برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 365
خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
ترک بیلمز-آدم نادان
حبف و میل-ریخت و پاش
جَفت-چوب بست انگور
پس افتاده-بچه ی کسی
دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن
بار و بنه-وسایل سفر
پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است
آفتابنشین-بیکاره و تنبل
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
تعلیمی-عصای کوچک
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن
دور از جناب ب-لانسبت
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمیتوان، مدارا کردن)
آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز
چرک کردن-عفونت کردن زخم
دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
دَدَر-بیرون-کوچه
از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل
به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن
چله خانه-محل ریاضت کشیدن
پشمالو-دارای موهای بسیار
بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد
پول مول-پول
رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
خدا نگهدار-خدا حافظ
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد
بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه
خاطره-یادگار
اوقاتتلخی(ترشرویی، عصبانیت)
آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن
آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ
تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
پا به رکاب-آماده ی رفتن
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
جبهه-میدان جنگ
بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
افتاده(فروتن، متواضع)
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
رو شور-سفیداب
خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
ترش کردن-عصبانی شدن
اهل محل(همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند)
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن
در ثانی-ثانیا-دوم
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن
درز را آب دادن-از راه به در شدن
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
رمباندن-خراب کردن
دست و پا کردن-فراهم آوردن
جای سفت-وضعیت سخت
رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار
پول چای دادن-انعام دادن
روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
پای پس-عوض-تلافی
برآورد-تخمین
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
باهاس-باید-بایست
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
چنبره زدن-حلقه زدن
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
جَخ-تازه-هنوز-فوقش
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
ذِله شدن-ذله آمدن
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
بر ملا شدن-آشکار گشتن
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
چرک-کثیف
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
چُرت-خواب کوتاه
آبِ دندان-حریف ساده
رانده و مانده-بدبخت و وامانده
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
انسان بودن-شریف و درست بودن
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
استخوانبزرگ-شخص دارای اصل و نسب
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی
انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب
بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
خواهر خوانده-دوست صمیمی
حال کردن-لذت بردن
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد
در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان
دور از شما ب-لانسبت
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
اسباببازی(وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان))
خبرکشی کردن-سخن چینی کردن
بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
حرف-سخن-گفتار-کلام
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
چک و چیل-لب و لوچه
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
تپق-گرفتگی زبان
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
چغل خور-سخن چین
تقاص گرفتن-انتقام گرفتن
چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود
چار راه-محل تقاطع دو راه
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
چله-چاق-چرب و چیلی
ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
راستکی-واقعی
اوضاع احوال(وضع و حال)
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
دور و بر-اطراف-پیرامون
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)
جوشی شدن-عصبانی شدن
پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن
آتشی شدن-از کوره در رفتن
باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب
اقلکم(دستکم، لااقل)
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
خدا داده-دیم کاری
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن
از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
چار دیواری-خانه
آب آتش زده-اشک
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
دمرو-کسی که دمر خوابیده
دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن
دست باف-بافته با دست
خیس کردن-ادرار کردن به خود
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
دمدمی مزاج-دمدمی
زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد
از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان بهدر رفتن
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
به چشم-اطاعت می شود
پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن
جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری
آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه
جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچهی کوچک، سیخ، راست)
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
باد گلو زدن-آروغ زدن
زیر لبی-زیر زبانی
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
ریختگی-ریزش
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
پا به فرار گذاشتن-گریختن
انگشتشمار(کم، معدود)
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
الفرار-گریز-بگریز !
زاهرو-دالان-سرسرا
تل انبار-توده-انباشته
دستِ چپ-سمت چپ
چرند اندر چرند-پرت و پلا
پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
دُم لابه-چاپلوسی-تملق
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن
اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال
پوز زدن-دهان زدن
آزگار(زمان دراز)
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن
بی سیرت-بی آبرو
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن
دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
حسرت به دلی-آرزومندی شدید
زیر گرفتن-زیر کردن
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
آمد کردن-رخدادن واقعهای خجسته
زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
چو انداختن-شایعه پراکندن
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
دم موشی-هر چیز باریک و دراز
رایانه-کامپیوتر
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
ارزانی-بخشیدن-دادن
زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
خپله-چاق و کوتاه قد
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند
توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد
پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی
پر گویی-روده درازی-پر چانگی
اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
ژاکت-کت بافته شده از کاموا
جا ماندن-فراموش شدن
از دست دادن-گم کردن
دست خوش !-آفرین
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
خاور زمین-قاره ی آسیا
زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
حیوانی-نگا. حیوانکی
روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند
چاره-درمان
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
چهل منار-تخت جمشید
البرز(بلندقامت، دلیر)
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
روغن داغ-روغن گداخته
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
رفوزه-رد شده در امتحان-مردود
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن
خیط کاشتن-خطا کردن
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس
خنگ خدا-نادان و کودن
چو انداختن-شایعه پراکندن
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
خرجی-پول لازم برای گذران روز
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
پَس-ناجور-خراب
پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
دلسرد-ناامید-مایوس
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
آفتابی کردن-پدیدار کردن
چرند گو-یاوه گو
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است
پرداختی-مبلغ داده شده
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بیمهری قرار گرفتن
تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
آمدن(آغاز به کاری کردن)
در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
اسبابکشی(نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر)
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
تخم نابسمل لا-حرام زاده
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه میپزند
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا
چُس افاده-افاده ی بی جا
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
تو دار-راز نگهدار
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
حشل-خطر
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
دنیا آمدن-زاده شدن
آفت(زن عشوهگر و فتنهانگیز)
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
دوش فروش-ربا خوار
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
آب مروارید-تار شدن عدسی چشم
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
چرند-حرف پوچ و بی معنی
اسم شب-کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب
خیط کردن-نگا. خیت کردن
دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
راست رو-رو به رو-مقابل
جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند
جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
دق کردن-از غصه مردن
زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
راسته چینی-چیدن ساده و آسان
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
دور از جناب ب-لانسبت
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع
زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن
چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی
جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
بدلی-تقلبی-جنس بد
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
درگاهی-آستانه
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند)
چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
دلسرد-ناامید-مایوس
جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
چش-چشم
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
دم بازی-چاپلوسی-تملق
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
چتری-به شکل نیم دایره-قوسی
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن
تخت و تبارک-با آسودگی خیال
رکاب دادن-راهی جایی شدن
(به زبان کودکان) زخم شدن
دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
دست زدن-لمس کردن
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
درگاهی-آستانه
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه
از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن
پرند-حرف بی هوده
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
آفت(زن عشوهگر و فتنهانگیز)
بامبول-حقه-کلک
زاهرو-دالان-سرسرا
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
اجاق(دودمان)
اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
داداشی-برادر در زبان کودکان
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن
ترک بیلمز-آدم نادان
بی فک و فامیل-بی کس و کار
خیط کشیدن-خط کشیدن
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
بی اشتها-بی میل به غذا
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
باخت-آنچه باخته باشند-زیان
رشوه گرفتن-رشوه خواری
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
احتیاطی(نجس، ناپاک)
جَر-پیچ و خم راه
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
چَکه-شوخ و بذله گو
دختر بچه-دختر کم سن و سال
از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
آلاخون (و) والاخون(دربهدر، سرگردان، آواره)
پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
آب نخوردن-درنگ نکردن
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
دو پا-انسان
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
انداختنی-جنس نامرغوب
آبدار(سخت، شدید، سنگین)
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
رم دادن-رماندن-فراری دادن
زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو
دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
خاص و خرجی-ممتاز و معمولی
پول و پله-پول
آهو چشم-معشوق-شاهد
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
زپرتو-ضعیف-بی دوام
دو دستی-با هر دو دست
بسیار دلواپس و نگران بودن
از راه بهدر بردن(فریب دادن، اغوا کردن)
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
بازار کوفه- بازار شام
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات