فصل اول: زهد و تقوی بسان زاد و توشه سلوک
گفتار اول: زهد و قناعت دارایی شیرین سالک
گفتار دوم: تقوی همراه همیشگی سالک
گفتار اول: زهد و قناعت، دارایی شیرین سالک
فراغت از برون و توجه به درون همواره برای انسان گرفتار در تعلقات و تمنیات دنیوی جذاب و آرزویی دیریاب بوده است، لذا گرچه زهد کم کردن زاد و بار و توشه است، اما این سبکبالی خود توشه سفر است،[۳۱۸] بیزادی خود زاد سالک است.
مرحوم شیخ محمد بهاری در کتاب پر ارج تذکره المتقین درباره شروط طالب معرفت گوید:
[شرط] چهارم: باری و أن یکون فارغ البال من أمر المعاش… و باز سالک اگر در قوای خود میبیند، رضایت به فقر مالی بدهد و در هر حال فقر و قناعت به حال سلوک مناسبتر است تا تمول و ثروت. فراغ بال برای سلوک با قناعت و اکتفا به کفاف آسانتر است. البته اگر سالک نفس قوی و همت بلند دارد… الوصول الی السعاده الأبدیه بالفقر أیسر و أسهل.[۳۱۹]
پس اگر سالک ثروت و تمکن مالی ندارد و باید در کنار تلاش برای کسب روزی در جهت تحصیل قناعت و تقویت همت خود و خانواده بر رضایت به فقر تلاش کند و این نیز بخشی از سلوک است. در هر حال هدف اصلی فراغ بال جهت سیروسلوک و کسب نورانیت دل است که این هدف یا در غنی و ثروت و یا در زهد و قناعت و فقر برای سالک حاصل میگردد. امیرالمؤمنین یکی از ثمرات و اهداف ریاضت نفس را قانع ساختن نفس یاد میکند و میفرماید: «به خدا سوگند، که تنها اراده خدا در آن است، چنان نفس خود را به ریاضت وادارم که به یک قرص نان، هر گاه بیابم شاد شود، و به نمک به جای نان خورش قناعت کند.»[۳۲۰]
زهد و پارسایی: حقیقت زهد، ترک هر چیزی است که سالک را از یاد خدا باز دارد، بدون آن که بر آنچه که از دستش رفته، تأسف خورد، یا در این ترک مغرور شود، و چشمداشتی دنیوی از آن نداشته باشد، و در پی ستایش دیگران نباشد، بلکه از دست دادن آنها را آسایش بدانی وخودِ آنها را آفت.[۳۲۱] زهد در تعالیم اهلبیت، کلید دروازه آخرت، برائت از آتش و آسودگی از آفات دنیاست. در میان آموزههای معنوی و مواعظ امام علی در نهج البلاغه شاید عنصر«زهد» بعد از عنصر«تقوا» بیش از همه تکرار شده باشد. زهد، بیمیلی قلبی به امور دنیوی و مشتهیات نفسانی، بدلیل توجه قلبی به امور معنوی و اخروی است. پس زهد یعنی گذر از توجه به مادیات و بیرغبتی در دل و اندیشه. امام علی فرمودند: «زهد، کوتاهی آرزو، و سپاسگزاری هنگام نعمت، و پارسایی هنگام حرامها است»[۳۲۲] و نیز فرمودند: «زهد در دو جمله قرآن خلاصه شده است: «متأسف نشوید برآنچه از شما فوت میشود و شاد نگردید بر آنچه به شما میرسد»هرکس بر گذشته اندوه نخورد و از آینده شادمان نشد بر هر دو جانب زهد دست یافته است.».[۳۲۳] زاد و توشه سالک در حقیقت توجه به فقر خویش است و بار و توشه برداشتن برای باریافتن در ضیافت کریم، بیادبی است.[۳۲۴] آنچه سالک به آن دل میبندد، رحمت حق است. بهترین زاد و توشه، فقر و تواضع و خاکساری و درویشی است. برگ بیبرگی و زاد بیزادی سرمایه اصلی سالک است.
قناعت، فقر برگزیده: مؤمن برطبق تعالیم اهلبیت خفیف المؤنه و سبک بال است. بلکه لازمه رسیدن به سرمنزل سعادت همین سبکبالی است. امیرالمؤمنین فرمودند: «سبکبار شوید تا به مقصد برسید.»[۳۲۵] بنابرین قناعت، بسنده کردن به کفاف از روزی و اختیار فقر بر غنی، همگی برای وصول به مقصد است. سالک بخشی عمده از فراغ بال در امر معاش را با توکل و قناعت بهدست آورد. کسب و کار و بازار و تجارت برای کسب روزی حلال به مقدار کفاف و پرهیز از حرص و طمع و جمع مال روح عرفان و زهد است. دعای پیامبر این بود خداوندا محمّد و آل محمّد را بهاندازه کفاف روزی فرما. [۳۲۶] در ادعیه اهلبیت اینگونه آمده است: الهی ارزقنی من الدنیا و زهدنی فیها پروردگارا به من روزی بده و مرا زاهد گردان، و دنیا را از من برمگردان، در حالی که به آن رغبت دارم (یعنی آن مقدار از کفاف و ضرورت که لازمه حیات است و به آن رغبت دارم از من قطع مکن).[۳۲۷] در برخی ادعیه، وسعت روزی در دنیا به همراه زهد در دنیا از خداوند درخواست شده است: «وسع علیّ فی الدنیا و زهدنی فیها».[۳۲۸] از امام سجاد حکایتی شیرین از پیامبر اکرم نقل شده که فرمودند: پیامبر از کنار مردی که شتر میچرانید گذشت و کسی را به طلب آب نزد او فرستاد. وی پاسخ داد: آنچه در پستانهای آنهاست نوشیدنی صبحگاه قبیله است و آنچه در ظروف ماست نوشیدنی شامگاه آنهاست. پیامبر فرمودند: خداوندا مال و فرزندانش را زیاد کن. پس از آن، از کنار چوپانی دیگر، گذشتند، کسی را برای طلب آب نزد او فرستاد، چوپان پستانهای گوسفندان را دوشید و شیر ظرفش را در ظرف پیامبر ریخت و علاوه بر آن گوسفندی نیز خدمت آن حضرت فرستاد و گفت: این چیزی است که نزد ما بود و اگر زیاده بر این میخواهی زیاد میکنیم. پیامبر فرمودند: خداوندا! روزی او را بهاندازه کفاف قرار ده، یکی از اصحاب عرض کرد: ای پیامبر خدا! برای کسی که درخواست تو را ردّ کرد، دعایی کردی که همه ما آرزوی آن را داریم، و برای کسی که حاجت تو را اجابت کرد دعایی کردی که همه ما آن را خوش نداریم. پیامبر فرمودند: آنچه اندک و کافی باشد بهتر از بسیاری است که از خدا غافل گرداند، آنگاه در پایان اینگونه دعا کردند که خداوندا محمّد و آل محمّد را بهاندازه کفاف روزی فرما.»[۳۲۹]
منبع فایل کامل این پایان نامه این سایت pipaf.ir است |
ابی عبیده حذّاء از امام باقر نقل میکند که پیامبر خدا فرمودند: خداوند میفرماید رشکآورترین دوستان من کسی است که سبکبار بوده و از نماز بهرهور باشد؛ در خلوت عبادت پروردگارش را نیکو بهجا آورد و در میان مردم گمنام باشد؛ روزیش بهاندازه کفاف بوده و با آن بسازد؛ وقتی مرگش فرارسد، میراثش کم و گریهکنندگانش اندک باشند.»[۳۳۰]
آزادی از بند تعلقات ثمره لذتبخش زهد و تقوی: عالیترین و معقولترین لذتها در مکتب عرفان برای عارفان حاصل میشود و سلوک الی الله لذتبخشترین تجربیات را برای سالک در مقام میآورد. عرفان صحیح انسان را از زندان طبیعت نجات داده به جهانهای انفسی سیر میدهد و روح را از چنگال طبیعت و نفس نجات میدهد. این لذت غیرقابل وصف در سلوک الی الله که حاصل آزادی سالک از تعلقات و زنجیرهای طبیعت و تن میباشد، در چند مرحله صورت میگیرد. سالک در مراحل آغازین سلوک با زهد و توکل، صبر، تسلیم، رضا و مانند آن از اضطرابها، دردها و تنشهای ناشی از تعلقات زندگی مادی رها میگردد و از بند شادی، اندوه، فقر و غنا، شکست و پیروزی، سلامتی و بیماری و مانند آن رها میگردند و این آزادی از بند تعلقات لذتی روحانی برای او به ارمغان میآورد. در مراحل میانی سلوک با ذکر و انس و طمأنینه و وجد و احوالی مانند آن و ارتقای وجودی و گسترش و اشراف روحانی بر هستی و علل و عوامل مؤثر در خود و طبیعت از زنجیره این محدودیتها خارج میشود. لذتی معنوی و غیرقابل وصف به او دست میدهد و در مراحل نهایی سلوک اگر سالک توفیق ورود به این منازل و احوال را داشته باشد با قرب و فنا و مشاهده و لقا حق و بقای او سالک خود را در جاذبه کمال مطلق الهی مییابد و از درک ذات و تعین خود نیز رها شده، همه هستی را فانی در حق و جلوههای او مییابد و به کمال انقطاع الی الله رسیده به جمال حق نظاره میکند. در این حال ابتهاج و لذت و شکفتگی فوق تصور او را فرا میگیرد بهگونهای که خود را در هالهای از نور حق مییابد.[۳۳۱]
ذکر این نکته در پایان ضروری است که گرچه در عرفان و تعالیم اهلبیت لذتهای حاصل از سیروسلوک به عنوان موهبتهای الهی در جهت تشویق و یاری سالکان است و هدف و غایت نهایی سلوک نمیباشند اما رسیدن به ابتهاج و لذات روحی یکی از ثمرات شیرین زهد و تقوی و سلوک معنوی محسوب میگردد.
گفتار دوم: تقوی، همراه همیشگی سالک
اُوصِیکُمْ عِبَادَ اللهِ بِتَقْوَی اللهِ الَّتِی هِیَ الزَّادُ وَ بِهَا الْمَعَاذُ زَادٌ مُبْلِغٌ وَ مَعَاذٌ مُنْجِح[۳۳۲]
تقوی در لغت به معنی نگهداشتن و در اصطلاح به معنی نگهداری نفس از گناه و دوری از معصیت است. تقوی زاد و توشهای کافی و پناهی امن برای سالک است که در پناه آن به مقصد خواهد رسید زادی که میوه آن در روز پاداش یعنی روز ملاقات با حق، همان لقاء و جوار قرب حق خواهد بود. در زیارت عارفانه امین الله، که به حق باید آن را زیارت مخبتین نامید،[۳۳۳] سالک در محضر راهبر معصوم، با خضوع و خشوع از خداوند، زاد و توشه رساننده به لقاء یعنی تقوی را درخواست میکند.[۳۳۴] تقوا نیرویی روحی، مقدس و متعالی است که موجب کشش بسوی معنویت و گریز از دنیازدگی میگردد. تقوی در تعالیم اهلبیت حفاظ و پناهگاه است،[۳۳۵] نه زندان و محدودیت. امیرالمؤمنین فرمودند: «بندگان خدا بدانید که تقوا خانهای است از حصار بلند و غیر قابل تسلط و بیتقوایی و هرزگی خانهای است از حصار پست که مانع و حافظ ساکنان خود نیست و آنکس را که به آن پناه ببرد حفظ نمیکند، همانا با نیروی تقوا؛ نیش گزندهء خطاکاری بریده میشود.»[۳۳۶] تقوا مایه اصلی آزادیها است، همانا تقوا کلید درستی و توشهء قیامت و آزادی از هر بندگی و نجات از هر تباهی است. [۳۳۷] تقوا به انسان، آزادی از اسارت و بندگی هوس، آزمندی، حسد، شهوت و خشم میبخشد؛ تقوا نگهبان انسان و انسان نگهبان تقوا است و این نگهبانی متقابل از نوع نگهبانی انسان و جامه است که انسان نگهبان جامه از دزدیدن و پاره شدن است و جامه نگهبان انسان از سرما و گرما است. امیرالمؤمنین در دستورالعمل معنوی فرمودند: «خواب خویش را بوسیله تقوا تبدیل به بیداری کنید و وقت خود را با آن بپایان رسانید و احساس آنرا در دل خود زنده نمایید و گناهان خود را با آن بشویید… همانا تقوا را صیانت کنید و خود را در صیانت تقوا قرار دهید. با مدد از خدا بتقوا نائل گردید و با مدد تقوا به خدا برسید.»[۳۳۸] اثر ویژه تقوی بصیرت است. همانگونه که اشاره شد هر عمل سلوکی متضمن معرفتی باطنی است، اثر مهم تقوی، روشنبینی و بصیرت و معرفتی شهودی به حقیقت است.
درجات تقوی: درجات تقوی با عمل به واجبات و ترک محرمات آغاز میگردد، سپس زهد در دنیا و پرداختن به عبادت، سپس ریاضت در دستیابی به صدق نیت و اخلاص در اعمال، سپس تمکین در مقام تقوی. مقامات پس از تقوی همان مقامات یقین است. در مصباح الشریعه اینگونه روایت شده که: عمل کنندگان در هلاکت هستند، مگر آنان که عابدند؛ عابدان در هلاکت هستند، مگر آنان که عالم هستند؛ عالمان در هلاکت هستند، مگر آنان که صادق هستند؛ صادقان در هلاکت هستند، مگر آنان که مخلص باشند؛ مخلصان در هلاکت هستند، مگر کسانی که با تقوی هستند؛ متقین و خداترسان در هلاکت هستند، مگر آنان که صاحب یقین هستند؛ و صاحبان یقین در معرض خطری بزرگ قرار دارند.[۳۳۹] در ای
ن روایت بر ترتب درجات عاملان، عابدان، عالمان، صادقان، مخلصان، متقین و موقنین اشاره دارد و به نوعی درجه یقین را برتر از تقوی، و درجه نهایی ذکر فرمودند. شرط تعالی در درجات تقوی اخلاص است. امام صادق فرمودند: اخلاص گرد آورنده اعمال نیک و کلید قبولی عمل است. پس خداوند عمل مخلص را بپذیرد واز او راضی شود، اگر چه عملش اندک باشد. و عمل غیر مخلص را نپذیرد، اگر چه بسیار باشد، چنان که عمل هزاران ساله ابلیس، با زیر پا گذاشتن یک فرمان تباه شد.[۳۴۰]
درجات تقوی در بیان دیگری با استفاده از احادیث عبارت است از عمل به واجبات و ترک منهیات، عمل به مستحبات و ترک مکروهات که با درجاتی از زهد و ریاضت ممکن گردد و در نهایت ترک دنیا و عقبی و در خدمت و حضور مولی بودن که درجات شدید زهد و ریاضت و مراقبت را لازم دارد. خطبه متقین که پاسخ امام علی به همام در بیان اوصاف متقین است همه این درجات تقوی را دربردارد. «پرهیزکاران! در دنیا دارای فضیلتهایی هستند، سخنشان راست، پوشش آنان میانه روی، و راه رفتنشان با تواضع و فروتنی است، چشمان خود را بر آنچه خدا حرام کرده میپوشانند، دلهاشان اندوهگین، تنهایشان لاغر، و درخواستهایشان اندک، و نفسشان عفیف و دامنشان پاک است. در شب بر پا ایستاده مشغول نمازند،… با قرآن جان خود را محزون و داروی درد خود را مییابند. پیشانی و دست و پا بر خاک مالیده، و از خدا آزادی خود را از آتش جهنّم میطلبند. در روز، دانشمندانی بردبار، و نیکوکارانی با تقوا هستند که ترس الهی آنان را چونان تیر تراشیده لاغر کرده است، کسی که به آنها مینگرد میپندارد که بیمارند امّا آنان بیماری نیستند، آشفتگی ظاهرشان، نشان از امری بزرگ است. از اعمال اندک خود خشنود نیستند، و اعمال زیاد خود را بسیار نمیشمارند. از کردار خود ترسناکند…. آرزویش نزدیک، لغزشهایش اندک، قلبش فروتن، نفسش قانع، خوراکش کم، کارش آسان، دینش حفظ شده، شهوتش در حرام مرده و خشمش فرو خورده است. مردم به خیرش امیدوار، و از آزارش در امانند.»[۳۴۱]
تقوی را ترک معصیت پروردگار دانستهاند، ترک حرام و پرهیز از گناه پایینترین درجه تقوی است. بالاترین درجات تقوی این است که عبد، خود را سپر حق ببیند و بدیها، لئامتها و مذمتها را به خود نسبت دهد و خداوند را از همه اینها منزه بداند و در مقابل همه خوبیها، کرامتها و مدحها را به حق نسبت دهد. امام حسین در دعای عرفه فرمودند: «خداوندا از من، آنچه شایسته پستی من است سرمیزند و از تو آنچه سزاوار کرم توست» امام سجاد در دعای ابوحمزه عرض میکند: خداوندا پیوسته خیر تو بر ما نازل میشود و بدی ما به سوی تو بالا میآید. [۳۴۲] ابنعربی در معنای تقوا گوید: «پس سپر خداوند باشید در برابر مذمت، و و خدا را سپر خود قرار دهید، در نیکی ها تا از مؤدبان عالم باشید»[۳۴۳] و این مفهوم روایتی است که فرمود قلوب عارفان منبع تقوی است، [۳۴۴] یعنی با معرفت حقیقی حق میتوان حق تقوی را ادا کرد. اوج تقوی همان انتساب تمام محامد به حق و تنزیه حق از همه نقصهاست. عبارات دعای مجیر (سبحانک یا ألله تعالیت یا رحمن) اوج این تسبیح و تنزیه است. ذکر مبارکه یونسیه نیز بر این تقوی دلالت دارد (سبحانک إنی کنت من الظالمین)
فصل دوم: ریاضت به سان رکن اصلی سلوک
گفتار اول: چیستی ریاضت
گفتار دوم: ارکان ریاضت
درآمد
در فصل پیشین به زهد، قناعت و تقوی به عنوان اصول مهم و اولیه سلوک معنوی پرداخته شد؛ در این فصل به ریاضت و ارکان آن که نقش مهمی در سیروسلوک دارد، پرداخته میشود. مبحث ریاضت را با دو گفتار در چیستی ریاضت و ارکان آن پی میگیریم.
گفتار اول: چیستی ریاضت
وَ ایْمُ اللَّهِ یَمیناً أَسْتَثْنِی فِیهَا بِمَشِیئَهِ اللَّهِ لَأَرُوضَنَّ نَفْسِی رِیَاضَهً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَی الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَیْهِ مَطْعُوماً وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً[۳۴۵]
ریاضت، تحمل سـختی و دشـواری تهذیب نفس در سیروسلوک عرفانی در جهت وصول به مقصد نهایی است. تلاشی بیامان، جهادی اکبر برای آمادهسازی روح برای اشراق نور معرفت الهی و وصول به حقیقت است، به تعبر قرآن، بهشت جایگاه کسی است که از مقام پروردگارش خـائف بـاشد و بـا هوای نفس مبارزه کند.[۳۴۶] با ریاضت و مجاهدت دمبهدم قیودات و تعلّقات خود را کم کرده و از تنگناهای مادیات رهایی مییابد و از این طریق حقیقت وجودیاش را به عالم بالا سوق داده تا اینکه به مقام قرب الهی راه مییابد. بر این اساس ریاضت نفس خدمتی از روی شفقت به نفس است؛ امام علی فرمودند: «خدمت کردن به نفس، بازداشتن آن از لذتها و اندوختههای دنـیایی و ریاضت آن به علوم و حکم و واداشتن آن به نهایت تلاش و کوشش در عبادات و طاعات است و نجات نفس در این امور است.[۳۴۷] «راه وصول به بلندای نیکیها ریاضت و مشقت است.»[۳۴۸] باید چشمان را شبها بیدار نگه داشت و شکمها را لاغر ساخت و از بدنها گرفت و به جانها ببخشید.[۳۴۹]
از آنجا که نفس طالب راحتی و آسایش و کامجوییست، ریاضت نفس همواره نیازمند درجهای از محبت به حق و شوق رسیدن به غایت است، پیشوا و اسوه اهل ریاضت امیرالمؤمنین فرمودند: قلبی که خدا را دوست دارد، شیفته مشقت و زحمت در راه اوست و قلب غافل از خدا راحتطلب است. پس ای فرزند آدم گمان مکن بدون زحمت و مشقت بتوانی به مرتبه بلند نیکی بری. حق سنگین
و تلخ است و باطل سبک و شیرین. تحمل ریاضت نشان از محبت قلبی به خدا، و آسایش طلبی و تنپروری نشانه قلب غافل و بیتوجه به خداست.[۳۵۰]
هدف ریاضت: ریاضت نفس در جهت صیانت آن از آلودگیهای دنیوی و تصفیه روح برای دریافتهای شهودی از هستی از مهمترین ارکان سیروسلوک عرفانی است. قوه میل و هوی که طبق حدیث شریف جنود عقل و جهل از قوای نفسانی و در مقابل قوه حکمت و عقل قرار دارد، دائما در پی کامجویی و لذت است و در این کامجویی حد و مرزی نمیشناسد و نهایت آن به مدفون کردن نور عقل و روح میانجامد در میان کار ریاضت نفس بر اساس قوه حکمت و عقل عملی در سه مرحله نفس را از این مهلکه نجات میدهد در مرحله اول آن را رام میکند در مرحله دوم مهار کرده و در نهایت به تدبیر آن میپردازد.[۳۵۱] از همین جاست که گفتهاند «ریاضت»، در لغت، رام کردن ستور و زجر او از حرکات غیر مطلوب است. و در عرف اهل سلوک منع نفس از اطاعت قوای شهوی و غضبی است. نفس آدمـی چـون اسـب سرکشی است که رام و مطیع نیست و انجام طاعات و عبادات برای او دشوار است و بـاید آرامآرام او را رام و راهـوار ساخت و به عبادت و بندگی حضرت حق وادارش نمود. چنانکه اگر راکب، لگام اسب را در اختیار نگیرد و آن را به حـال خـود واگـذارد، اسب او را به بیراهه میبرد و به پرتگان میافکند، انسان نیز اگر مهار نفس را در دست نگیرد و او را آزاد بگذارد و هـرچه بـخواهد در اختیار او قرار دهد، به مقصد نمیرسد. ریاضت دقیقا شبیه کار انسان صنعتگر بر روی ماده خام اولیه است ابتدا ماده خام را رام و قابل انعطاف میکند و در این کار از شیوه مناسب خود استفاده میکند و ماده سخت را با حرارت یا رطوبت و مانند آن رام میکند سپس آن را مهار کرده تحت قانون طبیعت درآورد و در نهایت با تدبیر آن محصولی استاندارد، مطمئن و خالص عرضه میکند؛ نفس سالک هم با رام شدن از سرکشی منع شود و با قانون شریعت و سلوک مهار شود و با تدبیر آن در جهت تعالی قرار میگیرد و در این صنعت ریاضت نفس اماره به بدیها به نفس لوامه و در نهایت نفس مطمئنه تعالی یابد.
تهذیب نفس(تخلیه تحلیه تجلیه): از مهمترین اهداف ریاضت، برداشتن مهار نفس اماره و موانع سلوک و در اصـطلاح تزکیه و تخلیه نفس است، هدف دیگر آن تأدیب نفس و آراستن آن به فضائل و در اصطلاح تحلیه است. هـدف سوم، تلطیف روح و آماده کردن آن جهت اشراق انـوار و تجلیات و در اصطلاح تجلیه است. زهد، عبادت و پرداختن به نوافل با حضور قلب و مراقبه و توجه دائم قلب به عالم بالا سالک را در این سه مرحله یاری رساند. مخالفت با نفس[۳۵۲]، جهاد با نفس[۳۵۳] و تهذیب نفس تعابیر متفاوتی از ریاضت در متون روایات است. امیر مؤمنان علی میفرماید: من نفس خود را با پرهیزگاری میپرورانم تا در روزی که پربیمترین روزهاست، در امان آمدن تواند و بر کرانههای لغزشگاه پایدار ماند و اگر خواستمی دانستمی چگونه عسل پالوده و مغز گندم و بافته ابـریشم را به کار برم، ولی هرگز هوای من بر من چیزه نخواهد گردید و حرص مرا به گزیدن خوراکها نخواهد کشید.[۳۵۴]
بلاخیزی طریق سلوک: مرد عرب به رسول خدا گفت: من، شما را دوست دارم. حضرت فرمودندآماده فقر باش؛ عرض کرد من خدا را دوست دارم؛ فرمودند آماده بلا باش.[۳۵۵] جنید بغدادی، از ارکان تصوف و ملقب به شیخ الطائفه، علی را اسوه عارفان در بلاکشی دانسته و گوید: شیخ ما در اصول و فروع و بلاکشی علی بن ابیطالب است.[۳۵۶] ابوحمزه ثمالیآ از اصحاب سر و خلوت امام سجاد گوید: روز جمعهای نماز صبح را با امام سجاد خواندیم، سپس سخنانی در مورد پرهیز از رد سائل فرمودند و جریان ابتلاء حضرت یعقوب و دلیل آن را بیان کردند و در ضمن آن فرمودند وقتی سائلی گرسنهای در شب جمعهای بر در خانه یعقوب و فرزندان او آمد و دست خالی برگشت در حالی که آلیعقوب آن شب را سیر خوابیدند و اضافه طعام نیز داشتند در سحر همان شب خداوند به حضرت یعقوب وحی کرد که عقوبت من به دوستانم، سریعتر از عقوبتم به دشمنان میرسد و دلیل آن نیز حسن نظری است که به اولیاء دارم.[۳۵۷]
هر که در این بزم مقربتر است | جام بلا بیشتر میدهند. |