کامل ترین مجموعه فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های مردم کوچه بازار مردم ایران قسمت نهم

مرداد ۱۲, ۱۴۰۱ 0 Comments

زنیکه-زنکه

پیش-برنده-آن که جلو است

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

دق دلی-دق دل

چین چینی-پر چین

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

زیر جلی-پنهانی-آهسته

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

دندان-گاز

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

بار و بنه-وسایل سفر

خاکه-خرده ی هر چیزی

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

آشغالی(سپور)
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

جیغ و داد-داد و فریاد

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

چرسی-آدم معتاد-افیونی

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

رمباندن-خراب کردن
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

ریق زدن-ریغ زدن

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

چای صافی-نگا. چای صاف کن

زار زار-گریه ی شدید

خش و خش-نگا. خش خش

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

دلسوز-غمخوار

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

انسان بودن(شریف و درست بودن)

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

دیر کرد-تاخیر-تعویق

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

تته پته-لکنت زبان

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

چرک و خون-چرک آلوده به خون

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

خریت-نادانی-حماقت

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن
تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

چو-شایعه

خرج برداشتن-پول لازم داشتن

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

رکاب دادن-راهی جایی شدن

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

 

آب و خاک(میهن، دیار)

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

حساب سوخته-بدهی قدیمی

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

 

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

 

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

آواز شدن(شهره شدن)

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

خلا-مستراح

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

 

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

 

چای صافی-نگا. چای صاف کن

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
راست شدن-رو به راه شدن

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

چنگولک-سست و ضعیف

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

اوضاع احوال(وضع و حال)

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

 

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)
ریش شدن-ریش ریش شدن

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

رخصت خواستن-اجازه خواستن
حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

خواب و خوراک-خورد و خواب

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

خِفت-نوعی گره

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

افسارگسیخته(سرکش)

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

بچه ی-اهل ِ

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

بوگندو-آدم کثیف و بد بو

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

آبِ دندان(حریف ساده)

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

درز را آب دادن-از راه به در شدن

رجاله-اراذل و اوباش

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

رده-حرف زشت یا نامربوط

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

خوش بنیه-سالم و قوی

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

 

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

دک کردن-از سر وا کردن
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

پا پتی-پا برهنه

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

دایی اوغلی-پسر دایی

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

خوش خوراک-نگا. خوش خور

دایی قزی-دختر دایی

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
ددر رفتن-بیرون رفتن
پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

زنیکه-زنکه

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

جَفت-چوب بست انگور

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

ته گرفتن-سوختن غذا

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

پُر کار-فعال-با پشتکار

 

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

چرک-کثیف

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

چِخه-نگا. چِخ

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

درز را آب دادن-از راه به در شدن

 

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

دوندگی-سعی و کوشش

 

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

بنا کردن-شروع کردن

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

 

بارانداز-جای پیاده کردن بار

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

پس نشستن-عقب نشینی کردن

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

پَلِه-پول

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک
 

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

دقه-دقیقه

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

چموش-سرکش-یکدنده

دو به دو-دو تا دو تا

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

 

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

چار نعل-به سرعت-به تاخت
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

مال دنیا

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

 

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

برخورد-بهم خوردن-تصادف

درآمد-عایدی

پا سوز-عاشق شیفته

جیش-ادرار در زبان کودکان

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

پرند-حرف بی هوده

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

بد گل-زشت-بد ترکیب

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

تخته زدن-پنبه زدن

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

دلسرد کردن-ناامید کردن

به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن

یکی دیگر از نوشته های سایت :
ایران توریسم آنلاین : معرفی جاذبه های گردشگری ایران

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن
 

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)
خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
 

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

پا برهنه-بدون کفش

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

دهن بسته-حیوان

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

 

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

زار-کوتاه شده ی زایر

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

حالی کردن-فهماندن

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

چُغُل-سخن چین
دو دلی-تردید-بی تصمیمی

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

بی پرده-رک و صریح-آشکار

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

پیمانی-استخدام غیر رسمی
چلک بازی-بازی الک دولک

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

تپلی-گرد و چاق

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

راستکی-واقعی

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

 

آشغالی(سپور)

چَکی-وزن نکرده-یک جا

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

 
رکاب دادن-راهی جایی شدن

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

حق گرفتن-نگا. حق بردن

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

 

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

تو دوزی-دوختن از درون

رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

چوروکیده-پر چین و چوروک

دست مزد-اجرت-مزد کار

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

حرص خوردن-عصبانی شدن

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

 
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

 

چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

راحت کردن-کشتن

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

بند آوردن-متوقف کردن

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

زیر آبی-زیرآبکی

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

بی ریخت کردن-کتک زدن

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

دلچسب-دلپذیر-مقبول

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

تخم چشم-مردمک چشم

جمع و جور-منظم و مرتب

دهن-واحد آواز خواندن

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

دبه-ظرف-کوزه

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

چاقالو-چاق-فربه
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

خوش انصاف-با انصاف-منصف

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

رفتگر-سپور-آشغالی

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

 
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

جَفت-چوب بست انگور

حق شناسی-سپاس گزاری

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

دو لبه-دارای لب کلفت

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

پیر شَوی-عمرت دراز باد

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

دُنگی-دانگی

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

دوام کردن-دوام آوردن

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

تاریخچه-تاریخ مختصر

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

اله و بله(چنین و چنان)

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

بی چیز-تهی دست-فقیر

اهل آن کار (کار بد)

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

 

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

دق کردن-از غصه مردن

ابرو انداختن(ابرو آمدن)

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

حق نشناس-نا سپاس

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

خوشایند-مطبوع-پسندیده

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

 

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

استخوان‌دار-محکم-بااراده

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

پوز زدن-دهان زدن

خوردنی-غذا-قابل خوردن

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

به حساب-مثلا-یعنی

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است
 

چار میخ-اذیت و آزار سخت

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

خانم آوردن-پا اندازی کردن

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

دک و پوز-دهان و لب و دندان

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

پشم و پیله-ریش

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

رجاله-اراذل و اوباش

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

بی مخ-بی عقل-شجاع

 

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

ترک بیلمز-آدم نادان

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

پول چای دادن-انعام دادن

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

راه اندازی-راه انداختن

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

زمخت-درشت-ناهنجار

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

 

جار-چلچراغ-شمعدان

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

ترکه-آدم باریک و بلند

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

دور برد-دارای برد زیاد

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

کار شگفت‌انگیز کردن

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

دلقک بازی-مسخره بازی

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

آتشِ بسته-طلا

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

دزد زده-سرقت شده

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

دمپایی-کفش راحتی خانه

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

دل رحم-مهربان

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

 

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

 
خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

پلاس-اثاث مختصر منزل

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

 

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

دار کشیدن-دار زدن

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

بده اون دستت-آی زکی !

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

زار-کوتاه شده ی زایر
اله و بله-چنین و چنان

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

برچسب زدن-تهمت زدن

باجه-جای بلیت فروشی

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

تو دار-راز نگهدار

چار طاق-به طور کامل

دق دلی-دق دل

چوغ-چوب

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

پُخت-هر نوبت از پختن

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
آخرین تحویل-قیامت

دیم کاری-کشاورزی دیم

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

 

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن