به طور کلی عرفان اسلامی در خارج از بستر حقیقی آن یعنی ولایت و اهلبیت، به علت خارج شدن از تحت تولی، متولیان حقیقی آن، به بیراهه رفته دچار آفات و تباهی خواهد شد، و هر عرفان اصیل و حقیقی را از دست متولیان آن باید دریافت کرد. هر نوع آسیبشناسی و آسیب زدائی هم باید در همین مجرا باشد. اینکه عرفان گوهری زمانی و مکانی نیست و در هر فرهنگ و اندیشه سنتی میتوان آن را یافت و متولی خاصی ندارد و از غیر از مجرای ولایت اهلبیت هم دستیافتنی است به عنوان فرضیه مهلکی برای معنویت بود. در این فرض، میتوان به حقیقت عرفان از مجرای مجاهدات فردی یا ولایت اقطاب و اوتاد غیر معصوم دست یافت. و از همین مجرا هم قابل آسیبشناسی و آسیب زدائی میباشد.
نمونه کاملا روشن از آسیبزدائی اهلبیت از جریان زهد و معنویت که بعدها با عنوان تصوف ظهور یافت، به جریان تشرف گروهی از زهاد به همراه سفیان ثوری، به خدمت امام صادق و طرح برخی ابهامات خود و ابهامزدائی حضرت، از برخی عقائد و اعمال صوفیان و زهاد و اصحاب سفیان ثوری اشاره میکنیم؛ خلاصه این روایت که در اصول کافی آمده است اینگونه است: سفیان ثوری نزد امام صادق آمد، امام را در جامههای سپیدی دید، به ایشان عرض کرد: راستی که این جامه، جامه چون شمائی نیست. امام به وی فرمودند: از من بشنو و درک کن و به خاطر بسپار آنچه به تو میگویم؛ زیرا خیر دنیا و آخرت تو در آن است، در صورتی که بر سنت و حق بمیری و بر بدعت نمیری. سفیان به ظاهر اقناع شد، اندکی بعد، گروهی که به ظاهر اهل زهد بودند و مردم را به کیش خود یعنی زهد فرامیخواندند، نزد آن حضرت آمدند و گفتند این صاحب ما (یعنی سفیان ثوری) از سخن شما زبانش بند آمد و دلیلی بنظرش نیامد؛ حضرت فرمودند: شما دلیلهای خود را بیاورید، آنها آیاتی از قرآن را ذکر کردند، در این هنگام یکی از حاضران در مجلس گفت: ما با چشم خود دیدهایم که شما به غذاهای لذیذ تمایل دارید و مردم را به زهد و ترک دنیا دعوت میکنید، تا خود از آن بهرهمند شوید. امام صادق فرمودند: سخنانی را که سودی به حالتان ندارد، رها کنید! آنگاه امام به یاران سفیان فرمودند: ای گروه! به من بگویید: آیا شما ناسخ قرآن را از منسوخش و محکمات قرآن را از متشابهش باز میشناسید؟ یاران سفیان گفتند: تمام موارد آن را نه! امام فرمودند: از همینجا هلاک شدید، سپس امام با ادلهای از قرآن و سنت نبوی آفات زهد آنها را گوشزد فرمودند، و فرمودند: پس چه زشت است، آنچه میگویید و مردم را بدان وا میدارید و اینها همه از جهل به کتاب خدا و روش پیامبر و احادیث وی سرچشمه میگیرد. احادیثی که قرآن آنها را تأیید میکند و شما از روی جهالت و دقت نکردن در مفاهیم بلند قرآن با – توجه نکردن به ناسخ به جای منسوخ- و توجه نکردن به محکم و متشابه و امر و نهی، آن احادیث را کنار میگذارید، در پایان امام اینگونه آنها را توصیهای فرمودند: پس ای گروه! به آداب خدا برای مؤمنان آراسته گردید و به امر و نهی خدا بسنده کنید! چیزهایی که از آن آگاهی ندارید و بر شما مشتبه گردید، از سوی خود رها کنید و علم آن را به اهلش واگذار کنید تا نزد خداوند مأجور و معذور باشید. به دنبال شناخت ناسخ قرآن از منسوخش و محکم آن از متشابهش و آنچه حلال کرده از آنچه حرام نموده، باشید؛ زیرا این شما را بیشتر به خدا نزدیک و از نادانی دور میگرداند. جهالت و نادانی را به اهلش واگذارید؛ چرا که اهل جهالت بسیارند و اهل علم اندکند و خداوند متعال فرمودند: فوق هر صاحب علمی، عالمی است.[۷۵۹]
در این روایات طولانی، نکات بسیار دقیقی درباره: آسیبها، منشاء آسیبها، حوزههای آسیبپذیر تصوف، شیوههای آسیب زدائی و راههای درمان این آسیبها بیان شده است.
گفتار دوم: برخی آسیبها و انحرافات سلوکی
بررسی همه انحرافات عملی و اعتقادی تصوف از رسالت این نوشتار خارج است، در این بخش به دستهای از انحرافات و آفات که در حوزه سلوک و عمل و در همان دوران اولیه تصوف یعنی تا آغاز غیبت کبری بود اشاره میکنیم. واژه صوفی و تصوف – همانگونه که پیشتر اشاره شد – تا نیمه دوم قرن دوم، متداول نبوده است و کسانی که صوفی خوانده میشدند، در قرن دوم و حتی تا نیمه قرن سوم، دارای تشکلات اجتماعی و مکتب و نظام فکری و عرفانی منسجم و متمایزی نبودند. تشکیلات خانقاهی و رابطه مراد و مریدی و آداب و رسوم خاص صوفیانه در نیمههای قرن سوم و نظام فکری و اعتقادی نظری و نظامند و علمی بعدتر از آن بهوجود آمد؛ لذا تصوف بهعنوان یک مکتب علمی، فرهنگی و دینی به دوران غیبت صغری یا بعد از آن برمیگردد. اما در هر حال هسته اولیه این مکتب، از همان صدر اسلام و در گرایشان معنوی و غالبا زاهدانه شکل گرفت. در قرن اول و دوم هجری (تقریبا تا زمان امام رضا و پس از آن)، عدهای از زهاد و نساک، جریان زهد و معنویت را در جامعه اسلامی تشکیل میدادند. و همین زهاد و صوفیان نخستین، هسته اولیه تصوف را پیریزی میکردند و بنای تصوف تا حدود زیادی بر آراء و اندیشههای اینان بنا شد، لذا همانگونه که تأثیر مستقیم و غیر مستقیم اهلبیت بر اینان، تأثیر بر کل جریان تصوف بود، آسیبشناسی و آسیبزدائی این جریان معنویت، به کل جریان تصوف باز میگردد.
چه بسا بسیاری از اعمال، آداب سلوکی، در ابتدا و هسته اولیه آن بینقص و ارزشمند بودهاند، اما با مرور زمان و با مدفون شدن در انبوهی از ابداعات و آداب و رسوم ساختگیِ بعدی، به آئینها و بدعتهائ
دانلود متن کامل این پایان نامه در سایت abisho.ir |
ی، چندشآور و دور از روح واقعی آن، تبدیل شده اند، چه بسا سماع در وضع اولیه، مجلسی از ذکر و یاد خدا، شبیه برخی مراسمات ممدوح مثل مجلس ختم صلوات، یا ذکر مصیبت بوده است. مراد از آسیبها که برمیشماریم، تخلفها یا لغزشهایی نیست، که افراد سست ایمان و بیمبالات نسبت به شریعت و احکام و آیین آن دارند؛ زیرا اینگونه بیبندوباری در پیروان هر دین و آیین وجود دارد، بلکه مراد ما کردارها و رفتارهای بیرون از مجرای شریعت اسلامی با عنوان شرط سیروسلوک، اسباب تهذیب نفس و وسیله وصول به حق است که در سلسلههای مختلف عرفان، جزء طریقت قرار گرفته است.
خردستیزی و منطقگریزی، شریعتستیزی و فقهگریزی، قطبمحوری و استادپرستی، مرادبازی و مرید پپروری، ریاضتهای نامعقول، کرامتطلب، ولایت بدون امامت، تکدّیگری، زهدفروشی، فرقهسازی، پشمینهپوشی، ملامتیگری و تظاهر به فسق و فجور، رهبانیت و عزلتگزینی، ترک مسئولیتهای اجتماعی، ترک جهاد و مبارزه، عشق مجازی و دامن زدن به مسائل جنسی، موسیقی، سماع و رقص، بدعتگذاری و آداب ساختگی، دعوت به خود، ابهامگویی و رازآلودگی، تبلیغ تساهل و تسامح انحرافی، تجرد و ترک نکاح و سرانجام ایجاد مکانهای مقدس اختصاصی نمونه هائی از انحطاط تصوف است که با وجود تأثیرپذیری از اهلبیت، از جهاتی مختلفی در سیروسلوک معنوی دچار این انحرافات شدند.
ولایت بدون امامت: یکی از آسیبهای تصوف اعتقاد به ولایت، بدون اعتقاد و التزام به امامت است. اعتقاد به اولیاء و اقطاب و جایگاه سلوکی ایشان، با حذف ولی و امام منصوب ازطرف خداوند؛ لذا مخالفتهای صریح و شدیدِ بزرگان شیعه ونیز برخی سخنان اهلبیت با تصوف و صوفیه را میتوان از این منظر ملاحظه کرد؛ مفهوم امامت و ولایت، در قلب شیعه جای دارد، در حالی که، در مشی و منش برخی زهاد اولیه و بعدها در برخی صوفیه، بر استقلال و بینیازی از ائمه مشاهده میشد.[۷۶۰] با این ملاحظات، سرّ برخی از عتابها و توبیخات از طرف ائمه و شیعیان در مورد برخی زاهدان و صوفیه قابل فهم میشود.
در روایتی که پیش از این از سدیر از اصحاب امام باقر، نقل شد، امام باقر ـ با اشاره به کعبه فرمودند: «همانا به مردم دستور داده شده که بیایند به این سنگها را طواف کنند و سپس نزد ما آیند و ولایت خود را به ما اعلام دارند و این است قول خدا: «و به راستی من بسیار آمرزندهام برای کسی که باز گردد و بگرود و کار خوب کند و سپس رهبری شود». [۷۶۱] پس از آن اشاره به سینه خود کرد و گفت: به سوی ولایت ما رهبری شود. سپس فرمودند: ای سدیر، من کسانی را که از دین خدا جلو گیرند به تو مینمایم و نگاهی به ابوحنیفه و سفیان ثوری انداخت، که در آن روز حلقههائی در میان مسجد الحرام تشکیل داده بودند و فرمودند: آنانند که سد راه دین خدایند بیرهبری از طرف خدا و بیدلیل روشن بر پیشوائی و گفتار خود، اگر این خبیثها در خانه خود نشینند، مردم بگردند و کسی را نیابند که به آنها از طرف خدا و رسولش خبر دهد آن وقت نزد ما آیند و از طرف خدا تبارک و تعالی و رسولش به آنها خبر دهیم.» [۷۶۲] امام صادق در موعظهای به برخی از زاهدان و صوفیه، عدم علم به کتاب خدا و ناسخ و منسوخ قرآن و سنت نبوی را عامل بدعتگذاری اینان در مسیر زهد دانسته و تلویحا عدم مراجعه به ائمه به عنوان راسخان در علم را علت این گمراهی دانستند.[۷۶۳]
عدم تطبیق عناصر معنوی اسلام با مقتضیات زمان و مکان: در روایتی که در گفتار پیشین، از امام صادق نقل شد، امام در پاسخ به برخی شبهات و ابهامات زاهدان و اصحاب سفیان ثوری، بر یکی از مهمترین اشتباهات و به تعبیر امام بدعتهای ایشان در مسیر زهد اشاره نمودند، این گروه که به تعبیر این روایت اهل تقشف[۷۶۴] بودند، به امام اعتراض داشتند که چرا ایشان لباسی تمیز و لطیف و شاید گرانبها پوشیدهاند. اینان در استدلال بر کارهای خود و این نوع زهد به آیاتی از قرآن درباره ایثار و زهد و انفاق و روایاتی از سنت پیامبر اشاره کردند، امام پس از بیان مواردی از آیات قرآن و سنت نبوی و سیره برخی صحابه، دلیل گمراهی و انحراف ایشان را عدم تطبیق آموزههائی چون زهد، انفاق و ایثار، با مقتضیات زمان و مکان دانستند. بیان امام رضا به جمعی از صوفیان زمان خویش، که با خردهگیری بر امام از ایشان برگزیدن لباس صوفیه را خواستار شدند،[۷۶۵] نمونههای آشکاری از آسیبزدایی اهلبیت در برابر این لغزش شایع در میان زاهدان و اهل تصوف بود.
ریاضت نادرست: امیرالمؤمنین به کمیل فرموند: ای کمیل در واجبات رخصتی قرار داده نشده و در مستحبات سختگیری و الزامی نیست، خداوند از آنچه بر تو واجب نکرده است بازخواست نمیکند.[۷۶۶] اعتدال در ریاضت از اصول کلی سلوکی در تعالیم اهلبیت است؛ توصیه اهل معرفت نیز در امر ریاضت، رفق و مدارا و بر مدار شریعت است. سالک باید وقتی مشغول به عبادت میشود با آنکه هنوز میل و رغبت دارد، دست از عمل بکشد؛ زیرا عبادت مؤثر در سیر و سلوک فقط عبادت نـاشی از مـیل و رغبت است و این حـدیث بـدین معنا دلالت دارد که:«و لا تکرهوا علی انفسکم العباده.»[۷۶۷] تجویز ریاضتهای مشقتآمیز و ابداع اعمال عبادی خارج از چارچوب شریعت در میان گروههایی از زاهدان و صوفیه برای تربیت سالکان، بهگونهای که سالک را ناتوان در ادامه زندگی متعادل اجتماعی کند، آسیب دیگری
بود که اهلبیت با آن مبارزه کردند. مبتلا شدن سالک به ضعف، خستگی، بیماریهای جسمی، افسردگی روحی، دلزدگی و بیرغبتی به عبادت و معنویت، اهتمام به کمیت و حجم اعمال و اوراد و نه کیفیت آن، تکیه بر تقوی و دانش خویش و مغرور شدن به آن آفتهایی بود که در بیشتر موارد به ترک سلوک و باز ماندن از قرب الهی میانجامید. نهیب امیرالمؤمنین به عاصم بن زیاد به دلیل زهد و رهبانیت افراطی،[۷۶۸] رد جواز رهبانیت از سوی امام کاظم،[۷۶۹] پاسخ امام صادق به سفیان ثوری که به جامه فاخر امام خرده گرفته بود،[۷۷۰] نمونههائی آشکار از مبارزه با ریاضتهای نادرست از سوی اهلبیت بود.
عزلتگزینی و کنارهگیری از جامعه: در عرفانهای آفتزده، گویی عرفان مساوی با برکنار ساختن فرد از جامعه است و گویی فرد، وقتی به مقام والای عرفان نائل میشود که از جامعه کناره گیرد و به تنهایی عازم کوی ربوبی شود؛ در حالی که اهلبیت به عنوان مصادیق کامل عرفان، با کنارهگیری مطلق از جامعه مخالفت کردند.[۷۷۱] آری اگر جامعهای که سالک در آن زندگی میکند چنان در فساد غوطهور باشد که سالک ـ گر چه دارای شخصیت توانا برای زندگی مستقل ـ نتواند با روح سالم در آن زندگی کند، در این صورت سالک باید به اندازه ضرورت از جامعه کنار بکشد. یعنی اگر جامعه در وضعیتی بود که برای سالک امکان اصلاح وضعیت آن نیست و ادامه حیات معنوی و عرفانی در جمع ممکن نباشد، سالک برای نجات خود از فرو رفتن در فساد از جامعه کنارهگیری کند و به خلوت رود. همانگونه که اصحاب کهف جامعه فاسد را رها کردند به غار پناه بردند.[۷۷۲] چنین فردی در اصطلاح دینی مستضعف نامیده میشود که دستور برای چنین افرادی مهاجرت یا عزلت میباشد. سید بن طاوس در «اقبال الاعمال» پس از بیان روایات متفاوت درباره برتری اجتماع یا انفراد در دعا گوید: حال که راوایات، برخی بر برتری اجتماع در دعا و برخی بر انفراد و سری بودن دعا و مناجات دلالت دارد، پس شایسته است که انسان در این مورد و سایر موارد به حال خود نگاه کند، پس اگر اجتماع با سایر عبادتکنندگان او را از خداوند مشغول نگرداند و در اخلاص او خدشه نکرد، پس اجتماع برای او از کنارهگیری بهتر است و اگر اجتماع او را از خدا و معاد بازداشت، پس عبادات فردی و در خلوت برای او بهتر است.[۷۷۳]
در مصباح الشریعه از امام صادق روایت شده که ایشان فرمودهاند: «در جستجوی سلامت دین و دل در هر جا و هر حالی باش… و راه سلامت دل و دین تحمل آزار و اذیت مردم، صبر بر ناگواریها، سبک کردن مؤونه، ترک تعارفات و ملزومات عرفی، و قناعت به مقدار میسور زندگی است؛ پس اگر نتوانی به این خصال عمل کنی میباید عزلت اختیار کرده و اگر از گوشهنشینی هم عاجز باشی، باید سکوت اختیار کرده و البته سکوت مانند عزلت نمیشود و اگر سکوت را هم نتوانی، سخن گفتن در حدی که به ضرر تو نباشد و البته این نیز مانند سکوت نمیشود و اگر از مراقبت در حرف زدن نیز عاجز باشی، لازمست از آبادی به آبادی دیگر مهاجرت کنی و خود را در معرض خطر و تلف قرار دهی، اما با صفای درون و خضوع دل و بردباری و تحمل بدن.»[۷۷۴]
ترک مسئولیتهای اجتماعی: قطع ارتباطات خویشاوندی و مسؤلیتهای اجتماعی، بیرغبت به ازدواج و تشکیل خانواده یا ترک زن و فرزند، بیاعتنایی به نظافت و آراستگی، ترک تعلیم و تعلم، و پرداختن به فکر، ذکر، چلّهنشینی، ریاضت و دیگر آیینهای عبادی و عرفانی آسیب دیگر در میان برخی زاهدان و صوفیه بود که بهشدت مورد انتقاد اهلبیت قرار گرفت. اهتمام به سلوک و خودسازی، ضرورت اغتنام فرصت کوتاه حیات، حفظ معنویت و نورانیت درون، در مواردی در میان برخی زهاد و نساک، به انزواطلبی، بیخبری و عدم احساس مسیولیت اجتماعی منجر گردید. دفاع از مظلوم، دشمنی با ظالم، تلاش در جهت رفع فساد و مشکلات جامعه، جهاد، هجرت، امر به معروف، دستگیری از ناتوانان بخشی از این مسئولیت هائی است که سالک خلوت گزین از آن شانه خالی کرده است و این کمتوجهی به مسئولیتهای اجتماعی آفاتی است که دامنگیر جریان زهد و معنویت و بعدها در بخشی از تصوف گردیده است. ترک ازدواج، ترک زن و فرزند، ترک جهاد، ترک کسب و کار و حتی بیتوجهی به حقوق بدنِ خود، مانند نظافت، به شدت در روایات نهی شده است؛ در مقابل تأکید بر عبادات جمعی چون نمازهای جمعه و جماعت و تعلیماتی در جهت دمیدن روح معنویت و عبودیت در کالبد تمامی فعالیتهای ضروری حیات مانند کسب و تحصیل و جهاد و خدمت به همنوع نمونههای بارزی از آسیبزدایی از جریان زهد و معنویت در جامعه بود. سیره عملی اهلبیت و حضور در صحنههای ضروری اجتماعی و تأکید بر ضرورت حضور معنوی سالک در اجتماع بر ضرورت جمع بین خودسازی و ایفای نقش اجتماعی دلالت دارد.[۷۷۵]
ترک جهاد و مبارزه: اغراق نیست اگر بگوییم از بزرگترین آسیبها که دامنگیر طالبان زهد و معنویت شده است، بیتوجهی به جهاد و مبارزه بود، که در بیشتر موارد، نتیجه بیخبری از اوضاع جامعه و عدم اهتمام به امور مسلمین و در مواردی ناشی از بیاعتمادی و سوء ظن به متولیان امور جامعه و بدبینی به اهداف و علل جنگها و آشوبهای اجتماعی بود. در مواردی نیز احتیاطکاری و تقدس مآبی یا راحتطلبی و خوف خطرکردن، باعث ترک جهاد و مبارزه میگردید. لذا هر چند در بسیاری از موارد، نزاعهای درونی یا بیرونی، د
ر جامعه اسلامی منجر به بروز جنگهای نامقدس میگردید؛ اما در قداست جنگ تحت فرمان امام معصوم یا دفاع از کیان و ناموس جامعه و مظلومان تردیدی نبود. از همان صدر اسلام و در زمان خلافت عمر، گروهی متمایز در جامعه اسلامی بروز کردند که با نمادهای خاصی مشخص بودند، بیشتر اینان از قراء و نساک بودند، که دستهای از آنها اصحاب برانس بودند. همام بن عباده که امام علی در پاسخ به سؤال او خطبه متقین را ایراد کرد و برخی از محبان حضرت از اصحاب البرانس بودند، یعنی زهاد و نساکی که کلاهی دراز و پشمین بر سر میگذاشتند و افراد عابد و دنیاگریز بودند، بسیاری از این زهاد و نساک، از سیاست و امور اجتماعی گریزان بودند. برخی از اینان حتی در لشکریان حضرت در جنگ صفین بودند، که بعدأ لغزیدند و حکمیت را بر امام تحمیل کردند. به طوری که وجود اصحاب البرانس و افراد پیشانی پینه بسته در طرف قایلین به حکمیت موجب تردید برخی یاران بزرگ امام مانند جندب بن زهیر، در حق شد.[۷۷۶]
جهاد نزد اهلبیت: همانگونه که تربیت و تهذیب نفوس مستعد در عرفان رسالتی مهم بهشمار میرود؛ مبارزه، مهار یا حذف نفوس آلوده که افراد و جامعه را در معرض خطر جدی قرار میدهند اهمیت حیاتی دارد. همانگونه که یک باغبان علاوه بر پرورش گلها، به قطع خارها و هر آنچه که مزاحم رشد گلهاست، مبادرت میورزد. خداوند اینگونه اراده کرده است که عوامل مزاحم در مسیر حرکت کاروانیان مسیر الی الله توسط برجستهترین سالکان و عارفان برداشته شوند. بسیاری از این عارفان در این مسیر شربت وصل و لقاء الله را میچشند که نمونه بارز از جهاد مقدس عارفان، واقعه بیمثال عاشورا و شهادت سید و سالار شهیدان و عارفان امام حسین است. امام علی و یاران عارف او مانند مالک اشتر، عمار یاسر، اویس قرنی، کمیل و بسیاری از صحابی او در انجام این رسالت یعنی قطع عوامل مزاحم و اخلاگر در مسیر سلوک معنوی انسانها به شهادت رسیدند. تمامی اهلبیت ـ به جز امام عصر(عج) ـ در این مسیر به شهادت رسیدند. جهاد در نگاه اهلبیت، دری از درهای بهشت است که خداوند آن را به روی دوستان مخصوص خود گشوده است. روی گرداندن از جهاد از روی ناخرسندی و بدون عذر مو جب ذلّت و خواری و بلا و مصیبت شده، دل را در پرده گمراهی و تاریکی فرومی برد.[۷۷۷] خدای سبحان نیز دفاع و جهاد مقدس را برای جلوگیری از فساد در زمین و انهدام صومعهها و مساجد ذکر میکند.[۷۷۸] در یکی از جنگهای امیرالمؤمنین یکی از دشمنان امام حسن را به مبارزه خواند، امام به فرزندش فرمودند: کسی را به پیکار دعوت نکن، اما اگر تو را به نبرد خواندند بپذیر، زیرا آغازگر پیکار تجاوزکار، و تجاوزکار شکست خورده است.[۷۷۹]
ترک کسب روزی و تکدّیگری: تر ک کسب حلال و تلاش برای احتیاجات ضروری حیات مادی، آفتی بود که دامن مؤمنان بویژه علاقهمندان معنویت و زهد را گرفته بود. زهد و بیرغبتی به دنیا، دستیابی به فقر و افتقار الی الله، قناعت، توکل در امر روزی و تسلیم مقدّرات الهی بودن، انگیزههایی بود که برخی از زهاد و صوفیه را به دست کشیدن از تلاش برای تأمین معاش و رضایت به فقر و ناداری یا تکدّی و گدایی کشاند. این آفت در زهاد و صوفیه را به خوبی میتوان از جریان ملاقات شقیق بلخی با امام کاظم و کلام و سوء ظن شقیق به امام استنباط کرد؛ شقیق گوید: در سال صد و چهل و نه، برای انجام حج خارج شدم، وارد قادسیه گردیدم در آنجا چشمم به جمعیت زیادی افتاد که عازم حج هستند. جوان زیبای گندمگونی را دیدم، ضعیف بود و بر روی لباس خود، جامهای از پشم پوشیده بود و ردائی به دوش و نعلینی در پا داشت و قدری دور از جمعیت نشسته بود. با خود گفتم: این جوان از صوفیها است که میخواهد در راه کل بر مردم باشد، بخدا میروم، او را سرزنش میکنم، نزدیک او رفتم همین که چشمش بمن افتاد، فرمودند: شقیق! اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ.[۷۸۰]
در تعالیم اهلبیت زهد: دل بریدن از دنیا و نه دست کشیدن از آن، فقر: احساس نیاز درونی و دائمی به خداوند و نه ناداری مادی، توکل: اعتماد بر خدا به همراه تلاش و نه دست روی دست گذاشتن و تسلیم، همان رضایت باطنی به مقدرات الهی است؛ و نتیجه هیچکدام کاهلی و سستی و تکدّی و سر بار دیگران شدن نیست.[۷۸۱] در روایات فراوانی از اهلبیت، تلاش برای خانواده همچون مجاهده در راه خدا دانسته شده است.[۷۸۲] در عرفان اهلبیت جمود، کسالت، خمودی و سستی همگی منفور است؛ یکی از درخواستهای امام سجاد در سحرهای ماه رمضان این بود.[۷۸۳] در روایتی آمده است: «امیرالمؤمنین و خضر، به یکدیگر رسیدند. حضرت از خضر پرسید که: بهترین اعمال چیست؟ گفت: بذل اغنیا بر فقرا به جهت رضای خدا. حضرت فرمودند: از آن بهتر ناز و تکبر فقیر است بر اغنیا از راه وثوق و اعتماد به خدا. خضر گفت: این کلامی است که: باید با نور بر صفحه رخسار حور نوشت».[۷۸۴] فعالیتهای اقتصادی اهلبیت، ترغیب به اکتساب و تأمین معاش، نهی از تکدّی و اظهار نیاز، نمونهای از آسیبزدایی سیره عملی ایشان از عرفان و معنویت در جامعه مسلمین بود.
سالک، به تکاپو و تلاشش در تنظیم و اصلاح معاش خود و دیگر افراد نوع انسانی از آن جهت که در جهت ضروریات حیات مادی و معنوی انسان است همچون عباداتی که ارتباط مستقیم با خداست مینگرد. علامه محمدتقی جعفری با بیان ابهام تضاد میان عرفان و فعالیت اقتصادی، پاسخی زیب
ا به آن بیان میکند، این اشکال و پاسخ به صورت خلاصه، چنین است: ممکن است این اشکال مطرح شود که اشتغال به کارهای دنیوی که بدون برقرار ساختن روابط روانی و مغزی گوناگون با ماده و مادیات امکانپذیر نیست، مجالی برای خلوت، وجد و نشاط و انبساط و ابتهاج عرفانی نمیگذارد و گویی بین این دو تضاد و تقابل است. پاسخ آن است که از آنجا که هستی همه جلوهگاه و مجرای حکمت و مشیت خداوند است و ارتباط با جلوههای الهی در جهت قرار گرفن در مجرای مشیت الهی همانند ارتباط مستقیم با خداوند است و همه فعالیتهای انسان نوعی سلوک معنوی خواهد بود. این نگاه و دریافت از ارتباط با عالم، موجب اخلاص و اصلاح نیت در فعالیتهای مادی شده و این فعالیتها را به عبادات خداوند ارتقاء دهد. بهطوری که همه حرکات و سکنات عارف میتواند در جهت قرب به خداوند و اتیان نواقل یا فرائض گردد.[۷۸۵]
خلاصه و نتیجه بحث
الف: در بخش اول این رساله به جایگاه ویژه اهلبیت در آغاز و هدایت جریان معنویت و زهد و عرفان در جامعه اسلامی به این نتیجه رسیدیم که روش تهذیب و تصفیه در اسلام که ریشه در قرآن و سنت نبوی دارد، با تعالیم باطنی و معنوی اهلبیت ـ که برگرفته از تعالیم قرآن و نبی اکرم بود ـ و به مدد حضور معنوی عدهای از اصحاب سر و پیروان معنوی ایشان و نیز گروهی از دوستداران و شیفتگان زاهدپیشه ایشان آغاز گردید. همچنین خدامحوری، اتکا به وحی و نبوت، ولایتمحوری، شریعتگرائی، خردورزی و معادباوری، را ویژگیها و شاخصههای اصلی عرفان اهلبیت معرفی کرده، به سه ویژگی مهم ولایتمحوری، باطنگرائی و شریعتگرایی که ارتباط نزدیکتری با سلوک عرفانی داشت پرداختیم.
ب: در بخش دوم به مبانی سلوک پرداختیم؛ در آغاز بیان شد که: سیروسلوک، که همان تکامل باطنی، در جهت قرب حقتعالی و در نهایت وصول و انقطاع الی الله است، ضرورتی انکار ناپذیر در تعالیم معنوی اهلبیت دارد. اعتقاد به ساحتهای باطنی و طولی دین، به مبنای دینشناختی سلوک در تعالیم اهلبیت بررسی شد، مراتب طولی هستی به عنوان مبنای هستیشناختی، معیار بودن دریافت معصومین از حقائق، به عنوان مبنای معرفتشناختی و لایههای بطونی نفس به عنوان مبنای انسانشناختی سلوک در تعالیم اهلبیت بررسی شد. غایتمندی سلوک و بررسی برخی غایات مطرح شده درباره سلوک، در بخش دوم، بحث پایانی درباره مبانی سلوک بود.
ج: در بخش سوم، مباحثی چون زهد، ریاضت، ذکر، استاد سلوک، منازل و مقامات سلوک به عنوان اصول و ارکان سلوک معنوی در تعالیم اهلبیت، تعیین گردید؛ زهد حقیقی و قلبی، ریاضت صحیح و بر مبنای دقیق شریعت، ذکر مدام و همراه با فکر و معرفت، تبعیت از استاد و عالم ربانی در سلوک الی الله، و طی مراحل و درجات طولی اسلام، ایمان، تقوی و یقین، به عنوان اصول و ارکان تعالیم معنوی اهلبیت در سلوک مورد بحث قرار گرفت.
در بخش چهارم از میزان و راههای تأثیرات تعالیم اهلبیت بر تصوف سخن گفتیم؛ گرچه به تأثیر عمیق اهلبیت بر زهد و معنویت بر اساس شواهد و ادلهای، معتقد شدیم، با این حال، چیزی بیش از دادههای تاریخ ادعا نکردیم. اهلبیت تنها منبع تصوف نبودند. تصوف نوعی زندگی زاهدانه، باطنی و روحانی بود که بر اساس دریافتهای باطنی از اسلام شکل گرفت. چنین نگرشی و بینشی در همه ادیان کموبیش وجود داشت. صوفیه با دریافتی که از اسلام اولیه داشتند با تأملات باطنی در قرآن و سنت پیامبر اکرم و صحابه در جوانب روحی و معنوی آن غوطهور شدند. در این تأملات صوفیه تعالیم اهلبیت را منبع عظیمی از معنویت، زهد و روحانیت یافتند و از آنجا که دیدگاهی فراتر نسبت به سایر اهل سنت به اهلبیت داشتند از این تعالیم در ساختار معنوی و اصول و قواعدش استفاده کردند. بهعلاوه این تعالیم در تصحیح تأملات باطنی آنها از قرآن و سنت نیز تأثیری عمیق گذاشت.
«والحمد لله رب العالمین»
منابع و مآخذ
قرآن کریم ترجمه محمدمهدی فولادوند؛
نهج البلاغه، (امام علی) تصحیح صبحی صالح، قم: انتشارات هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
الصحیفه السجادیه، (امام سجاد) قم: دفتر نشر الهادی، چاپ اول، ۱۳۷۶٫
مصباح الشریعه، (منسوب به امام صادق)، بیروت: انتشارات اعلمی، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.
ابنابیالحدید، عبد الحمید، شرح نهج البلاغه، قم: مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
ابنابیجمهور، محمد بن زینالدین، المجلی مرآه المنجی، مصحح رضا یحیی پورفارمد، بیروت: دارالمحجه البیضاء، چاپ اول، ۱۴۳۴ق.
ــــــــــ ، عوالی اللئالی، قم: دار سید الشهداء، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
ابنبابویه، محمد بن علی، الأمالی، تهران: کتابچی، چاپ ششم، ۱۳۷۶٫
ــــــــــ ، التوحید، قم: مؤسسه انتشارات اسلامی (جامعه مدرسین)، چاپ اول، ۱۳۹۸ق.
ــــــــــ ، الخصال (ترجمه محمدباقر کمرهای)، تهران: کتابچى، چاپ اول، ۱۳۷۷٫
ــــــــــ ، الخصال، قم: مؤسسه انتشارات اسلامی (جامعه مدرسین)، چاپ اول، ۱۳۶۲٫