۵: ۹۱
امنیت اجتماعی ازنظر بوزان[۳۸] به حفظ مجموع ویژگیهایی ارجاع دارد که بر مبنای آن افراد خودشان را بهعنوان عضو یک گروه اجتماعی قلمداد میکنند یا بهبیاندیگر معطوف به جنبههایی از زندگی فرد میگردد که هویت گروهی را سامان میبخشد. «بوزان بحث خود را بابیان ارگانیکی نهفته در این تئوری آغاز میکند و معتقد است امنیت اجتماعی به مقابله با خطراتی میپردازد که بهصورت نیروهای بالقوه یا بالفعل هویت افراد جامعه را تهدید میکنند. امنیت اجتماعی ازنظر بوزان به حفظ مجموعه ویژگیهایی ارجاع دارد که بر مبنای آن خودشان را بهعنوان عضو یک گروه اجتماعی قلمداد میکنند یا بهبیاندیگر، مربوط به جنبههایی از زندگی فرد میشود که هویت اجتماعی او را سامان میبخشند؛ یعنی حوزهای از حیات اجتماعی که فرد خود را ضمیر ما متعلق و منتسب میداند و در برابر آن احساس تعهد و تکلیف میکند، مثل ما ایرانیان، ما زنان، ما مسلمانان، ما اعراب و غیره. حال هر عامل و پدیدهایی که باعث اختلال در احساس تعلق و پیوستگی اعضای گروه گردد درواقع هویت گروه را به مخاطره انداخته و تهدیدی برای امنیت اجتماع محسوب میشود. بدینجهت است که بوزان مفهوم ارگانیکی امنیت اجتماعی را هویت دانسته و امنیت اجتماعی را مترادف امنیت هویتی تلقی کرده است» (نویدنیا،۱۳۸۲: ۶۵).
دلبستگی مکانی بهطور مداوم و نزدیکی با احساسات و ادراکات امنیت مرتبط است (رودنبوش، ۲۰۰۳: ۱۲۰). این ارتباط با راههای مختلفی توضیح داده میشود. بعضی از نویسندگان نشان دادند که علائم فیزیکی دلبستگی مکانی، ممکن است برخی از حمایت از جرم و جنایت را فراهم کنند: دلبستگی مکانی میتواند در برابر بیتمدنی و ناهنجاریهای فیزیکی و اجتماعی محافظت کند، مانند از بین بردن زبالهی ساکنان، آراستن چمن و به طریق دیگر حفظ ظاهر مکانهایی که منابع غرور و هویت میباشد. مطالعات نشان میدهد که بیتمدنی مشاهدهشده و دلبستگی مکانی ضعیف، پیشبینی کنندههای مهمی از جرم و جنایت هستند. محققان دیگر نشان میدهند که دلبستگی مکانی میتواند واکنش به تجاوز به قلمروی فرد را افزایش دهد، به تقویت و مراقبت بیشتر و محافظت نسبت به خود و همسایگان بپردازد (براون و دیگران، ۲۰۰۴: ۳۶۱).
همانند دلبستگی مکانی، سرمایه اجتماعی، حفاظت از امنیت عمومی تصور میشود. بر طبق دیدگاه شو و مککی[۳۹] (۱۹۴۲) اجتماعات با سطح بالایی از سرمایه اجتماعی بر به کار انداختن کنترل اجتماعی بر رفتارهای انحرافی و غیر مدنی مؤثرتر میباشند. به همین ترتیب، روابط اجتماعی ضعیفتر بهطور مستقیم آسیبپذیری در برابر جرم و جنایت را توسط کاهش احتمال دریافت عامل بازدارنده، کمک و یا اطلاع از همسایهها و محدود کردن ارتباطات و بنابراین کمک گرفتن از پلیس و سایر نهادها، افزایش میدهد (کِنِدی و
دیگران، ۱۹۹۸: ۸).
امروزه بر اساس ساحت پرطمطراق ارزشهای مادی و فرهنگ مدرنیته جامعه با بحرانهایی بسیار ازجمله بحران هویت روبرو است، زیرا امروزه پستمدرنیسمها توصیفات کلان جامعه مدرن را بهنقد ازجمله داشتن الگوی سبک زندگی یکسان، داشتن شغلی متعارف، تحصیلات پذیرفتهشده، تفریحات و غیره در یکنواختی و تکرار اعتبار خود را ازدستداده است؛ و باعث شده که اختلافات، تفاوتها و ناهمگونیها بیشتر موردتوجه باشد. بوزان و ویور با آگاهی از چنین شرایطی، ضرورت پردازش جنبهای از امنیت را موردتوجه قرار دادهاند و به طرح امنیت اجتماعی مبادرت نمودهاند. آنان موضع امنیت اجتماعی را پاسداری از هویت دانستهاند. بر این اساس امنیت اجتماعی درصدد تأمین امنیت برای گروههای مختلفی است که به هویتهای گوناگون در جامعه منتسب هستند؛ بنابراین «امنیت اجتماعی باعث گسترش فضای اجتماعی میشود، چراکه با از بین رفتن موانعی که در خصوص پیامدهای امنیت بخشی دولت مطرح است، فضای جدیدی به روی اجتماعات گشوده شده و زمینههای جدیدی برای فعالیتهای گروههای اجتماعی مهیا میگردد. هویتهای مختلف به رسیمت شناخته میگردد. حق حیات، ارتقاء و بهینهسازی شرایط آنان روا میگردد. ازاینرو، بستر تفاوتها و تمایزات رشد نموده، دغدغه مجازات به دلیل ناهمگونی، پایان میپذیرد و فضای اجتماعی برای ایفای نقش هویتهای گوناگون باز میشود» (نویدنیا، ۱۳۸۵: ۶۰).
هرچه سرمایه اجتماعی در محلات شهری افزایش یابد، درنتیجه بیگانگی کمتر میشود و عدم وجود نظارت و در دسترس بودن راههای فرار کاهشیافته، درنتیجه امنیت اجتماعی تقویت میگردد؛ بنابراین در سطح شهرها هر چه شرایط محیطی و میزان تراکم و چگالی تعاملات اجتماعی موجود در محیط اجتماعی محلات به سطوح بالاتر سوق داده شود، درنتیجه انسجام، اعتماد و تعامل اجتماعی بیشتر خواهد شد و درنهایت توانمندی بالاتری برای مواجهه با جرم، بینظمی و تحقق امنیت اجتماعی بیشتر خواهد شد. بر این اساس با چرخش گفتمانی امنیت اجتماعی دولتمحور به گفتمان امنیت اجتماعی جامعهمحور که کانون و مرکز قدرت را در خود جامعه بسترسازی کرده، سازهی سرمایه اجتماعی در ارتباط با امنیت اجتماعی نقش بارزی پیداکرده است؛ «زیرا سرمایه اجتماعی ازجمله نظریات جامعهمحوری است که با تأکید بر روابط اجتماعی، ظرفیت تبیین و فهم امنیت اجتماعی را داراست؛ زیرا لازمه رسیدن به توسعه، امنیت و سلامت اجتماعی، توجه به ابعاد مختلف سرمایه اجتماعی است که در کنترل آسیبها، جرائم و انحرافات اجتماعی و بهطورکلی بحرانهای اجتماعی، نقش به سزایی ایفاء میکند» (جعفری، ۱۳۸۶: ۱۲).
تجربهی جوامع توسعهیافته و دارای امنیت اجتماعی پایدار نشان میدهد که در این جوامع، سطح بالایی از اعتماد وجود دارد و افراد بهطور گستردهای در عرصه عمومی مشارکت دارند، ضمن اینکه شبکههای سیاسی-اجتماعی میان افراد به شکل افقی به سلسله مراتبی سازماندهی شدهاند. لوئیس و سالِم[۴۰] (۱۹۸۱) استدلال کرد که سطح انسجام اجتماعی به ترس از جرم و جنایت مرتبط است. در جوامعی با سطح بالایی از یکپارچگی اجتماعی، ساکنان با احتمال بیشتری، مردم و مناطق را میشناسند که آن منجر به افزایش احساس امنیت و کاهش ترس از جرم و جنایت میشود. اسکوگن[۴۱] (۱۹۸۶) پیشنهاد کرد که ترس، در ارتباط با عوامل دیگر، میتواند افول و انحطاط سریعتر محله را در یک فرآیند بازخورد که میتواند شامل ضعف کنترل اجتماعی رسمی و عقبنشینی از زندگی اجتماع شود را برانگیزد. این فرایند میتواند درواقع در خدمت به افزایش میزان جرائم باشد.