برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 80

مرداد ۱۳, ۱۴۰۱ 0 Comments

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

اهل دود(سیگاری)

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

 

د ِ-پس-آخر

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

 

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

جهود ی-هودی-مقتصد

چشم و همچشمی-رقابت

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

 

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
بی فکر-لاابالی-بی قید

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

 

دست فرمان-مهارت در رانندگی

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

زیر آبی-زیرآبکی

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

آفتاب خوردن-سختی کشیدن
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

جز و ولز-نگا. جز و وز

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی
رنگ شدن-گول خوردن

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

 

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

چَکی-وزن نکرده-یک جا

جراندن-جر دادن-پاره کردن

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

 
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

چول کردن-شرمنده کردن

 

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

جملگی-تمامن-سراسر

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

ارواح شکمت(ارواح بابات)

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

درد گرفتن دل از اسهال

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

 

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

بی سیرت-بی آبرو

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

بی پایه-دروغ-پوچ

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

آبدست(ماهر، استاد)

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

روی چشم-اطاعت می شود !

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

داوطلب-خواستار-نامزد

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

 

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

آتشِ بسته(طلا)

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

 

اشک کوه(یاقوت، لعل)

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

دست و بال-دور و بر-اطراف

آدم ثانی(حضرت نوح)

 

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

بد قلق-بد عادت-بد ادا

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

خانم آوردن-پا اندازی کردن

چاخان پاخان-دروغ

 
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

ریزه میزه-ریزه پیزه

چو-شایعه

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

از سر نو-دوباره

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

چراغان شدن-جشن گرفتن

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

چیز خور شدن-مسموم شدن

باردار-آبستن-حامله

بی سکه-بی اعتبار
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

تو به تو-گوناگون-لا به لا

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

پیش کردن-راندن به جلو

جفنگیات-سخنان یاوه

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

اشک کوه-یاقوت-لعل

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

 

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
خوش قلق-رام-خوش خوی

پروار-فربه-چاق

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

آخرین تحویل-قیامت

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

دست و بال-دور و بر-اطراف

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

بامبه-توسری

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

تحصیل کرده-درس خوانده

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

 
از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن
آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

بامبه-توسری

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

باجه-جای بلیت فروشی

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

جن زده-دیوانه

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

چاشته بندی-ته بندی

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

خاله خرسه-دوست نادان

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

 

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

جُستن-چیز گمشده را یافتن

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

 

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

داشتن-مشغول بودن

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

خرسک-نوعی فرش

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

 
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
حرف بی ربط-سخن نامربوط

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

چشم شور-آن که چشم زخم زند

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

تر دست-ماهر-شعبده باز

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

 

پیش بها-بیعانه

خاکروبه-زباله-آشغال

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

چشم زاغ-بی شرم

خبر-گزارش رویداد

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

دسته جمعی-باهم-گروهی

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

 

بخار-توانایی-شایستگی

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

 

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

بلا به دور-بلاها دور باد

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

حاضر و آماده-آماده

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

خاج کشیدن-صلیب کشیدن
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
جزوه-کتابچه-دفترچه
پا سوخت-پا بد-بد شانس

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

توان انجام کاری را داشتن

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

دایی اوغلی-پسر دایی

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

ترش ابرو-عبوس
از جگر گذشتن(نامردی کردن)

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

دم-هنگام

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

ازدست‌رفته-عاشق

 

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

چهل منار-تخت جمشید

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

آواز شدن-شهره شدن

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

جیش-ادرار در زبان کودکان

یکی دیگر از نوشته های سایت :
گن اورجینال ساعت شنی آنچری

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

دایی اوغلی-پسر دایی

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

 

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

چرمی-از جنس چرم

چاپی-حرف دروغ و بی اساس

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

 
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

زبیل-آشغال-زباله

دل-معده

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

بَهمان-فلان
زبانی-شفاهی
پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

رفتگر-سپور-آشغالی

جانور-کرم شکم و معده

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

دست دوم-کار کرده-مستعمل

رودرواسی-رودربایستی

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

ارواح شکمت-ارواح بابات

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
زرد گوش-بی رگ-ترسو
خُردینه-بچه ی خردسال

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

بد اخم-عبوس و ترشرو

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

به حساب-مثلا-یعنی

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

 

جا افتادن-سر جای خود آمدن

چرس رفتن-حشیش کشیدن

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

زبر-خشن-غیر لطیف

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

ادا اصول-ادا اطوار

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

اوضاع احوال(وضع و حال)

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

پیاله فروش-میخانه چی

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

ارباب حجت(اهل منطق)

در دست-آماده-حاضر

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

پوست پیازی-نازک و بی دوام

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

پا خوردن-فریب خوردن

 

حشل-خطر

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

حاملگی-آبستنی

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

بنگی-معتاد به حشیش

 

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

باجی-خواهر-زن ناشناس

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

آخش درآمدن-از درد نالیدن

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

 
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

دست نماز-وضو

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

 

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

ریختن مو-سخت وحشت کردن

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

بی جا-نامناسب-بی مورد

دل کسی آمدن-دل آمدن

پول مول-پول

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
پورت-سر و صدا-داد و فریاد

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

جزغاله-سوخته-زغال شده

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
داداشی-برادر در زبان کودکان

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

چپ دادن-رد کردن
چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

جا ماندن-فراموش شدن

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

 

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

 

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
راست و ریس-موانع و معایب
دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

بساز-آدم سازگار-صبور

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

چاچول باز-حقه باز-شیاد

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
 

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

 

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

 

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

دوش فروش-ربا خوار

دزدی گرگی-دله دزدی

 

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

دو قلو-دو بچه ی همزاد

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

زبان کوچکه-زبان کوچک
پامال شدن-از بین رفتن

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

حبف و میل-ریخت و پاش

به تور زدن- به تور انداختن

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

حق نشناس-نا سپاس

دل-معده
 

خبرنگاری-کار خبرنگار

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

 

خورده برده-ملاخظه و پروا

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

جَر-پیچ و خم راه

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
دست آموز-تربیت شده-آموخته

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

چین و چوروک-چین و شکن
به سر دویدن- با سر رفتن
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
زبان گز-چیز تند و تیز

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

رو قوز آمدن-سر لج افتادن

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

دایی اوغلی-پسر دایی

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

ازرق(چشم زاغ)

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

 

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

آمده-شوخی و لطیفه

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

چارلا-چهار لا-چهار تو

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

زرد گوش-بی رگ-ترسو

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

 

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

پس کشیدن-به عقب کشیدن

 
ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

چشمداشت-توقع-انتظار

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

اُق زدن(بالا آوردن)

 

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق