لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 247
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
تند و تیز- تند تیز
پوست کنده-رک و بی پرده
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
تحصیل کرده-درس خوانده
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری
تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق
روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
رشوه گیر-رشوه خوار
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
پول خرد-پول سکه ای
آخش درآمدن(از درد نالیدن)
آفتاب را بهگز پیمودن(کوشش بیهوده کردن)
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم
حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
بپا-مواظب باش-متوجه باش
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
چاشته بندی-ته بندی
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
چس دماغ-پر افاده-پر ادعا
آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
آشغالی-سپور
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
رضا شدن-راضی شدن
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
اهل عمل(کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند)
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
آلنگ دولنگ-چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در
دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای
آب رفتن-بیاعتبار شدن-کوچک شدن
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
چِل-خل و دیوانه
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
چرکو-آدم کثیف
دراز کش-افتاده-خوابیده
جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
زیر دل زدن-تهوع آوردن
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
حساب کشیدن-حساب خواستن
آفتابزردی(غروب آفتاب)
خونسرد-آرام-بی خیال
تراشیده شدن-لاغر شدن
رج کردن-رج بستن
جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر
چین و چوروک-چین و شکن
آب شیراز(شراب)
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه
خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
اطفال باغ-گلهای تازه
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن
حیوانی-نگا. حیوانکی
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
حق گرفتن-نگا. حق بردن
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
بنا کردن-شروع کردن
چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
خم گرفتن-فنی از کشتی
زار زار-گریه ی شدید
خداپسندانه-مورد پسند خدا
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
چار طاق-به طور کامل
چروک خوردن-نگا. چروک افتادن
دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن
از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد
انگشتپیچ(نوعی گز رقیق)
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
خفه خون-خفقان
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
تعلیمی-عصای کوچک
چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن
پا برهنه-بدون کفش
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ
با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن
دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
درق دروق-درق درق
خانم آوردن-پا اندازی کردن
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
زن بردن-همسر گرفتن مرد
جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
چشم و ابرو-زیبایی چهره
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
زیر سر داشتن-آماده شدن
در دار-دارای سرپوش
بقچه بندی-ران چاق
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بیانصاف
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
ارزانی(بخشیدن، دادن)
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
چَه چَه-صدای بلبل
خر بی یال و دم-احمق-نادان
چرکمُرد-پر چرک و کثیف
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن
آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
پیشت-آوازی برای راندن گربه
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
تیر در کردن-تیراندازی کردن
خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است
به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
چِل-خل و دیوانه
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
بازار مکاره-بازار موقت
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن
خرکچی-چارپادار
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم
تیر کردن-نشان کردن
زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن
چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
تت و پت-لکنت زبان
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
حقه زدن-فریب دادن
جُربزه-قدرت-توانایی
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن
چانه لغ-نگا. چانه شل
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین
بید خورده-کهنه و فرسوده
تخم نابسمل لا-حرام زاده
آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن
اوضاع احوال(وضع و حال)
تریاکی-معتاد به تریاک
خرناس-نگا. خُرخُر
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
درب و داغان شدن
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
پات-بی آبرو-بی تربیت
بابا غوری-نابینا-کور
دست اول-نو و تازه
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی
ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد
ترید- تلیت
چاپی-حرف دروغ و بی اساس
ترک بیلمز-آدم نادان
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
از گل نازکتر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
تک و تا-جنب و جوش
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
بی اختیار-بدون اراده و تصمیم
خمیره-سرشت-ذات
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده
دلقک-شخص مسخره
پا برهنه-بدون کفش
دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
اقلکم(دستکم، لااقل)
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
احوال گرفتن(جویای حال شدن)
بالینی-کلینیکی
آدم دو قازی(شخص بیسروپای بیارزش)
اوا خواهر-مرد زننما-مردی که علائق زنانه دارد
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن
چتوَل-یک چهارم
به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
خاکه زغال-ریزه ی زغال
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
درمانگاه-جای درمان بیمار
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
چَخ چَخ-عیش و عشرت
ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره
ازدسترفته(عاشق)
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه
در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
آب شیراز-شراب
آب آتش مزاج(می سرخ)
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
زیر جلی-پنهانی-آهسته
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی
چله ی تابستان-گرمای سخت
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
درد گرفتن دل از اسهال
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
اِرا(هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید)
آفتابزردی(غروب آفتاب)
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن
روی کسی نشدن-خجالت کشیدن
دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
پشکل-سرگین حیوانات اهلی
چیلک دان-چینه دان
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن
پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
دست پاک-درستکار
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
رم دادن-رماندن-فراری دادن
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
خیز-ورم-آماس
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
حق و حساب-باج سبیل-رشوه
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
بی تفاوت-بی اعتنا
خمیره-سرشت-ذات
زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
به حق پیوستن-مردن
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
حرف شنو-سر به را-مطیع
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
خم شدن-دولا شدن
آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)
انگشتپیچ(نوعی گز رقیق)
خبر چین-سخن چین-جاسوس
تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن
روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
ارباب حجت-اهل منطق
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
پیش پیشکی-از پیش
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
پول چایی-انعام-بخشش
خستگی در کردن-استراحت کردن
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
آمد کردن-رخدادن واقعهای خجسته
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
آب در هاون کوفتن(کار بیهوده کردن)
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
دبه کردن-دبه در آوردن
تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
با دست و پا-آدم زرنگ
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
آتشی-تندخو-زودخشم
به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن
د ِ-زود باش!
باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن
تلخه-تریاک-سوخته
انگشتپیچ-نوعی گز رقیق
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
آل(موجودات افسانهای مانند جن و غول)
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد)
چله نشینی-خانه نشینی
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
دلسردی-ناامیدی-یاس
بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
با متانت-با وقار
ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بیانصاف
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
دمدمی مزاج-دمدمی
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن
بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس
خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن
آبگوشتی-بیارزش-پیش پا افتاده
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
خرمن-انبوه و پرپشت
خلاص-تمام شد-مُرد
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
چسی درکن-آدم پر مدعا
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
آخر و عاقبت(نتیجهی خوب)
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
پر و پخش-پراکنده
توجیهی-برنامه های توضیحی
بنا-قرار
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
اوضاع احوال-وضع و حال
باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو
زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
پشک انداختن-قرعه کشیدن
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن)
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
خنگ خدا-نادان و کودن
حهاز-کشتی بزرگ
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن
بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند
دندان عاریه-دندان مصنوعی
دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
به سر دویدن- با سر رفتن
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
توان انجام کاری را داشتن
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد
از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)
آشغالی-سپور
آفتابی کردن(پدیدار کردن)
چاشته بندی-ته بندی
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
احتیاطی(نجس، ناپاک)
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
ابوقراضه-ابوطیاره
جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
چس خور-آدم خسیس-بخیل
چاشت-صبحانه-ناشتایی
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
پرند-حرف بی هوده
به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن
بای دادن-رشوه دادن-باج دادن
جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن
بَزک-آرایش-چسان فسان
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
اختر شمردن-شببیداری
تن خواه-پول نقد-زر و مال
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
پس نشستن-عقب نشینی کردن
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن
استخوانفروش-ستایشگر آبا و اجداد
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)
اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی
از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
حمامی-گرمابه دار
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
عینک ذره بینی بسیار قوی
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
اَکه ننه(آدم آبزیرکاه)
زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه
بی سیرت-بی آبرو
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
توله سگ-در حالت تحقیر: بچه
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
خاله خرسه-دوست نادان
خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
آهوی خاور(آفتاب)
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب
دق مرگ-دق کش
بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بیتوجهی قرار دادن)
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
خودمانی-صمیمی-یکدل
خط کش-وسیله ای برای زسم خط
بنده منزل-خانه ی من
تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
چاییده-سرما خورده-زکام گرفته
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
رفتگر-سپور-آشغالی
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.
چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند
چارچار زدن-بی حیایی کردن
در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن
در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
ادرار کوچک(شاش)
روز مبادا-روز سختی و پریشانی
دلقک-شخص مسخره
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن
بخار-توانایی-شایستگی
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
زلف-موهای جلو سر و بناگوش
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
حرف گوش کن-حرف شنو
از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به دست آوردن
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
درد گرفتن دل از اسهال
جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه
خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن
بامبه-توسری
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
چِل-خل و دیوانه
چتوَل-یک چهارم
پول مول-پول
بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن
تنگ هم-چسبیده به هم
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
پیش بینی کردن کار یا شخصی
زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی