لیست کاملی از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری قسمت 384
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
دال به دال-پشت سر هم
پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی
بخت-شانس-اقبال-شوهر
دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
پیاله زدن-می نوشیدن
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
چرک و خون-چرک آلوده به خون
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین
جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
بند کردن-محکم کردن
خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف
خم شدن-دولا شدن
خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
جگر-عزیز-عزیز دلم
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیشبینی سخن راندن
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
دُنگی-دانگی
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود
دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
انسان بودن-شریف و درست بودن
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده
چپ دادن-رد کردن
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
ذِله کردن-ذله آوردن
دست نماز-وضو
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
تنبل خان-تن پرور
حکیم جواب کرده-یتیم
پاره آجر-شکسته ی آجر
دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن
پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن
به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
آفتاب به آفتاب(هر روز)
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن
رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بیتوجهی قرار دادن)
بچه افتادن-سقط شدن جنین
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی
از ته دل-از سر صدق و صفا
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است
پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
به حساب-مثلا-یعنی
چنار امام زاده صالح-متلک بد
تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
زیر جلی-پنهانی-آهسته
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد
خلق الله-مردم
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن
دزدیده-دزدکی
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
پرند-حرف بی هوده
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
پلاسیده-پژمرده-چروکیده
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
مال دنیا
جست زدن-پریدن-خیز برداشتن
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
دلسرد-ناامید-مایوس
دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
زن بردن-همسر گرفتن مرد
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی
چاچولی-زبان بازی-حقه بازی
خیز-ورم-آماس
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
چو انداختن-شایعه پراکندن
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی
خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال
جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند
ادرار کوچک(شاش)
در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
چیله جمع کردن-گردآوردن چیله
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
چینه کشی-شغل چینه کش
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
ادرار بزرگ(مدفوع)
آدم نچسب(کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند)
تخت پایی-صاف بودن کف پا
جایی-مستراح-توالت
پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
بی چیز-تهی دست-فقیر
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
افتاده(فروتن، متواضع)
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
دهنه سرخود-بی بند و بار
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)
بوق سگ-بسیار دیر وقت
خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن
چار طاق-به طور کامل
آتش بیباد-ظلم-می
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده
دان-دانه-چینه
تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی
چنار تجریش-متلک بد
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
دست کج-نامطمئن-دزد
جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی
آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
زالو-آدم سمج
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
بُراق-خشمگین-عصبانی
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
تخته پوست-زیرانداز پوستی
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
رسانه-وسیله ی ارتباطی
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن
دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن
جار-چلچراغ-شمعدان
خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه
اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
تو پوزی-تو دهنی
خوراک-مصرف یک دوره ی معین
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
ریزه میزه-ریزه پیزه
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی
پرت شدن-دور افتادن از مطلب
زار زدن-سخت گریه کردن
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
چیله-هیرم-خاشاک
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن
خوش منظره-خوش نما-زیبا
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
جشن گرفتن-سور بر پا کردن
دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
دست کردن-دست فرو بردن
دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
پلاسیده-پژمرده-چروکیده
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره
روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
تِر زدن-خراب کردن کار
تک و دو-دوندگی-درماندگی
زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود
رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
پیاله فروشی-میخانه
آجرپاره(جواب کسی که بهجای بله میگوید آره)
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
چول-بیابان
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
خرده خرجی-خرج های اندک
دوا قرمز-پرمنگنات
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
بالا آوردن-استفراغ کردن
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
آهوی خاور-آفتاب
از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی
دست چین-گزیده-منتخب
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
چوروک خوردن-چین برداشتن
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
تلکه بند شدن- تلکه کردن
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
داشتن-مشغول بودن
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
دستکاری-دست بردن در چیزی
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
دلسرد کردن-ناامید کردن
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
راست رو-رو به رو-مقابل
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
جهود ی-هودی-مقتصد
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
برادر تنی-برادر حقیقی
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)
بده اون دستت-آی زکی !
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید
چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
جزغاله-سوخته-زغال شده
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن
بغل پر کن-دختر یا زن چاق
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن
حمله ور شدن-یورش بردن
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
راه مکه-کهکشان
از پشت کوه آمدن-بیخبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن
زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن
روغنی-آلوده به روغن
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم
بی در رو-بن بست
خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند
خبر-گزارش رویداد
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
چاسان فاسان-آرایش-بزک
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
آتشِ تر-شراب-لب معشوق
دولاب-گنجه-کمد-قفسه
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت
زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته
آکَل-آقای کربلایی
بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق
خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن
دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی
خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان
ازرق(چشم زاغ)
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
رسانه-وسیله ی ارتباطی
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
آمدن(آغاز به کاری کردن)
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
بیسار-فلان
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی
تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن
به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن
اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن
حق-باج سبیل-رشوه
دوخت و دوز-خیاطی
اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)
راست شدن-رو به راه شدن
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
خودآموز-بدون آموزگار
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
زَوال-مست مست-لول
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
چشم زهره گرفتن-ترسانیدن
زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
تردستی-مهارت-شعبده بازی
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
زیر شلواری-زیر جامه
دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق
پخش-پراکنده
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری
اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
تیپا خوردن-رانده شدن
خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
آفتابنشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانهخراب کردن
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن
آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)
چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
حرف انداختن-در سخن کسی دویدن
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
آکِله(جذام، زن سلیطه)
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
تردستی-مهارت-شعبده بازی
چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن
خرابکار-اخلالگر-تروریست
زیر دم سستی-انحراف اخلاقی
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
خاکروبه ای-سپور-آشغالی
ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه
دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن
بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
دست آموز کردن-تربیت کردن
تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود
اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
خرده خرده-کم کم-رفته رفته
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
خبر داغ-خبر بسیار مهم
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید
باد خوردن-هوا خوردن
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
حمله گرفتن-غش کردن
با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
خودخوری-حالت خودخور
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
چروک خوردن-نگا. چروک افتادن
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن
خرکچی-چارپادار
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی
دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است
از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز
بار و بنه-وسایل سفر
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن
خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن
از شیر مادر حلالتر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
پُخت کردن-پختن
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
زمخت-درشت-ناهنجار
بازداشتی-زندانی موقت
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
رفتگار-رفتنی-مردنی
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه
فال بد زدن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
جود-یهودی-حهود
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
آتشِ بسته-طلا
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن
چلچلی-دیوانگی-بیعاری
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
درز گرفته-کوتاه کرده
زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب
زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود
خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
پول خرد-پول سکه ای
پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار
زبان پس قفا-نوعی گل است
خدا به رد-در پناه خدا
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
دیر کرد-تاخیر-تعویق
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
خال به خال-خال خال
پیاز مو-ریشه و بیخ مو
تا-لنگه-همتا
اشک کوه-یاقوت-لعل
آمد کردن-رخدادن واقعهای خجسته
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند
دبه-ظرف-کوزه
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
خنکای صبح-سحرگاه
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
چاره ساز-خداوند
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق
چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
باب شدن-معمول و رایج شدن
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
خر و پف-نگا. خرناس
دله-ظرف حلبی
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد
دلپخت-پختن مغر چیزی
بابا غوری-نابینا-کور
بد قدم-نامبارک-بد شگون
آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن
زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن
دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
خداپسندانه-مورد پسند خدا
دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن
شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷
چای کاری-کشت و زرع چای