برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 80
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
اهل دود(سیگاری)
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)
تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
جهود ی-هودی-مقتصد
چشم و همچشمی-رقابت
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
بی فکر-لاابالی-بی قید
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
دست فرمان-مهارت در رانندگی
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
زیر آبی-زیرآبکی
آفتاب خوردن-سختی کشیدن
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
جز و ولز-نگا. جز و وز
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی
رنگ شدن-گول خوردن
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
انگشتر پا-چیز بیارزش
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
چَکی-وزن نکرده-یک جا
جراندن-جر دادن-پاره کردن
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بیانصاف
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
چول کردن-شرمنده کردن
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند
جملگی-تمامن-سراسر
به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
ارواح شکمت(ارواح بابات)
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
درد گرفتن دل از اسهال
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
بی پایه-دروغ-پوچ
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
آبدست(ماهر، استاد)
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
روی چشم-اطاعت می شود !
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
خنسی-گرفتاری-تنگدستی
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
دوم از آن-در ثانی-دوم آن که
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
آتشِ بسته(طلا)
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
جا نیاوردن-کسی را نشناختن
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
اشک کوه(یاقوت، لعل)
پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن
آدم ثانی(حضرت نوح)
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
آکبند(نو واستفادهنشده، هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده، دست اول)
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
از نافِ جایی آمدن-کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
آینهی هفتجوش(خورشید)
دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
خانم آوردن-پا اندازی کردن
چاخان پاخان-دروغ
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
اکبیری(زشت، بیریخت)
تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
ریزه میزه-ریزه پیزه
چو-شایعه
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
حق و حساب-باج سبیل-رشوه
چراغان شدن-جشن گرفتن
چیز خور شدن-مسموم شدن
بی سکه-بی اعتبار
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
جا انداختن-به سر جای خود آوردن
آفتابنشین(بیکاره و تنبل)
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم
درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
تو به تو-گوناگون-لا به لا
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن)
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
پیش کردن-راندن به جلو
جفنگیات-سخنان یاوه
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد
خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
اشک کوه-یاقوت-لعل
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده
حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
خوش قلق-رام-خوش خوی
پروار-فربه-چاق
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
آخرین تحویل-قیامت
ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
دست و بال-دور و بر-اطراف
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن
تحصیل کرده-درس خوانده
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن
آلنگ دولنگ-چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
بامبه-توسری
دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
دولاب-گنجه-کمد-قفسه
داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
آلنگ دولنگ-چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
جن زده-دیوانه
وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان)
چاشته بندی-ته بندی
دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد
خاله خرسه-دوست نادان
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
ازراهنرسیده(در همان لحظهی رسیدن، به مجرد ورود)
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
پیاز مو-ریشه و بیخ مو
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
جُستن-چیز گمشده را یافتن
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
از تو چه پنهان-راستش را بخواهی
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
داشتن-مشغول بودن
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
حبه ی انگور-دانه ی انگور
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
خرسک-نوعی فرش
اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
حرف بی ربط-سخن نامربوط
چشم شور-آن که چشم زخم زند
زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
تر دست-ماهر-شعبده باز
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
خاکروبه-زباله-آشغال
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
چشم زاغ-بی شرم
خبر-گزارش رویداد
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
دسته جمعی-باهم-گروهی
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
اردکپرانی(از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن)
بخار-توانایی-شایستگی
اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
بلا به دور-بلاها دور باد
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
حاضر و آماده-آماده
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
جزوه-کتابچه-دفترچه
پا سوخت-پا بد-بد شانس
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
توان انجام کاری را داشتن
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگبینی احمقانه داشتن)
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند
دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
ترش ابرو-عبوس
از جگر گذشتن(نامردی کردن)
اسبابکشی-نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر
دم-هنگام
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
ازدسترفته-عاشق
دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن
چهل منار-تخت جمشید
داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم
آب اندام-زیبا تن و خوشرو
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
جیش-ادرار در زبان کودکان
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
دایی اوغلی-پسر دایی
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
چرمی-از جنس چرم
چاپی-حرف دروغ و بی اساس
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
زبیل-آشغال-زباله
دل-معده
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
بَهمان-فلان
زبانی-شفاهی
پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن
اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
جانور-کرم شکم و معده
دست دوم-کار کرده-مستعمل
رودرواسی-رودربایستی
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان
پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن
دولاب-گنجه-کمد-قفسه
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
زرد گوش-بی رگ-ترسو
خُردینه-بچه ی خردسال
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
به حساب-مثلا-یعنی
جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن
جا افتادن-سر جای خود آمدن
چرس رفتن-حشیش کشیدن
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس
زبر-خشن-غیر لطیف
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
آب مروارید-تار شدن عدسی چشم
آخر و عاقبت(نتیجهی خوب)
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
ادا اصول-ادا اطوار
انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن
اوضاع احوال(وضع و حال)
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
ارباب حجت(اهل منطق)
در دست-آماده-حاضر
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
پوست پیازی-نازک و بی دوام
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن
پا خوردن-فریب خوردن
حشل-خطر
بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
استخواندار(محکم، بااراده)
اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن
حاملگی-آبستنی
پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن
خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق
باجی-خواهر-زن ناشناس
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
اشک خنک(گریهی ساختگی)
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن
آخش درآمدن-از درد نالیدن
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
دست نماز-وضو
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
آهن کهنه به حلوا دادن-معاملهی پرسود کردن
ریختن مو-سخت وحشت کردن
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن
پول مول-پول
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
جزغاله-سوخته-زغال شده
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
داداشی-برادر در زبان کودکان
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز
آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
چپ دادن-رد کردن
چوب زیر دم کردن-تحریک کردن
دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
جا ماندن-فراموش شدن
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
پر گویی-روده درازی-پر چانگی
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
راست و ریس-موانع و معایب
دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری
بساز-آدم سازگار-صبور
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
اِرا-هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد
از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بیجلا و جلوه شدن)
دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)
زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
دوش فروش-ربا خوار
دزدی گرگی-دله دزدی
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
دو قلو-دو بچه ی همزاد
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است
از زورِ(از شدت، از بسیاری)
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
زبان کوچکه-زبان کوچک
پامال شدن-از بین رفتن
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
حبف و میل-ریخت و پاش
به تور زدن- به تور انداختن
بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
حق نشناس-نا سپاس
دل-معده
خبرنگاری-کار خبرنگار
اَکه ننه(آدم آبزیرکاه)
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن
حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن
حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
جَر-پیچ و خم راه
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بیمهری قرار گرفتن
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
دست آموز-تربیت شده-آموخته
رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
چین و چوروک-چین و شکن
به سر دویدن- با سر رفتن
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
زبان گز-چیز تند و تیز
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
رو قوز آمدن-سر لج افتادن
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن
رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار
رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
چارلا-چهار لا-چهار تو
پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن
درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
زرد گوش-بی رگ-ترسو
پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن
دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
پس کشیدن-به عقب کشیدن
ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
چشمداشت-توقع-انتظار
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
اُق زدن(بالا آوردن)
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن