لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 167
پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
از زورِ-از شدت-از بسیاری
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
اختلاط کردن(بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن)
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود
پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس
آسمانجل-ندار-بیچیز-کسی که رواندازش آسمان است
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
استخوانفروش-ستایشگر آبا و اجداد
اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)
ار زبان کسی-از قول کسی
اصحاب منقل(اهل گفتوگو و سخن)
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو
بوق سگ-بسیار دیر وقت
زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
چروکیدن-چین دار شدن
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
زیر جامه-زیر شلواری
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیشبینی سخن راندن)
حلال وار-به صورت حلال
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
دست خوش !-آفرین
آبِ خشک-آب بسته
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
آب آتش مزاج-می سرخ
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو
ترکه-آدم باریک و بلند
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
چین-یک بار درو-بک بار چیدن
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
حساب سوخته-بدهی قدیمی
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند
بله قربان گو-چاپلوس-متملق
حمامی-گرمابه دار
پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد
آمد(فرخندگی، خوشقدمی)
پاچین-دامن زنانه
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
پاتال-سالخورده-پیر
جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی
آشغالی-سپور
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
پا خوردن-فریب خوردن
پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
پشتک-پرش از پشت
دور دست-جایی دور
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
خشکه بار-نگا. خشکبار
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
آخرین تحویل-قیامت
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم
چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
تند و تیز- تند تیز
خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف
پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
دور برد-دارای برد زیاد
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
چپو شدن-غارت شدن
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
دولاب-گنجه-کمد-قفسه
اگر بمیری هم-بههیچوجه-هرگز
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
اهل بیت-اهل خانه-خانواده
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)
آینهی هفتجوش(خورشید)
زردنبو-زردمبو
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
خانه یکی-صمیمی و یکدل
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه میپزند)
پا واکردن-به راه افتادن بچه
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
اَکه ننه-آدم آبزیرکاه
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا
با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
حضوری-رو در رو
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد
دستک-دفتر حساب
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
آیینهی اسکندری-آفتاب
پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
زرت و زورت-زرت و پرت
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
آجیل مشکلگشا(آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند)
براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت
چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
چاسان فاسان-آرایش-بزک
خام عقلی-حماقت-دیوانگی
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
دوبل-دو برابر
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)
خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام
تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
بقچه بندی-ران چاق
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
چیز-آلت تناسلی
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
خر زور-نیرومند-پرزور
اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق
خاص و خرجی-ممتاز و معمولی
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند
آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)
رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
چراغان شدن-جشن گرفتن
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
در نتیجه-سرانجام-عاقبت
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
چیله-هیرم-خاشاک
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
بی رگ-بی غیرت-بی حس
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
دلسرد کردن-ناامید کردن
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا
آغاپنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبهای
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
خم شدن-دولا شدن
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
آجرپاره-جواب کسی که بهجای بله میگوید آره
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
دود گرفتن-پُک زدن
خرج راه-هزینه ی سفر
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن
راستی راستی-حقیقتن-واقعن
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
آش دهنسوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
آلکلی(معتاد به الکل)
تپه گذاشتن-بول کردن
خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
روز مبادا-روز سختی و پریشانی
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی
دل-معده
دست خوش !-آفرین
حساب کشیدن-حساب خواستن
حبه کردن-دانه دانه کردن
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن
خال مَخال-خال خال
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
از زورِ(از شدت، از بسیاری)
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
آی زرشک(آی زکی)
بار سرکه- ترش ابرو
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند
زیر دست-تابع-فرمان بردار
خرس-چاق و درشت-تنومند
دار و دسته-پیروان و اطرافیان
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
پوست پیازی-نازک و بی دوام
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
پت پتی-موتور سیکلت
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
جا-رختخواب-بستر
اختر شمردن-شببیداری
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن
خِرخِره-حلق-حلقوم
تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
خربان-صاحب خر-خرکچی
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
جُربزه-قدرت-توانایی
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن
باردار-آبستن-حامله
پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
پا برهنه-بدون کفش
اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
دنباله رو-پی رو-مقلد
آزگار-زمان دراز
آهو چشم-معشوق-شاهد
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
خودآموز-بدون آموزگار
خروس خوان-هنگام سحر
دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن
زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
آخرین تحویل(قیامت)
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
دلداری دادن-تسلی دادن
بی ریخت کردن-کتک زدن
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام
رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند
از عزا در آوردن(به دورهی عزاداری پایان دادن)
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان
خرکاری-پرکاری-مفت کاری
دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری
بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
زنانه-ویژه ی زنان
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
چوروکیده-پر چین و چوروک
جزوه-کتابچه-دفترچه
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
چسی درکن-آدم پر مدعا
زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
تمام و کمال-کامل-به تمامی
خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه
زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید
آفتابهآبکن(پست ترین نوکر)
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
از بیکفنی زنده بودن(بینهایت فقیر و نیازمند بودن)
حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت
اطفال باغ(گلهای تازه)
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت
پِشک-نرمی و پرده های بینی
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد
چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر
چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن
تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن
ته نشست-رسوب
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
دراز کش-افتاده-خوابیده
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
بد قلق-بد عادت-بد ادا
چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
دایی قزی-دختر دایی
راسته بازار-بازار راست و مستقیم
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
اجاق-دودمان
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
بازرس-مامور بررسی و کنترل
این دو کلهدار(خورشید و ماه)
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
چوب سیگار-نی سیگار
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
چار چشم-کسی مه عینک می زند
چارک-یک چهارم
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر
خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
افسارگسیخته(سرکش)
جمع و جور-منظم و مرتب
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
از ته ریش گذشتن-فریب دادن
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
پوشک-کهنه ی بچه
دَم نقد-آماده-حاضر
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن
دومندش-دوم از آن
آلکلی-معتاد به الکل
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
افسارگسیخته-سرکش
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
از کاسه درآمده(بیرونزده، ورقلمبیده)
چشم واسوخته-چشم برتافته
پیشی-گربه در زبان کودکان
زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
زیر دُم سُست-زن منحرف
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
داغان-از هم پاشیده-پریشان
آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)
تنوری-پخته شده در تنور
دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن)
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
خاور زمین-قاره ی آسیا
پا در رکاب-حاضر و آماده
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود
دلداری دادن-تسلی دادن
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
بی سیرت-بی آبرو
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
آپارتی(زن بیحیا و بدزبان، سلیطه، پاچهورمالیده)
آقبانو(نوعی پارچهی نخی نازک)
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
پیش کردن در-بستن در
دزدی گرگی-دله دزدی
حمامی-گرمابه دار
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن
جا انداختن-به سر جای خود آوردن
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
چپیدن-به زور جا گرفتن
حق دادن-تایید کردن
چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن
چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور
دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
راست رو-رو به رو-مقابل
پر گویی-روده درازی-پر چانگی
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
زبان کوچکه-زبان کوچک
اجاقکور-نازا-بی فرزند
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
آستین از دهان برداشتن-خندیدن
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود
تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر
دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
آکَل(آقای کربلایی)
خیک محمد-آدم چاق و فربه
پس نشستن-عقب نشینی کردن
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر
بنا بودن-قرار بودن
پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن
آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما
خاک بر سری-بی آبرویی
از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)
جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی
خش افتادن-خراش افتادن
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
توله سگ-در حالت تحقیر: بچه
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
زیر جامه-زیر شلواری
چِخی-سگ
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن
آبدار-سخت-شدید-سنگین
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن
دور برد-دارای برد زیاد
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
دور و دراز-فراخ و وسیع
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
در چاه افتادن-فریب خوردن
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم
توپ در کردن-توپ انداختن
دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن
تر و فرز-چست و چابک
از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز
خوشایند-مطبوع-پسندیده
چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
زینه-پله
جود-یهودی-حهود
دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری
حضوری-رو در رو
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری
پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن
بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
در دست-آماده-حاضر
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن
ترک بیلمز-آدم نادان
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
باش !-نگاه کن-ببین
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)
چاپچی-دروغ گو-لاف زن
آشی شدن(سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان)
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند
تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن
از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بیحال شدن)
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
آبکور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد
پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار
زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
دوبل-دو برابر
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن