فهرست کامل فرهنگ لغت کوچه بازاری مردم ایران قسمت ششم

مرداد ۱۳, ۱۴۰۱ 0 Comments

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

خپله-چاق و کوتاه قد

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

تگری-بسیار خنگ-یخچالی

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

 

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

رگ ترکی-تعصب نژادی

حال و بار-وضع زندگی

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

آی زرشک-آی زکی

اشک کوه(یاقوت، لعل)

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

زینه-پله

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

دزدی گرگی-دله دزدی

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

به خط کردن-به صف کشیدن

درز گرفته-کوتاه کرده

 

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

راحتی-دمپایی

 
 

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

درد گرفتن دل از اسهال

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

چاک کردن-نگا. چاک دادن

زیر جامه-زیر شلواری

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

تپه ماهور-زمین ناهموار

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

تا-لنگه-همتا

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

دسته پل-الک دولک

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

بازو دادن-یاری دادن

چموش-سرکش-یکدنده

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

رجاله-اراذل و اوباش

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

رضا شدن-راضی شدن
پس افتاده-بچه ی کسی
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

دو به هم زن-دو به هم انداز

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

جاگرم کردن-در جایی ماندن

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

 

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

حمله-بیماری غش-صرع
آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

خیار چنبر-نوعی خیار

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

دیر کرد-تاخیر-تعویق

 
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
راه مکه-کهکشان

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

به تور زدن- به تور انداختن

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

تاب بازی-بازی کردن با تاب

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

خودفروشی-فاحشگی-خیانت
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

 

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

 
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

پا منبری-شاگرد روضه خوان

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

خش و خش-نگا. خش خش

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

چاخان پاخان-دروغ

حق شناسی-سپاس گزاری

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
آفتاب خوردن-سختی کشیدن
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

اختر شمردن-شب‌بیداری

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

آزگار(زمان دراز)

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

حهاز-کشتی بزرگ

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود
پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

دندان-گاز

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

 

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

اختر شمردن(شب‌بیداری)

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

 

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند
رایانه-کامپیوتر

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

دست و پا کردن-فراهم آوردن

 

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

 

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

حق گرفتن-نگا. حق بردن

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

الفرار-گریز-بگریز !

از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

بُراق-خشمگین-عصبانی

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

جای سفت-وضعیت سخت

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

پاچین-دامن زنانه

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

خر زور-نیرومند-پرزور

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن

زاچ-زائو

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

آخش درآمدن-از درد نالیدن

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

جمع و جور-منظم و مرتب

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

راحتی-دمپایی

 

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

دوام کردن-دوام آوردن

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

چپیدن-به زور جا گرفتن

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
پاک-به کلی-یکسره

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

جان جانی-صمیمی-یکدل

توپ در کردن-توپ انداختن

 

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

ریختن مو-سخت وحشت کردن

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی
تپه گذاشتن-بول کردن
دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن
اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

دندان-گاز

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را
توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن
باب-مرسوم-معمول

چرند-حرف پوچ و بی معنی

آماده‌باش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

 

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

حبه ی انگور-دانه ی انگور

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
حبه کردن-دانه دانه کردن

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

یکی دیگر از نوشته های سایت :
دستگاه آسیاب صنعتی

 

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

حالا حالاها-مدت دراز

دست فرمان-مهارت در رانندگی

دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

 

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

بُراق-خشمگین-عصبانی

داو-نوبت بازی

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

چوروکیده-پر چین و چوروک

 

زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

چو-شایعه

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

چار دیواری-خانه

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

 

بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

زار-نا به سامان-خراب-بد
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

 

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

دستِ چپ-سمت چپ

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

خدا به همراه-خدا خافظ

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

چرمی-از جنس چرم

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

دهن-واحد آواز خواندن

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

پشتی-بالش-حمایت

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

ریق افتادن-ریغ افتادن

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

جن زده-دیوانه

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
حبه کردن-دانه دانه کردن

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

 

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

حتم داشتن یق-ین داشتن

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

پنزر- پندر

خلاف-جرم

جیغ و داد-داد و فریاد

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

آمده(شوخی و لطیفه)

آب آتش زده(اشک)
از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

چارک-یک چهارم

دست فرمان-مهارت در رانندگی

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

زبان گز-چیز تند و تیز

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
درب و داغان شدن

حرف شنو-سر به را-مطیع

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

چین چینی-پر چین

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

دوام کردن-دوام آوردن

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

حرف بی ربط-سخن نامربوط

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

آفتاب به آفتاب-هر روز

خرده قرض-بدهی اندک

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

روغنی-آلوده به روغن

دلسردی-ناامیدی-یاس

آهوی خاور(آفتاب)

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

درآمد-عایدی

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

بار و بنه-وسایل سفر

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

خِر-حنجره-گلو

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

جاشو-باربر
بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن
زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

ددر رفتن-بیرون رفتن

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

آواز شدن(شهره شدن)

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

 

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

 
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

احدالناس-کسی-فردی

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

 

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

پابوس-زیارت

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

دو پا-انسان

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

دست دوم-کار کرده-مستعمل

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

بی فکر-لاابالی-بی قید

چک و چیل-لب و لوچه

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

پول و پله-پول

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

دایی اوغلی-پسر دایی

 

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

چشم زاغ-بی شرم

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

چای کاری-کشت و زرع چای

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

ازدست‌رفته(عاشق)

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

آدم-نوکر

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

زهره ترک شدن-زهره آب شدن
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

زور-اجبار-الزام

 

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

چراغ الله-نگا. چراغ

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

چشمک-ایما و اشاره به چشم

چوب خوردن-تنبیه شدن

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
دو بامبی-دو دستی-با دو دست

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

خالی بند-چاخان-دروغ گو

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

جیغ و داد-داد و فریاد

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

احتیاطی(نجس، ناپاک)

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

دست و پا-توانایی-عُرضه

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

زبان نفهم-کودن-بی شعور

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

آبِ کبود(آسمان)

پیش کردن-راندن به جلو

 

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

حق شناس-سپاس گزار

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

 

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

 

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

چس خور-آدم خسیس-بخیل

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

خانم-زن بدکاره-هرزه

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

 

آماده‌باش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

 

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)