لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 167

مرداد ۱۴, ۱۴۰۱ 0 Comments

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

از زورِ-از شدت-از بسیاری

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس
آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد
اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

ار زبان کسی-از قول کسی

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

ترک بیلمز-آدم نادان

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

بوق سگ-بسیار دیر وقت

زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

چای کار-کشت کننده ی چای

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

چروکیدن-چین دار شدن

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

زیر جامه-زیر شلواری

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

حلال وار-به صورت حلال
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

دست خوش !-آفرین

آبِ خشک-آب بسته

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

آب آتش مزاج-می سرخ

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

چاره ساز-خداوند

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

ترکه-آدم باریک و بلند

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

ته ریش-ریش اندک

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

حساب سوخته-بدهی قدیمی
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

حمامی-گرمابه دار

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

پشک انداختن-قرعه کشیدن

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

پاچین-دامن زنانه

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

پاتال-سالخورده-پیر

 

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

آشغالی-سپور

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

پا خوردن-فریب خوردن

 

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

 

پشتک-پرش از پشت

دور دست-جایی دور

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
خشکه بار-نگا. خشکبار
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

آخرین تحویل-قیامت

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

تند و تیز- تند تیز

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

دور برد-دارای برد زیاد

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

 

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

 
خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

چپو شدن-غارت شدن

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

زردنبو-زردمبو

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

خانه یکی-صمیمی و یکدل

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

خارشک-مردم آزار-سادیست

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

 

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

پا واکردن-به راه افتادن بچه

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

حضوری-رو در رو

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

خوش انصاف-با انصاف-منصف

دستک-دفتر حساب

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

 

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

زرت و زورت-زرت و پرت

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

چاسان فاسان-آرایش-بزک
خام عقلی-حماقت-دیوانگی

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

دوبل-دو برابر

 

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

 

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام
تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

بقچه بندی-ران چاق

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

چیز-آلت تناسلی

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

خر زور-نیرومند-پرزور

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
 

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

 

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

خرج برداشتن-پول لازم داشتن

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

 

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

چراغان شدن-جشن گرفتن

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

چیله-هیرم-خاشاک

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

بی رگ-بی غیرت-بی حس

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

دلسرد کردن-ناامید کردن

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش

خم شدن-دولا شدن

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

دود گرفتن-پُک زدن

خرج راه-هزینه ی سفر

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

 

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

 

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

 

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

آلکلی(معتاد به الکل)

تپه گذاشتن-بول کردن

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

 
تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

دل-معده

 
 

دست خوش !-آفرین

حساب کشیدن-حساب خواستن

حبه کردن-دانه دانه کردن

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

خال مَخال-خال خال

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
از زورِ(از شدت، از بسیاری)
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

 
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
 

آی زرشک(آی زکی)

بار سرکه- ترش ابرو

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

تاریخچه-تاریخ مختصر

زیر دست-تابع-فرمان بردار

خرس-چاق و درشت-تنومند

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

راپرت-گزارش-خبر

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

پوست پیازی-نازک و بی دوام

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

پت پتی-موتور سیکلت

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

جا-رختخواب-بستر
اختر شمردن-شب‌بیداری

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

 

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

خِرخِره-حلق-حلقوم

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

خربان-صاحب خر-خرکچی

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

جاده کوبی-راه صاف کردن

جُربزه-قدرت-توانایی

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

باردار-آبستن-حامله

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

 

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

پا برهنه-بدون کفش

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

دنباله رو-پی رو-مقلد

آزگار-زمان دراز

آهو چشم-معشوق-شاهد

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

دهن بسته-حیوان

خودآموز-بدون آموزگار

خروس خوان-هنگام سحر

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

آمده-شوخی و لطیفه

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

 

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

 

آخرین تحویل(قیامت)

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

دلداری دادن-تسلی دادن

بی ریخت کردن-کتک زدن

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

یکی دیگر از نوشته های سایت :
ردیاب خودرو - کلاچ برقی - چراغ اتوماتیک
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

 

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

بیخ خِر-بیخ گلو

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

زنانه-ویژه ی زنان

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

دمرو-کسی که دمر خوابیده

چوروکیده-پر چین و چوروک

جزوه-کتابچه-دفترچه

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

چسی درکن-آدم پر مدعا

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
تمام و کمال-کامل-به تمامی

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

اطفال باغ(گل‌های تازه)

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

پِشک-نرمی و پرده های بینی

زهره ترک شدن-زهره آب شدن
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

 

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

چیله-هیرم-خاشاک

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

ته نشست-رسوب

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

دراز کش-افتاده-خوابیده
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

 

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

بد قلق-بد عادت-بد ادا

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

دایی قزی-دختر دایی

 

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

 

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

اجاق-دودمان

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

بازرس-مامور بررسی و کنترل

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

 

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

چوب سیگار-نی سیگار

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

 

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

 

چار چشم-کسی مه عینک می زند

چارک-یک چهارم

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی
از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
افسارگسیخته(سرکش)

جمع و جور-منظم و مرتب

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

 

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

بالا تنه-از کمر به بالای بدن
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

پوشک-کهنه ی بچه

دَم نقد-آماده-حاضر
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

دومندش-دوم از آن
آلکلی-معتاد به الکل

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
افسارگسیخته-سرکش

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

تو دار-راز نگهدار

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

چشم واسوخته-چشم برتافته

پیشی-گربه در زبان کودکان

چُرت-خواب کوتاه

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

زیر دُم سُست-زن منحرف

 

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

 

داغان-از هم پاشیده-پریشان

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

تنوری-پخته شده در تنور

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

خاور زمین-قاره ی آسیا

پا در رکاب-حاضر و آماده

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

دلداری دادن-تسلی دادن

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

بی سیرت-بی آبرو

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

 

پیش کردن در-بستن در

دزدی گرگی-دله دزدی

 
حمامی-گرمابه دار

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

چپیدن-به زور جا گرفتن

حق دادن-تایید کردن
چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

 

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

بدلی-تقلبی-جنس بد

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور
دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

راست رو-رو به رو-مقابل

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

زبان کوچکه-زبان کوچک

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

 

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

حاجیت-بنده

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

 

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

 

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

 

برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

آکَل(آقای کربلایی)

خیک محمد-آدم چاق و فربه

پس نشستن-عقب نشینی کردن

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

 

بنا بودن-قرار بودن

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

خاک بر سری-بی آبرویی

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

پَس-ناجور-خراب

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

خش افتادن-خراش افتادن

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
 

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

 

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
زیر جامه-زیر شلواری
چِخی-سگ

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

آبدار-سخت-شدید-سنگین

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

دور برد-دارای برد زیاد

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

دور و دراز-فراخ و وسیع

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

در چاه افتادن-فریب خوردن

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

توپ در کردن-توپ انداختن

 

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

 

تر و فرز-چست و چابک

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

خوشایند-مطبوع-پسندیده

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

 

زینه-پله

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

جود-یهودی-حهود

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

حضوری-رو در رو

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

در دست-آماده-حاضر

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

ترک بیلمز-آدم نادان

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

جوشی شدن-عصبانی شدن

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

باش !-نگاه کن-ببین

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

چاپچی-دروغ گو-لاف زن
آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)
از خشت افتادن-بدنیا آمدن

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

دوبل-دو برابر

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن