کاملترین مجموعه فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های مردم کوچه و بازار قسمت پانزدهم

مرداد ۱۳, ۱۴۰۱ 0 Comments

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

بند-ریسمان-طناب-رشته

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

چارقد-روسری زنانه

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

جود-یهودی-حهود

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

چَک-سیلی-کشید

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

دل آمدن-به چیزی تن در دادن
آب و خاک-میهن-دیار

دایی قزی-دختر دایی

 
اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

 
توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

چلاق شده-نوعی نفرین است

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

رایانه-کامپیوتر

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

حمله کردن-یورش بردن

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

افتاده(فروتن، متواضع)

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

خاک پاک-زادگاه

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

حساب سوخته-بدهی قدیمی

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته
اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

حکیم جواب کرده-یتیم
جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن
خسارت دیدن-زیان دیدن

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

 

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

چاچول-حقه باز-شارلاتان

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

دسته-جمعیت سینه زن

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

چانه-گلوله ی خمیر نان

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

ذلیل مرده-ذلیل شده

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
چشه ؟-او را چه شده ؟

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

آخرین تحویل-قیامت

 
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

زیر تشکی-رشوه

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

چیز خور-مسموم شده

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

 

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

 

ذِله کردن-ذله آوردن

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن
اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

افتادن بچه-سقط شدن جنین

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

چاک کردن-نگا. چاک دادن

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

دوا خور-معتاد به الکل

به جا آوردن-شناختن

دوا درمان-مداوا-معالجه

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

 

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

خلا-مستراح

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

رده-حرف زشت یا نامربوط

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

پیه آوردن-چاق شدن

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

 
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

 
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

باجی-خواهر-زن ناشناس

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

 

زار-نا به سامان-خراب-بد

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

بخت-شانس-اقبال-شوهر

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
 

آب و خاک(میهن، دیار)

الحق(به‌راستی، حقیقتن)
 

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

ته دار-پایه دار

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

خود را خوردن-رنج بردن

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

از سر نو-دوباره

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

زیر آبی-زیرآبکی

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

آبِ خشک(آب بسته)

پشته کردن-روی هم انباشتن

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

دلداری دادن-تسلی دادن

رفتگار-رفتنی-مردنی

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

 

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

ارزانی-بخشیدن-دادن

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

بُراق-خشمگین-عصبانی

چغلی کردن-شکایت کردن

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

دوا درمان-مداوا-معالجه

 

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

جان کلام-اصل مطلب

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

 
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

 

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

بی قواره-بد شکل

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

تک پران-زن نانجیب

ادرار بزرگ(مدفوع)

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

آبِ دندان-حریف ساده

اَتَر زدن-فال بد زدن

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

 

بامبول زدن-حقه سوار کردن

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن
چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

خیز-ورم-آماس

تو پوزی-تو دهنی

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

افتاده-فروتن-متواضع

پخته-با تجربه-دنیا دیده

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

بیا بیا- برو برو

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

 

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

 

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

 

پیگرد-پی گیری-تعقیب

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

چرند-حرف پوچ و بی معنی
آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
چو انداختن-شایعه پراکندن
پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف
آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

پا شدن-از جا برخاستن

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

آتش بی‌باد(ظلم، می)

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

رنگ شدن-گول خوردن

 

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

چال افتادن-گود شدن

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

چال افتادن-گود شدن
 

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

چاپچی-دروغ گو-لاف زن
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

زُل-خیره

ریش توپی-ریش تپه

حاجی خرناس-لولو

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

چوروک-چین و شکن

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

 

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

یکی دیگر از نوشته های سایت :
برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 145

خبر چین-سخن چین-جاسوس

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

ریق زدن-ریغ زدن

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

ترک بیلمز-آدم نادان

 

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

به حق پیوستن-مردن

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن
آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

 

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

تک و تا-جنب و جوش

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

دزد زده-سرقت شده

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

حمله-بیماری غش-صرع

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

افسارگسیخته-سرکش

بازداشتگاه-زندان موقت

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

انگشت‌شمار-کم-معدود

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

خدا نگهدار-خدا حافظ

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

 

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

 

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

رج کردن-رج بستن

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

درگذشت-مرگ

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن
از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

پا در رکاب-حاضر و آماده

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

آخش درآمدن-از درد نالیدن

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

دیالله-زود باش دیگه !

آبِ سیاه-نیمه کوری

دُنگ-سهم-حصه

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

بر پا شدن-ایجاد شدن

تلکه بند شدن- تلکه کردن
جلز و ولز-سوز و گداز
تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

 

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

آفتاب به آفتاب(هر روز)

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

 

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

 

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

 

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

بدک-نه چندان بد

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

خاور زمین-قاره ی آسیا

چنگولک-سست و ضعیف

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

بده اون دستت-آی زکی !

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

چار میخ-اذیت و آزار سخت

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

زینه-پله

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

رخصت خواستن-اجازه خواستن

چته ؟-تو را چه می شود ؟

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
دلسرد کردن-ناامید کردن

تند نویسی-سریع نویسی

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

آب و خاک-میهن-دیار

دومندش-دوم از آن

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

الفرار-گریز-بگریز !

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

پیه سوز- پی سوز

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

جسته دوزی-نوعی دوختن

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
تنگ بودن وقت-دیر شدن

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

ریزه میزه-ریزه پیزه

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

خروس خوان-هنگام سحر

دل و دماغ-دل و حوصله

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

 

باریک-دقیق-حساس

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

الفرار(گریز، بگریز !)

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

به پول رساندن-فروختن

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

 
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

بند آوردن-متوقف کردن

بَهمان-فلان

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

دسته پل-الک دولک
دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

پشت-نسل-فرزندان

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

به باد دادن- باد دادن

دود چراغ-کشیدن شیره

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

خال-نقطه ی سیاه-لکه

خرکار-پرکار

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

دال-خمیده-کج

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

 

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

 
خیکی-آدم چاق و فربه

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

جهود ی-هودی-مقتصد

نیروی انجام کاری را داشتن

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

اطفال باغ(گل‌های تازه)

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

 

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

 

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

آشغالی-سپور

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده
آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن
 

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

ریز-خرد-کوچک

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

بابا غوری-نابینا-کور

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

 
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن