فهرست کامل فرهنگ لغت کوچه بازاری مردم ایران قسمت ششم
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
از خر افتادن(نابود شدن، مردن)
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
تگری-بسیار خنگ-یخچالی
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد
آخر و عاقبت(نتیجهی خوب)
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن
رگ ترکی-تعصب نژادی
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
آی زرشک-آی زکی
اشک کوه(یاقوت، لعل)
از پشت کوه آمدن-بیخبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن
زینه-پله
دزدی گرگی-دله دزدی
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
از بیخ(یکسره، بهکلی، کاملن)
به خط کردن-به صف کشیدن
اهل محل-همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
آینهی دست-تیغ و خنجر
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)
اقلکم-دستکم-لااقل
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن
راحتی-دمپایی
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید
پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
درد گرفتن دل از اسهال
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی
چاک کردن-نگا. چاک دادن
زیر جامه-زیر شلواری
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
تپه ماهور-زمین ناهموار
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست
تا-لنگه-همتا
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
انگشتر پا-چیز بیارزش
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
دسته پل-الک دولک
رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن
بازو دادن-یاری دادن
آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند
خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن
رضا شدن-راضی شدن
پس افتاده-بچه ی کسی
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
دو به هم زن-دو به هم انداز
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
جاگرم کردن-در جایی ماندن
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
حمله-بیماری غش-صرع
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
خیار چنبر-نوعی خیار
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
چِرت-حرف بی معنی و نامربوط
دیر کرد-تاخیر-تعویق
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
راه مکه-کهکشان
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد
آینهی بخت-آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
به تور زدن- به تور انداختن
رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن
بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
تاب بازی-بازی کردن با تاب
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)
چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
پا منبری-شاگرد روضه خوان
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
خش و خش-نگا. خش خش
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
چاخان پاخان-دروغ
چِرت-حرف بی معنی و نامربوط
آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
آفتاب خوردن-سختی کشیدن
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
اختر شمردن-شببیداری
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
الحق(بهراستی، حقیقتن)
آزگار(زمان دراز)
دُم دار-پر رو-وقیح-دریده
حهاز-کشتی بزرگ
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود
پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه
خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
اسیر خاک-مرده-تنپرور
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
اختر شمردن(شببیداری)
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
چشم زهره گرفتن-ترسانیدن
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
آدم مقوایی-بیاراده-کسی که هیچکاری نمیکند
رایانه-کامپیوتر
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
آتشِ تر-شراب-لب معشوق
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
دست و پا کردن-فراهم آوردن
انگشت به دهان(حیرتزده، سرگشته)
آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن
حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن
تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی
حق گرفتن-نگا. حق بردن
دست انداز-ناهمواری راه و جاده
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
الفرار-گریز-بگریز !
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)
آش شلهقلمکار(بینظم و قاعده)
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
بُراق-خشمگین-عصبانی
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
پاچین-دامن زنانه
تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
خر زور-نیرومند-پرزور
آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده
تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی
آخش درآمدن-از درد نالیدن
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
جمع و جور-منظم و مرتب
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی
خلاص کردن-تمام کردن-کشتن
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
راحتی-دمپایی
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن
تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
دوام کردن-دوام آوردن
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش
اوا خواهر-مرد زننما-مردی که علائق زنانه دارد
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
چپیدن-به زور جا گرفتن
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
پاک-به کلی-یکسره
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
جان جانی-صمیمی-یکدل
توپ در کردن-توپ انداختن
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
ریختن مو-سخت وحشت کردن
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
آدم بیخود-بیشخصیت و بیمعنی
تپه گذاشتن-بول کردن
دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن
اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
پا پس کشیدن-عقب کشیدن
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
دندان-گاز
تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را
توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن
باب-مرسوم-معمول
آدم بیمعنی-آدم بیخود
از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بیحال شدن)
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری
به هر حال-در هر حال-در هر صورت
حبه ی انگور-دانه ی انگور
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن
زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
حبه کردن-دانه دانه کردن
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
اَکه ننه-آدم آبزیرکاه
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
حالا حالاها-مدت دراز
دست فرمان-مهارت در رانندگی
دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
انگشت رساندن-دستدرازی کردن-دست زدن
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
بُراق-خشمگین-عصبانی
داو-نوبت بازی
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
چین دادن-تابدار و شکن دار کردن
آخردست (سر)(بالاخره، سرانجام)
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم
چوروکیده-پر چین و چوروک
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
چو-شایعه
به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن
چار دیواری-خانه
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
چَپَری بی-درنگ-به سرعت
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
زار-نا به سامان-خراب-بد
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
دستِ چپ-سمت چپ
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
خدا به همراه-خدا خافظ
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
چرمی-از جنس چرم
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-بهکلی تغییر کردن
دهن-واحد آواز خواندن
تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن
پشتی-بالش-حمایت
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
ریق افتادن-ریغ افتادن
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
جن زده-دیوانه
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
حبه کردن-دانه دانه کردن
خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد
آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
پنزر- پندر
خلاف-جرم
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
آمده(شوخی و لطیفه)
آب آتش زده(اشک)
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)
چارک-یک چهارم
دست فرمان-مهارت در رانندگی
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
اگر بمیری هم(بههیچوجه، هرگز)
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری
پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
زبان گز-چیز تند و تیز
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
درب و داغان شدن
حرف شنو-سر به را-مطیع
پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
چین چینی-پر چین
رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
دوام کردن-دوام آوردن
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن
دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان
آفتاب به آفتاب-هر روز
خرده قرض-بدهی اندک
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
روغنی-آلوده به روغن
دلسردی-ناامیدی-یاس
آهوی خاور(آفتاب)
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
درآمد-عایدی
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری)
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
بار و بنه-وسایل سفر
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
خِر-حنجره-گلو
زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط
جاشو-باربر
بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن
زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن
خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن
ددر رفتن-بیرون رفتن
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
آواز شدن(شهره شدن)
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی
از خشت افتادن(بدنیا آمدن)
جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)
ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن
روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
دو پا-انسان
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
دست دوم-کار کرده-مستعمل
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
بی فکر-لاابالی-بی قید
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
پول و پله-پول
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
دایی اوغلی-پسر دایی
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
چشم زاغ-بی شرم
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل
ازدسترفته(عاشق)
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
خلاص کردن-تمام کردن-کشتن
آدم-نوکر
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
زور-اجبار-الزام
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
چراغ الله-نگا. چراغ
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
چشمک-ایما و اشاره به چشم
چوب خوردن-تنبیه شدن
دست به کار شدن-آغاز به کار کردن
پی بردن-دریافتن-آگاه شدن
آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
دو بامبی-دو دستی-با دو دست
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
آتش زیر پا داشتن(بیقرار بودن)
حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)
آفتابهآبکن-پست ترین نوکر
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن
خالی بند-چاخان-دروغ گو
زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن
خیک کسی پر بودن-سیر بودن
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
احتیاطی(نجس، ناپاک)
دست و پا-توانایی-عُرضه
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود
خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
آه در بساط نداشتن-سخت بیچیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
زبان نفهم-کودن-بی شعور
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
آبِ کبود(آسمان)
پیش کردن-راندن به جلو
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
خوراک-مصرف یک دوره ی معین
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)
دَنگال-جادار-بسیار فراخ
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن
پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
خانم-زن بدکاره-هرزه
زیرش زدن-زیر چیزی زدن
آمادهباش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن
دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)