کُربن، هانری، تاریخ فلسفۀ اسلامی، ترجمۀ جواد طباطبایی، تهران: انتشارات کویر، چاپ هفتم، ۱۳۸۸٫
کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی، قم: مؤسسه آلالبیت، چاپ اول، ۱۳۶۳٫
کفعمی، ابراهیم بن علی، البلد الأمین و الدرع الحصین، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
ــــــــــ ، المصباح (جنه الأمان الواقیه و جنه الإیمان الباقیه)، قم: دار الرضی (زاهدی)، چاپ دوم، ۱۴۰۵ق.
کلاباذی، محمد، کتاب التعرف، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول، ۱۳۷۱٫
کلینی، محمد بن یعقوب، اصول الکافی، ترجمه محمدباقر کمرهای، قم: اسوه، چاپ سوم، ۱۳۷۵٫
ــــــــــ ، الکافی، تهران: دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
کنگره ملی علامه سید حیدر آملی، مجموعه مصاحبهها و دیدارها در کنگره، بابل: انتشارات مبعث، بیتا.
الگار، حامد، «امام موسی کاظم و اخبار اهل تصوف»، ترجمه آزرمیدخت مشایخ فریدنی، معارف دوره دهم، اسفند ۱۳۷۲،صص۵۵-۴۲
لاری، عبدالغفور، شرح الأصول العشره، تهران: انتشارات مولی، چاپ اول، ۱۳۶۳٫
لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، تهران: نشر علم، چاپ اول، ۱۳۸۱٫
لاهیجی، ملاعبدالرزاق، گوهر مراد، تصحیح و تحقیق زینالعابدین قربانی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۲٫
لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، قم: دار الحدیث، چاپ اول، ۱۳۷۶٫
مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، قم: مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانبور، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق.
ــــــــــ ، لوامع صاحبقرانی مشهور به شرح فقیه، قم: مؤسسه اسماعیلیان، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
محاسبی، حارث بن اسد، الرعایه لحقوق الله، مصر: دار الیقین، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، تهران: صدرا، چاپ هشتم، ۱۳۷۷٫
معتمدی، سید وحید، عرفان و عترت، قم: انتشارات مؤسسه امام خمینی، چاپ اول، ۱۳۸۸٫
مفید، محمد بن محمد، الإختصاص، قم: الموتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
ــــــــــ ، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
ــــــــــ ، الأمالی، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
ــــــــــ ، الفصول المختاره، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
ــــــــــ ، تصحیح اعتقادات الإمامیه، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
ــــــــــ ، کتاب المزار، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
ملکی تبریزی، جواد بن شفیع، رساله لقاء الله، قم: انتشارات هجرت، چاپ اول، ۱۳۶۳٫
مولوی، جلالالدین محمد، مثنوى معنوى، تهران: انتشارات پژوهش، چاپ سوم، ۱۳۷۵٫
نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجامعه المدرسین، چاپ ششم، ۱۳۶۵٫
نراقی، محمدمهدی، جامع السعادات، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ چهارم، بیتا.
نصر، سید حسین، آموزههای صوفیان از دیروز تا امروز، ترجمه حسین حیدری و محمدهادی امینی، تهران: قصیده سرا، چاپ اول، ۱۳۸۲
نگارنده، «بررسی تطبیقی تعین اول در عرفان اسلامی و اسم مستأثر در متون شریعت»، فصلنامه آیین حکمت، ش۱۴
نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم: مؤسسه آلالبیت ، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
نویا، پل، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ترجمه اسماعیل سعادت، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۳٫
ــــــــــ ، نصوص صوفیه غیرمنشوره، بیروت: دارالمشرق، چاپ اول، ۱۹۷۳م.
ورام، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهه النواظر المعروف بمجموعه ورّام، قم: مکتبه فقیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
ولهاوزن، یولیوس، تاریخ سیاسی صدر اسلام: تشیع و خوارج، ترجمه محمودرضا افتخارزاده، تهران: دفتر نشر اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۵
هاشمیخویی، حبیبالله، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، تهران: مکتبه الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۰ق.
هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، تهران: انتشارات طهوری، چاپ چهارم، ۱۳۷۵٫
مبانی و اصول تعالیم سلوکی اهلبیت و تأثیر آن بر تصوف- قسمت ۲۳
به طور کلی عرفان اسلامی در خارج از بستر حقیقی آن یعنی ولایت و اهلبیت، به علت خارج شدن از تحت تولی، متولیان حقیقی آن، به بیراهه رفته دچار آفات و تباهی خواهد شد، و هر عرفان اصیل و حقیقی را از دست متولیان آن باید دریافت کرد. هر نوع آسیبشناسی و آسیب زدائی هم باید در همین مجرا باشد. اینکه عرفان گوهری زمانی و مکانی نیست و در هر فرهنگ و اندیشه سنتی میتوان آن را یافت و متولی خاصی ندارد و از غیر از مجرای ولایت اهلبیت هم دستیافتنی است به عنوان فرضیه مهلکی برای معنویت بود. در این فرض، میتوان به حقیقت عرفان از مجرای مجاهدات فردی یا ولایت اقطاب و اوتاد غیر معصوم دست یافت. و از همین مجرا هم قابل آسیبشناسی و آسیب زدائی میباشد.
نمونه کاملا روشن از آسیبزدائی اهلبیت از جریان زهد و معنویت که بعدها با عنوان تصوف ظهور یافت، به جریان تشرف گروهی از زهاد به همراه سفیان ثوری، به خدمت امام صادق و طرح برخی ابهامات خود و ابهامزدائی حضرت، از برخی عقائد و اعمال صوفیان و زهاد و اصحاب سفیان ثوری اشاره میکنیم؛ خلاصه این روایت که در اصول کافی آمده است اینگونه است: سفیان ثوری نزد امام صادق آمد، امام را در جامههای سپیدی دید، به ایشان عرض کرد: راستی که این جامه، جامه چون شمائی نیست. امام به وی فرمودند: از من بشنو و درک کن و به خاطر بسپار آنچه به تو میگویم؛ زیرا خیر دنیا و آخرت تو در آن است، در صورتی که بر سنت و حق بمیری و بر بدعت نمیری. سفیان به ظاهر اقناع شد، اندکی بعد، گروهی که به ظاهر اهل زهد بودند و مردم را به کیش خود یعنی زهد فرامیخواندند، نزد آن حضرت آمدند و گفتند این صاحب ما (یعنی سفیان ثوری) از سخن شما زبانش بند آمد و دلیلی بنظرش نیامد؛ حضرت فرمودند: شما دلیلهای خود را بیاورید، آنها آیاتی از قرآن را ذکر کردند، در این هنگام یکی از حاضران در مجلس گفت: ما با چشم خود دیدهایم که شما به غذاهای لذیذ تمایل دارید و مردم را به زهد و ترک دنیا دعوت میکنید، تا خود از آن بهرهمند شوید. امام صادق فرمودند: سخنانی را که سودی به حالتان ندارد، رها کنید! آنگاه امام به یاران سفیان فرمودند: ای گروه! به من بگویید: آیا شما ناسخ قرآن را از منسوخش و محکمات قرآن را از متشابهش باز میشناسید؟ یاران سفیان گفتند: تمام موارد آن را نه! امام فرمودند: از همینجا هلاک شدید، سپس امام با ادلهای از قرآن و سنت نبوی آفات زهد آنها را گوشزد فرمودند، و فرمودند: پس چه زشت است، آنچه میگویید و مردم را بدان وا میدارید و اینها همه از جهل به کتاب خدا و روش پیامبر و احادیث وی سرچشمه میگیرد. احادیثی که قرآن آنها را تأیید میکند و شما از روی جهالت و دقت نکردن در مفاهیم بلند قرآن با – توجه نکردن به ناسخ به جای منسوخ- و توجه نکردن به محکم و متشابه و امر و نهی، آن احادیث را کنار میگذارید، در پایان امام اینگونه آنها را توصیهای فرمودند: پس ای گروه! به آداب خدا برای مؤمنان آراسته گردید و به امر و نهی خدا بسنده کنید! چیزهایی که از آن آگاهی ندارید و بر شما مشتبه گردید، از سوی خود رها کنید و علم آن را به اهلش واگذار کنید تا نزد خداوند مأجور و معذور باشید. به دنبال شناخت ناسخ قرآن از منسوخش و محکم آن از متشابهش و آنچه حلال کرده از آنچه حرام نموده، باشید؛ زیرا این شما را بیشتر به خدا نزدیک و از نادانی دور میگرداند. جهالت و نادانی را به اهلش واگذارید؛ چرا که اهل جهالت بسیارند و اهل علم اندکند و خداوند متعال فرمودند: فوق هر صاحب علمی، عالمی است.[۷۵۹]
در این روایات طولانی، نکات بسیار دقیقی درباره: آسیبها، منشاء آسیبها، حوزههای آسیبپذیر تصوف، شیوههای آسیب زدائی و راههای درمان این آسیبها بیان شده است.
گفتار دوم: برخی آسیبها و انحرافات سلوکی
بررسی همه انحرافات عملی و اعتقادی تصوف از رسالت این نوشتار خارج است، در این بخش به دستهای از انحرافات و آفات که در حوزه سلوک و عمل و در همان دوران اولیه تصوف یعنی تا آغاز غیبت کبری بود اشاره میکنیم. واژه صوفی و تصوف – همانگونه که پیشتر اشاره شد – تا نیمه دوم قرن دوم، متداول نبوده است و کسانی که صوفی خوانده میشدند، در قرن دوم و حتی تا نیمه قرن سوم، دارای تشکلات اجتماعی و مکتب و نظام فکری و عرفانی منسجم و متمایزی نبودند. تشکیلات خانقاهی و رابطه مراد و مریدی و آداب و رسوم خاص صوفیانه در نیمههای قرن سوم و نظام فکری و اعتقادی نظری و نظامند و علمی بعدتر از آن بهوجود آمد؛ لذا تصوف بهعنوان یک مکتب علمی، فرهنگی و دینی به دوران غیبت صغری یا بعد از آن برمیگردد. اما در هر حال هسته اولیه این مکتب، از همان صدر اسلام و در گرایشان معنوی و غالبا زاهدانه شکل گرفت. در قرن اول و دوم هجری (تقریبا تا زمان امام رضا و پس از آن)، عدهای از زهاد و نساک، جریان زهد و معنویت را در جامعه اسلامی تشکیل میدادند. و همین زهاد و صوفیان نخستین، هسته اولیه تصوف را پیریزی میکردند و بنای تصوف تا حدود زیادی بر آراء و اندیشههای اینان بنا شد، لذا همانگونه که تأثیر مستقیم و غیر مستقیم اهلبیت بر اینان، تأثیر بر کل جریان تصوف بود، آسیبشناسی و آسیبزدائی این جریان معنویت، به کل جریان تصوف باز میگردد.
چه بسا بسیاری از اعمال، آداب سلوکی، در ابتدا و هسته اولیه آن بینقص و ارزشمند بودهاند، اما با مرور زمان و با مدفون شدن در انبوهی از ابداعات و آداب و رسوم ساختگیِ بعدی، به آئینها و بدعتهائ
دانلود متن کامل این پایان نامه در سایت abisho.ir |
ی، چندشآور و دور از روح واقعی آن، تبدیل شده اند، چه بسا سماع در وضع اولیه، مجلسی از ذکر و یاد خدا، شبیه برخی مراسمات ممدوح مثل مجلس ختم صلوات، یا ذکر مصیبت بوده است. مراد از آسیبها که برمیشماریم، تخلفها یا لغزشهایی نیست، که افراد سست ایمان و بیمبالات نسبت به شریعت و احکام و آیین آن دارند؛ زیرا اینگونه بیبندوباری در پیروان هر دین و آیین وجود دارد، بلکه مراد ما کردارها و رفتارهای بیرون از مجرای شریعت اسلامی با عنوان شرط سیروسلوک، اسباب تهذیب نفس و وسیله وصول به حق است که در سلسلههای مختلف عرفان، جزء طریقت قرار گرفته است.
خردستیزی و منطقگریزی، شریعتستیزی و فقهگریزی، قطبمحوری و استادپرستی، مرادبازی و مرید پپروری، ریاضتهای نامعقول، کرامتطلب، ولایت بدون امامت، تکدّیگری، زهدفروشی، فرقهسازی، پشمینهپوشی، ملامتیگری و تظاهر به فسق و فجور، رهبانیت و عزلتگزینی، ترک مسئولیتهای اجتماعی، ترک جهاد و مبارزه، عشق مجازی و دامن زدن به مسائل جنسی، موسیقی، سماع و رقص، بدعتگذاری و آداب ساختگی، دعوت به خود، ابهامگویی و رازآلودگی، تبلیغ تساهل و تسامح انحرافی، تجرد و ترک نکاح و سرانجام ایجاد مکانهای مقدس اختصاصی نمونه هائی از انحطاط تصوف است که با وجود تأثیرپذیری از اهلبیت، از جهاتی مختلفی در سیروسلوک معنوی دچار این انحرافات شدند.
ولایت بدون امامت: یکی از آسیبهای تصوف اعتقاد به ولایت، بدون اعتقاد و التزام به امامت است. اعتقاد به اولیاء و اقطاب و جایگاه سلوکی ایشان، با حذف ولی و امام منصوب ازطرف خداوند؛ لذا مخالفتهای صریح و شدیدِ بزرگان شیعه ونیز برخی سخنان اهلبیت با تصوف و صوفیه را میتوان از این منظر ملاحظه کرد؛ مفهوم امامت و ولایت، در قلب شیعه جای دارد، در حالی که، در مشی و منش برخی زهاد اولیه و بعدها در برخی صوفیه، بر استقلال و بینیازی از ائمه مشاهده میشد.[۷۶۰] با این ملاحظات، سرّ برخی از عتابها و توبیخات از طرف ائمه و شیعیان در مورد برخی زاهدان و صوفیه قابل فهم میشود.
در روایتی که پیش از این از سدیر از اصحاب امام باقر، نقل شد، امام باقر ـ با اشاره به کعبه فرمودند: «همانا به مردم دستور داده شده که بیایند به این سنگها را طواف کنند و سپس نزد ما آیند و ولایت خود را به ما اعلام دارند و این است قول خدا: «و به راستی من بسیار آمرزندهام برای کسی که باز گردد و بگرود و کار خوب کند و سپس رهبری شود». [۷۶۱] پس از آن اشاره به سینه خود کرد و گفت: به سوی ولایت ما رهبری شود. سپس فرمودند: ای سدیر، من کسانی را که از دین خدا جلو گیرند به تو مینمایم و نگاهی به ابوحنیفه و سفیان ثوری انداخت، که در آن روز حلقههائی در میان مسجد الحرام تشکیل داده بودند و فرمودند: آنانند که سد راه دین خدایند بیرهبری از طرف خدا و بیدلیل روشن بر پیشوائی و گفتار خود، اگر این خبیثها در خانه خود نشینند، مردم بگردند و کسی را نیابند که به آنها از طرف خدا و رسولش خبر دهد آن وقت نزد ما آیند و از طرف خدا تبارک و تعالی و رسولش به آنها خبر دهیم.» [۷۶۲] امام صادق در موعظهای به برخی از زاهدان و صوفیه، عدم علم به کتاب خدا و ناسخ و منسوخ قرآن و سنت نبوی را عامل بدعتگذاری اینان در مسیر زهد دانسته و تلویحا عدم مراجعه به ائمه به عنوان راسخان در علم را علت این گمراهی دانستند.[۷۶۳]
عدم تطبیق عناصر معنوی اسلام با مقتضیات زمان و مکان: در روایتی که در گفتار پیشین، از امام صادق نقل شد، امام در پاسخ به برخی شبهات و ابهامات زاهدان و اصحاب سفیان ثوری، بر یکی از مهمترین اشتباهات و به تعبیر امام بدعتهای ایشان در مسیر زهد اشاره نمودند، این گروه که به تعبیر این روایت اهل تقشف[۷۶۴] بودند، به امام اعتراض داشتند که چرا ایشان لباسی تمیز و لطیف و شاید گرانبها پوشیدهاند. اینان در استدلال بر کارهای خود و این نوع زهد به آیاتی از قرآن درباره ایثار و زهد و انفاق و روایاتی از سنت پیامبر اشاره کردند، امام پس از بیان مواردی از آیات قرآن و سنت نبوی و سیره برخی صحابه، دلیل گمراهی و انحراف ایشان را عدم تطبیق آموزههائی چون زهد، انفاق و ایثار، با مقتضیات زمان و مکان دانستند. بیان امام رضا به جمعی از صوفیان زمان خویش، که با خردهگیری بر امام از ایشان برگزیدن لباس صوفیه را خواستار شدند،[۷۶۵] نمونههای آشکاری از آسیبزدایی اهلبیت در برابر این لغزش شایع در میان زاهدان و اهل تصوف بود.
ریاضت نادرست: امیرالمؤمنین به کمیل فرموند: ای کمیل در واجبات رخصتی قرار داده نشده و در مستحبات سختگیری و الزامی نیست، خداوند از آنچه بر تو واجب نکرده است بازخواست نمیکند.[۷۶۶] اعتدال در ریاضت از اصول کلی سلوکی در تعالیم اهلبیت است؛ توصیه اهل معرفت نیز در امر ریاضت، رفق و مدارا و بر مدار شریعت است. سالک باید وقتی مشغول به عبادت میشود با آنکه هنوز میل و رغبت دارد، دست از عمل بکشد؛ زیرا عبادت مؤثر در سیر و سلوک فقط عبادت نـاشی از مـیل و رغبت است و این حـدیث بـدین معنا دلالت دارد که:«و لا تکرهوا علی انفسکم العباده.»[۷۶۷] تجویز ریاضتهای مشقتآمیز و ابداع اعمال عبادی خارج از چارچوب شریعت در میان گروههایی از زاهدان و صوفیه برای تربیت سالکان، بهگونهای که سالک را ناتوان در ادامه زندگی متعادل اجتماعی کند، آسیب دیگری
بود که اهلبیت با آن مبارزه کردند. مبتلا شدن سالک به ضعف، خستگی، بیماریهای جسمی، افسردگی روحی، دلزدگی و بیرغبتی به عبادت و معنویت، اهتمام به کمیت و حجم اعمال و اوراد و نه کیفیت آن، تکیه بر تقوی و دانش خویش و مغرور شدن به آن آفتهایی بود که در بیشتر موارد به ترک سلوک و باز ماندن از قرب الهی میانجامید. نهیب امیرالمؤمنین به عاصم بن زیاد به دلیل زهد و رهبانیت افراطی،[۷۶۸] رد جواز رهبانیت از سوی امام کاظم،[۷۶۹] پاسخ امام صادق به سفیان ثوری که به جامه فاخر امام خرده گرفته بود،[۷۷۰] نمونههائی آشکار از مبارزه با ریاضتهای نادرست از سوی اهلبیت بود.
عزلتگزینی و کنارهگیری از جامعه: در عرفانهای آفتزده، گویی عرفان مساوی با برکنار ساختن فرد از جامعه است و گویی فرد، وقتی به مقام والای عرفان نائل میشود که از جامعه کناره گیرد و به تنهایی عازم کوی ربوبی شود؛ در حالی که اهلبیت به عنوان مصادیق کامل عرفان، با کنارهگیری مطلق از جامعه مخالفت کردند.[۷۷۱] آری اگر جامعهای که سالک در آن زندگی میکند چنان در فساد غوطهور باشد که سالک ـ گر چه دارای شخصیت توانا برای زندگی مستقل ـ نتواند با روح سالم در آن زندگی کند، در این صورت سالک باید به اندازه ضرورت از جامعه کنار بکشد. یعنی اگر جامعه در وضعیتی بود که برای سالک امکان اصلاح وضعیت آن نیست و ادامه حیات معنوی و عرفانی در جمع ممکن نباشد، سالک برای نجات خود از فرو رفتن در فساد از جامعه کنارهگیری کند و به خلوت رود. همانگونه که اصحاب کهف جامعه فاسد را رها کردند به غار پناه بردند.[۷۷۲] چنین فردی در اصطلاح دینی مستضعف نامیده میشود که دستور برای چنین افرادی مهاجرت یا عزلت میباشد. سید بن طاوس در «اقبال الاعمال» پس از بیان روایات متفاوت درباره برتری اجتماع یا انفراد در دعا گوید: حال که راوایات، برخی بر برتری اجتماع در دعا و برخی بر انفراد و سری بودن دعا و مناجات دلالت دارد، پس شایسته است که انسان در این مورد و سایر موارد به حال خود نگاه کند، پس اگر اجتماع با سایر عبادتکنندگان او را از خداوند مشغول نگرداند و در اخلاص او خدشه نکرد، پس اجتماع برای او از کنارهگیری بهتر است و اگر اجتماع او را از خدا و معاد بازداشت، پس عبادات فردی و در خلوت برای او بهتر است.[۷۷۳]
در مصباح الشریعه از امام صادق روایت شده که ایشان فرمودهاند: «در جستجوی سلامت دین و دل در هر جا و هر حالی باش… و راه سلامت دل و دین تحمل آزار و اذیت مردم، صبر بر ناگواریها، سبک کردن مؤونه، ترک تعارفات و ملزومات عرفی، و قناعت به مقدار میسور زندگی است؛ پس اگر نتوانی به این خصال عمل کنی میباید عزلت اختیار کرده و اگر از گوشهنشینی هم عاجز باشی، باید سکوت اختیار کرده و البته سکوت مانند عزلت نمیشود و اگر سکوت را هم نتوانی، سخن گفتن در حدی که به ضرر تو نباشد و البته این نیز مانند سکوت نمیشود و اگر از مراقبت در حرف زدن نیز عاجز باشی، لازمست از آبادی به آبادی دیگر مهاجرت کنی و خود را در معرض خطر و تلف قرار دهی، اما با صفای درون و خضوع دل و بردباری و تحمل بدن.»[۷۷۴]
ترک مسئولیتهای اجتماعی: قطع ارتباطات خویشاوندی و مسؤلیتهای اجتماعی، بیرغبت به ازدواج و تشکیل خانواده یا ترک زن و فرزند، بیاعتنایی به نظافت و آراستگی، ترک تعلیم و تعلم، و پرداختن به فکر، ذکر، چلّهنشینی، ریاضت و دیگر آیینهای عبادی و عرفانی آسیب دیگر در میان برخی زاهدان و صوفیه بود که بهشدت مورد انتقاد اهلبیت قرار گرفت. اهتمام به سلوک و خودسازی، ضرورت اغتنام فرصت کوتاه حیات، حفظ معنویت و نورانیت درون، در مواردی در میان برخی زهاد و نساک، به انزواطلبی، بیخبری و عدم احساس مسیولیت اجتماعی منجر گردید. دفاع از مظلوم، دشمنی با ظالم، تلاش در جهت رفع فساد و مشکلات جامعه، جهاد، هجرت، امر به معروف، دستگیری از ناتوانان بخشی از این مسئولیت هائی است که سالک خلوت گزین از آن شانه خالی کرده است و این کمتوجهی به مسئولیتهای اجتماعی آفاتی است که دامنگیر جریان زهد و معنویت و بعدها در بخشی از تصوف گردیده است. ترک ازدواج، ترک زن و فرزند، ترک جهاد، ترک کسب و کار و حتی بیتوجهی به حقوق بدنِ خود، مانند نظافت، به شدت در روایات نهی شده است؛ در مقابل تأکید بر عبادات جمعی چون نمازهای جمعه و جماعت و تعلیماتی در جهت دمیدن روح معنویت و عبودیت در کالبد تمامی فعالیتهای ضروری حیات مانند کسب و تحصیل و جهاد و خدمت به همنوع نمونههای بارزی از آسیبزدایی از جریان زهد و معنویت در جامعه بود. سیره عملی اهلبیت و حضور در صحنههای ضروری اجتماعی و تأکید بر ضرورت حضور معنوی سالک در اجتماع بر ضرورت جمع بین خودسازی و ایفای نقش اجتماعی دلالت دارد.[۷۷۵]
ترک جهاد و مبارزه: اغراق نیست اگر بگوییم از بزرگترین آسیبها که دامنگیر طالبان زهد و معنویت شده است، بیتوجهی به جهاد و مبارزه بود، که در بیشتر موارد، نتیجه بیخبری از اوضاع جامعه و عدم اهتمام به امور مسلمین و در مواردی ناشی از بیاعتمادی و سوء ظن به متولیان امور جامعه و بدبینی به اهداف و علل جنگها و آشوبهای اجتماعی بود. در مواردی نیز احتیاطکاری و تقدس مآبی یا راحتطلبی و خوف خطرکردن، باعث ترک جهاد و مبارزه میگردید. لذا هر چند در بسیاری از موارد، نزاعهای درونی یا بیرونی، د
ر جامعه اسلامی منجر به بروز جنگهای نامقدس میگردید؛ اما در قداست جنگ تحت فرمان امام معصوم یا دفاع از کیان و ناموس جامعه و مظلومان تردیدی نبود. از همان صدر اسلام و در زمان خلافت عمر، گروهی متمایز در جامعه اسلامی بروز کردند که با نمادهای خاصی مشخص بودند، بیشتر اینان از قراء و نساک بودند، که دستهای از آنها اصحاب برانس بودند. همام بن عباده که امام علی در پاسخ به سؤال او خطبه متقین را ایراد کرد و برخی از محبان حضرت از اصحاب البرانس بودند، یعنی زهاد و نساکی که کلاهی دراز و پشمین بر سر میگذاشتند و افراد عابد و دنیاگریز بودند، بسیاری از این زهاد و نساک، از سیاست و امور اجتماعی گریزان بودند. برخی از اینان حتی در لشکریان حضرت در جنگ صفین بودند، که بعدأ لغزیدند و حکمیت را بر امام تحمیل کردند. به طوری که وجود اصحاب البرانس و افراد پیشانی پینه بسته در طرف قایلین به حکمیت موجب تردید برخی یاران بزرگ امام مانند جندب بن زهیر، در حق شد.[۷۷۶]
جهاد نزد اهلبیت: همانگونه که تربیت و تهذیب نفوس مستعد در عرفان رسالتی مهم بهشمار میرود؛ مبارزه، مهار یا حذف نفوس آلوده که افراد و جامعه را در معرض خطر جدی قرار میدهند اهمیت حیاتی دارد. همانگونه که یک باغبان علاوه بر پرورش گلها، به قطع خارها و هر آنچه که مزاحم رشد گلهاست، مبادرت میورزد. خداوند اینگونه اراده کرده است که عوامل مزاحم در مسیر حرکت کاروانیان مسیر الی الله توسط برجستهترین سالکان و عارفان برداشته شوند. بسیاری از این عارفان در این مسیر شربت وصل و لقاء الله را میچشند که نمونه بارز از جهاد مقدس عارفان، واقعه بیمثال عاشورا و شهادت سید و سالار شهیدان و عارفان امام حسین است. امام علی و یاران عارف او مانند مالک اشتر، عمار یاسر، اویس قرنی، کمیل و بسیاری از صحابی او در انجام این رسالت یعنی قطع عوامل مزاحم و اخلاگر در مسیر سلوک معنوی انسانها به شهادت رسیدند. تمامی اهلبیت ـ به جز امام عصر(عج) ـ در این مسیر به شهادت رسیدند. جهاد در نگاه اهلبیت، دری از درهای بهشت است که خداوند آن را به روی دوستان مخصوص خود گشوده است. روی گرداندن از جهاد از روی ناخرسندی و بدون عذر مو جب ذلّت و خواری و بلا و مصیبت شده، دل را در پرده گمراهی و تاریکی فرومی برد.[۷۷۷] خدای سبحان نیز دفاع و جهاد مقدس را برای جلوگیری از فساد در زمین و انهدام صومعهها و مساجد ذکر میکند.[۷۷۸] در یکی از جنگهای امیرالمؤمنین یکی از دشمنان امام حسن را به مبارزه خواند، امام به فرزندش فرمودند: کسی را به پیکار دعوت نکن، اما اگر تو را به نبرد خواندند بپذیر، زیرا آغازگر پیکار تجاوزکار، و تجاوزکار شکست خورده است.[۷۷۹]
ترک کسب روزی و تکدّیگری: تر ک کسب حلال و تلاش برای احتیاجات ضروری حیات مادی، آفتی بود که دامن مؤمنان بویژه علاقهمندان معنویت و زهد را گرفته بود. زهد و بیرغبتی به دنیا، دستیابی به فقر و افتقار الی الله، قناعت، توکل در امر روزی و تسلیم مقدّرات الهی بودن، انگیزههایی بود که برخی از زهاد و صوفیه را به دست کشیدن از تلاش برای تأمین معاش و رضایت به فقر و ناداری یا تکدّی و گدایی کشاند. این آفت در زهاد و صوفیه را به خوبی میتوان از جریان ملاقات شقیق بلخی با امام کاظم و کلام و سوء ظن شقیق به امام استنباط کرد؛ شقیق گوید: در سال صد و چهل و نه، برای انجام حج خارج شدم، وارد قادسیه گردیدم در آنجا چشمم به جمعیت زیادی افتاد که عازم حج هستند. جوان زیبای گندمگونی را دیدم، ضعیف بود و بر روی لباس خود، جامهای از پشم پوشیده بود و ردائی به دوش و نعلینی در پا داشت و قدری دور از جمعیت نشسته بود. با خود گفتم: این جوان از صوفیها است که میخواهد در راه کل بر مردم باشد، بخدا میروم، او را سرزنش میکنم، نزدیک او رفتم همین که چشمش بمن افتاد، فرمودند: شقیق! اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ.[۷۸۰]
در تعالیم اهلبیت زهد: دل بریدن از دنیا و نه دست کشیدن از آن، فقر: احساس نیاز درونی و دائمی به خداوند و نه ناداری مادی، توکل: اعتماد بر خدا به همراه تلاش و نه دست روی دست گذاشتن و تسلیم، همان رضایت باطنی به مقدرات الهی است؛ و نتیجه هیچکدام کاهلی و سستی و تکدّی و سر بار دیگران شدن نیست.[۷۸۱] در روایات فراوانی از اهلبیت، تلاش برای خانواده همچون مجاهده در راه خدا دانسته شده است.[۷۸۲] در عرفان اهلبیت جمود، کسالت، خمودی و سستی همگی منفور است؛ یکی از درخواستهای امام سجاد در سحرهای ماه رمضان این بود.[۷۸۳] در روایتی آمده است: «امیرالمؤمنین و خضر، به یکدیگر رسیدند. حضرت از خضر پرسید که: بهترین اعمال چیست؟ گفت: بذل اغنیا بر فقرا به جهت رضای خدا. حضرت فرمودند: از آن بهتر ناز و تکبر فقیر است بر اغنیا از راه وثوق و اعتماد به خدا. خضر گفت: این کلامی است که: باید با نور بر صفحه رخسار حور نوشت».[۷۸۴] فعالیتهای اقتصادی اهلبیت، ترغیب به اکتساب و تأمین معاش، نهی از تکدّی و اظهار نیاز، نمونهای از آسیبزدایی سیره عملی ایشان از عرفان و معنویت در جامعه مسلمین بود.
سالک، به تکاپو و تلاشش در تنظیم و اصلاح معاش خود و دیگر افراد نوع انسانی از آن جهت که در جهت ضروریات حیات مادی و معنوی انسان است همچون عباداتی که ارتباط مستقیم با خداست مینگرد. علامه محمدتقی جعفری با بیان ابهام تضاد میان عرفان و فعالیت اقتصادی، پاسخی زیب
ا به آن بیان میکند، این اشکال و پاسخ به صورت خلاصه، چنین است: ممکن است این اشکال مطرح شود که اشتغال به کارهای دنیوی که بدون برقرار ساختن روابط روانی و مغزی گوناگون با ماده و مادیات امکانپذیر نیست، مجالی برای خلوت، وجد و نشاط و انبساط و ابتهاج عرفانی نمیگذارد و گویی بین این دو تضاد و تقابل است. پاسخ آن است که از آنجا که هستی همه جلوهگاه و مجرای حکمت و مشیت خداوند است و ارتباط با جلوههای الهی در جهت قرار گرفن در مجرای مشیت الهی همانند ارتباط مستقیم با خداوند است و همه فعالیتهای انسان نوعی سلوک معنوی خواهد بود. این نگاه و دریافت از ارتباط با عالم، موجب اخلاص و اصلاح نیت در فعالیتهای مادی شده و این فعالیتها را به عبادات خداوند ارتقاء دهد. بهطوری که همه حرکات و سکنات عارف میتواند در جهت قرب به خداوند و اتیان نواقل یا فرائض گردد.[۷۸۵]
خلاصه و نتیجه بحث
الف: در بخش اول این رساله به جایگاه ویژه اهلبیت در آغاز و هدایت جریان معنویت و زهد و عرفان در جامعه اسلامی به این نتیجه رسیدیم که روش تهذیب و تصفیه در اسلام که ریشه در قرآن و سنت نبوی دارد، با تعالیم باطنی و معنوی اهلبیت ـ که برگرفته از تعالیم قرآن و نبی اکرم بود ـ و به مدد حضور معنوی عدهای از اصحاب سر و پیروان معنوی ایشان و نیز گروهی از دوستداران و شیفتگان زاهدپیشه ایشان آغاز گردید. همچنین خدامحوری، اتکا به وحی و نبوت، ولایتمحوری، شریعتگرائی، خردورزی و معادباوری، را ویژگیها و شاخصههای اصلی عرفان اهلبیت معرفی کرده، به سه ویژگی مهم ولایتمحوری، باطنگرائی و شریعتگرایی که ارتباط نزدیکتری با سلوک عرفانی داشت پرداختیم.
ب: در بخش دوم به مبانی سلوک پرداختیم؛ در آغاز بیان شد که: سیروسلوک، که همان تکامل باطنی، در جهت قرب حقتعالی و در نهایت وصول و انقطاع الی الله است، ضرورتی انکار ناپذیر در تعالیم معنوی اهلبیت دارد. اعتقاد به ساحتهای باطنی و طولی دین، به مبنای دینشناختی سلوک در تعالیم اهلبیت بررسی شد، مراتب طولی هستی به عنوان مبنای هستیشناختی، معیار بودن دریافت معصومین از حقائق، به عنوان مبنای معرفتشناختی و لایههای بطونی نفس به عنوان مبنای انسانشناختی سلوک در تعالیم اهلبیت بررسی شد. غایتمندی سلوک و بررسی برخی غایات مطرح شده درباره سلوک، در بخش دوم، بحث پایانی درباره مبانی سلوک بود.
ج: در بخش سوم، مباحثی چون زهد، ریاضت، ذکر، استاد سلوک، منازل و مقامات سلوک به عنوان اصول و ارکان سلوک معنوی در تعالیم اهلبیت، تعیین گردید؛ زهد حقیقی و قلبی، ریاضت صحیح و بر مبنای دقیق شریعت، ذکر مدام و همراه با فکر و معرفت، تبعیت از استاد و عالم ربانی در سلوک الی الله، و طی مراحل و درجات طولی اسلام، ایمان، تقوی و یقین، به عنوان اصول و ارکان تعالیم معنوی اهلبیت در سلوک مورد بحث قرار گرفت.
در بخش چهارم از میزان و راههای تأثیرات تعالیم اهلبیت بر تصوف سخن گفتیم؛ گرچه به تأثیر عمیق اهلبیت بر زهد و معنویت بر اساس شواهد و ادلهای، معتقد شدیم، با این حال، چیزی بیش از دادههای تاریخ ادعا نکردیم. اهلبیت تنها منبع تصوف نبودند. تصوف نوعی زندگی زاهدانه، باطنی و روحانی بود که بر اساس دریافتهای باطنی از اسلام شکل گرفت. چنین نگرشی و بینشی در همه ادیان کموبیش وجود داشت. صوفیه با دریافتی که از اسلام اولیه داشتند با تأملات باطنی در قرآن و سنت پیامبر اکرم و صحابه در جوانب روحی و معنوی آن غوطهور شدند. در این تأملات صوفیه تعالیم اهلبیت را منبع عظیمی از معنویت، زهد و روحانیت یافتند و از آنجا که دیدگاهی فراتر نسبت به سایر اهل سنت به اهلبیت داشتند از این تعالیم در ساختار معنوی و اصول و قواعدش استفاده کردند. بهعلاوه این تعالیم در تصحیح تأملات باطنی آنها از قرآن و سنت نیز تأثیری عمیق گذاشت.
«والحمد لله رب العالمین»
منابع و مآخذ
قرآن کریم ترجمه محمدمهدی فولادوند؛
نهج البلاغه، (امام علی) تصحیح صبحی صالح، قم: انتشارات هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
الصحیفه السجادیه، (امام سجاد) قم: دفتر نشر الهادی، چاپ اول، ۱۳۷۶٫
مصباح الشریعه، (منسوب به امام صادق)، بیروت: انتشارات اعلمی، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.
ابنابیالحدید، عبد الحمید، شرح نهج البلاغه، قم: مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
ابنابیجمهور، محمد بن زینالدین، المجلی مرآه المنجی، مصحح رضا یحیی پورفارمد، بیروت: دارالمحجه البیضاء، چاپ اول، ۱۴۳۴ق.
ــــــــــ ، عوالی اللئالی، قم: دار سید الشهداء، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
ابنبابویه، محمد بن علی، الأمالی، تهران: کتابچی، چاپ ششم، ۱۳۷۶٫
ــــــــــ ، التوحید، قم: مؤسسه انتشارات اسلامی (جامعه مدرسین)، چاپ اول، ۱۳۹۸ق.
ــــــــــ ، الخصال (ترجمه محمدباقر کمرهای)، تهران: کتابچى، چاپ اول، ۱۳۷۷٫
ــــــــــ ، الخصال، قم: مؤسسه انتشارات اسلامی (جامعه مدرسین)، چاپ اول، ۱۳۶۲٫
تحقیق – مبانی و اصول تعالیم سلوکی اهلبیت و تأثیر آن بر تصوف- قسمت ۱۶
در اول ذکر آرد انس با یار در آخر ذکر از انس است و دیدار[۳۹۷]
دوام ذکر: پیوستگی در ذکر موجب میشود که دل چنان به آن انس گیرد که همواره به آن متذکر میشود. سالک چه بخواهد و چه نخواهد در هر حالتی که باشد، چه در خواب، چه بیداری، دل آن را تکرار میکند. این ذکر هرگز قطع نمیشود. و اگر قطع شود. موجب غفلت و حجاب یا خارج شدن سالک از سلوک میشود. این ذکر ابتدا به صورت زبانی است و کمکم به ذکر قلبی بدل میشود. بسیار یاد آورید، مداومت در آن خیلی سخت است و با یک سری ریاضتهای به مانند کمخوابی و کمخوری و توجه به آن است.
نکته دیگر در دوام ذکر اینکه سالک ذاکر در هیچ حال، مطلقاً در هیچ حالی نباید خود را در حجابی از پروردگار قرار دهد. چه بسا اوقاتی هست که انسان بخواهد و مناسب باشد که از فرشتگان در حجاب باشد و طبق روایات اهلبیت در مواقعی خداوند بین عبد و فرشتگان حجاب قرار میدهد. امام صادق فرمودند: «اشکالی در یاد خدا در حال بول نیست، پس همانا ذکر خدا در همه حال نیکوست.»[۳۹۸] چه بسا بسیاری از عبادات در اوقاتی منع شده است، اما ترک یاد خدا در هیچ حالی شایسته نیست.[۳۹۹] امیرالمؤمنان در دعای کمیل میفرمایند: «أنت الشاهد لما خفی منهم»، بخشی از وجود انسان در دایره فهم و احاطه فرشتگان هم خارج است، حتی طبق برخی احادیث قدسی، خداوند انسان گنهکار را در پردهای و حجابی از پیامبر اکرم و اهلبیت قرار میدهد، اما هیچگاه بنده در حجاب از پروردگار نیست و انسان هرگز نباید بخواهد به جهت حیا از پروردگار یا مانند آن در حجاب از خداوند قرار گیرد لذا فرمودند «لا بأس بذکر الله و أنت تبول» و این معنی را فقط از طریق تعلیم اهلبیت میتوان دریافت. دوام ذکر، بلکه دوام هر عملی که سالک برای خود قرار میدهد، مورد تأکید اهلبیت است.[۴۰۰] امام صادق فرمودند: اگر شخصی عملی را برگزید، پس تا یک سال در آن مداومت کند و پس از یک سال اگر خواست به عمل دیگری مبادرت ورزد و دلیل آن این است که با آن عمل شب قدر را درک کند».[۴۰۱] حتی از روایات استفاده میشود که سالک ممکن است عملی را بر خود لازم و واجب کند، عملی که از اذکار و عبادات مستحبه است و با این حال فرمودند قبل از دوازده ماه آن عمل را رها نکند.[۴۰۲] از امام رضا از انسان پست (سَفَله) پرسیدند، فرمودند: «من کان له شیء یلهیه عن الله؛ انسان پست کسی است که چیزی داشته باشد که او را از خدا بازدارد». در مناجاتها و ادعیه از خداوند دوام ذکر، وله و عطش به ذکر، و الهام ذکر در خلوت و جلوت خواسته شده است.[۴۰۳] در مناجات ذاکرین امام عرضه میدارد: خداوندا ذکر خویش را در خلوت و جلوت و شب و روز و آشکار و نهان و در خوشی و ناخوشی به ما الهام کن.[۴۰۴]
مجلس ذکر: اجتماع سالکان در مجلس ذکر در جذب فیض الهی و نزول برکات معنوی بسیار مؤثر و مورد توصیه اهلبیت است[۴۰۵]. به تعبیر اهل معرفت نفوس مجتمع متحد، اثر یک نفس کلّی الهی قوی را داراست. و از فضیلتهای نماز جماعت و حلقه ذکر و اجتماع در دعا این است که هر انسانی یک صفت یا بیشتر از اوصاف خوبی و کمالات انسانی را دارد، انسانهای گرد آمده در صلاه و ذکر و دعاء مانند یک انسان کامل و یا ظلّ و مثال او را تشکیل میدهند که آن مجتمع نزول برکات خواهد بود.[۴۰۶] مجالس ذکر دارای آداب خاصی است که برگرفته از روایات اهلبیت است. حضور با طهارت، نشستن در هیئت نمازگزار (رو به قبله به حالت تشهد)، پرهیز از کلام و خواطر دنیوی، سکوت همراه با تفکر، قرائت قرآن، اوراد و اذکار در شریعت، ادعیه و مناجاتهای مأثوره مهمترین آداب و محتوای مجلس ذکر است.
نمونههایی از این جلسات میتواند با عنوان جلسه قرائت قرآن همراه بکاء[۴۰۷]، حلقات ذکر[۴۰۸]، ختم صلوات، قرائت حدیث کساء[۴۰۹]، دعا[۴۱۰]، و مانند آن در تعالیم اهلبیت یافت.
زمانهای خاص ذکر: اهمیت و اسرار مناسبتهای زمانی در سلوک و عبادت و دعا اسراری دیگر از تعالیم سلوک اهلبیت است. به تعبیر سید بن طاووس زمانهای پذیرش دعا اسراری است که تنها با رازگشایی معصوم فهمیده شود.[۴۱۱]
آنچه از احادیث اهلبیت و اعمال اوراد خاص برای ماهها سال استفاده شود، اینکه ماههای سال همانند مراحل و منازل سلوکی و تکامل روحی هستند که در هر کدام از این منازل ذخائر و گنجها و جواهر قرار داده شده است تا سالکان این مسافت طولانی سلوک الی الله را با تنوع حالات و ذخائر متنوع که در شریعت و احادیث قرار داده شده طی کنند.[۴۱۲] گویی خداوند بر اساس مصالح و اسراری که به حال بندگان سودمند است، اوقات متفاوتی و ویژهای برای سلوک در طول سال و در ساعات شبانهروز قرار داده است. و سالک باید در اوقات خاص بر تلاش و مراقبت و طهارت خود بیفزاید و بار سلوک و توشه راه برگیرد و در اوقات دیگر بر اساس رحمت حق با این ثمره و توشه و با روح و رحمت و آسایش که خدا قرار داد ه به سیر ادامه دهد. و باید توجه داشته باشد که در اوقات خاص به غیر آن نپردازد و آن را تضییع نکند. سلوک در ساعات شبانهروز اوقاتی مانند سحر و شب غنیمت است در ایام سال مانند ماه رمضان، شعبان، رجب، دهه ذیالحجه و مانند آن فرصت برگرفتن توشه است. برخی مناسبتهای ویژه چون موالید یا شهادت معصومین، اوقات خاص زیارت مشاهد مشرفه و عتبات بخشی از اعمال سلوکی را دربر دارد.
سلوک سالانه:
دانلود متن کامل این پایان نامه در سایت abisho.ir |
آنچه از روایات و ادعیه و مناجاتها درمی یابیم آغاز سال معنوی و تولد معنوی هر سال با ماه رجب آغاز میگردد و اوج این معنویت در ماه مبارک رمضان و اوج آن هم در شب قدر است. به طوری که اهل دل توشه یک ساله خود را از این ماه بر میدارند؛ [۴۱۳] ماه رجب و شعبان هم زمان آمادگی روحی برای تمتعات معنوی ماه رمضان است ماه رجب ماه کشش است و جذبه و ماه شعبان ماه کوشش است و سلوک و ماه رمضان ماه چشیدن است و فناء به تعبیر زیبای خواجه عبدالله انصاری: «ای جوانمرد رجب ماه نوشش است و شعبان ماه کوشش است و رمضان ماه بخشش است.»[۴۱۴] در تعابیر روایات، رجب ماه استغفار و شعبان ماه صلوات بر پیامبر و اهلبیت او و رمضان ماه تهلیل و تکبیر ذکر شده است.[۴۱۵]
سلوک ماهانه: خصوصیات و اعمال ویژه شب و روز اول و آخر هر ماه قمری، اعمال خاص ایام البیض هر ماه، سه روز روزه در هر ماه با ترتیب خاص و اعمال ویژه هر ماه بخشی از اذکار و اعمال خاصی است که به صورت دورههای متناوب ماهانه تکرار میشود.
سلوک هفتگی: در مجموعه تعالیم اهلبیت شب و روز جمعه[۴۱۶] از بهترین اوقات هفته بهشمار میرود. عرضه اعمال بر امام عصر در روز دوشنبه و جمعه، توجه به روزهای هفته و اقتضائات هر کدام وادعیه مناسب با هر روز از هفته، تعلق هر روز از هفته به یکی از معصومین و ضیافت سالک توسط صاحب آن روز[۴۱۷] نوعی محاسبه و مراقبه سلوکی روزانه را در بردارد
سلوک روزانه: توجه به روز و شب و اقتضای سلوکی هر کدام[۴۱۸]، جایگاه خاص شب و بویژه سحر در سلوک و تهجد، اهمیت سلوکی بین الطلوعین، وقت زوال و غروب، اعمال و اوراد و اذکار ویژه هر ساعت از شبانه روز اسراری است که در ادعیه و روایات اهلبیت به آن اشارات لطیفی شده است.
گفتار دوم: دعا و مناجات عالیترین تبلور ذکر
دعا و ذکر: دعا عالیترین تبلور و ظهور یاد خدا است. امام سجاد، انس و راحتی خود را در مناجات با خدا میداند[۴۱۹] و عرض میکند: خداوندا با یاد تو دلم زنده میگردد و با مناجات با تو سوزش خوفم، خنک میگردد. [۴۲۰]ارتباط و مخاطبه روحی میان انسان و معبودش را مناجات گویند. این ارتباط به حالتهای متفاوتی تبلور مییابد. احساس پشیمانی، بازگشت، اندوه، ترس، پناه بردن، امید، رغبت، اطمینان، تسلیم، رضایتمندی، سپاس، خاکساری، شوق، شوریدگی، عشق، دهشت، حیرت، هیمان، بیخودی، لقاء، وصال و… نمونههای این احوال انسان در مقام نیایش است. بهطور کلی این احوال که متجلی جمال و جلال حق است به دو گونه متفاوت قبض و بسط یا انس و دهشت صورت میگیرد. [۴۲۱] دعا از به معنی فراخواندن، دعوت کردن، گوش دادن و در اصطلاح خواندن خداوند برای طلب آمرزش، برآورده شدن حاجات، نیایش کردن، مدح و ثنا، تضرّع و خشوع است؛ نجوی به معنی بیخ گوشی حرف زدن، سخن سرّی گفتن، راز گفتن پنهانی و در اصطلاح نوعی راز و نیاز بین عبد و پروردگار است مناجات از باب مفاعله و طرفینی است. مناجات بنده و خدا دوطرفه است وقتی که بنده برای مناجات با حق خلوت گزیند و خداوند خلوتخانه دل را خالی از اغیار بیند در عقل و جان بنده به مناجات و سرّگویی پردازد. [۴۲۲] دعا تبلور عبودیت و ارتباطی عمیق و بیواسطه و گفتگویی دو سویه بین عبد و پروردگار است. نیایش همواره خواستن نیست، نیایش در بسیاری از فرازهای دعای عرفه، کمیل، شعبانیه و… خواندن بدون خواستن است. عبادت در درجه عالیه آن به خواندن خداست و نه درخواست کردن. مقام مناجات پس از دوام ذکر به عبد موهبت شود؛ در حیث قدسی آمده که: هرگاه اشتغال دائمی بندهام به من را دانستم، پس او را متمایل به درخواست و مناجات با خود کنم.[۴۲۳]
ارتباط همیشگی: یکی از دلخنکیها و سرور و دلگرمی سالکان، امکان ارتباط همیشگی با خداست. بر اساس تعالیم اهلبیت ارتباط با خدا مکان و زمان معینی ندارد.[۴۲۴] پیش از این بر اساس روایتی از امام صادق بیان شد، که سالک، در همه حال اجازه یاد حق دارد، بلکه یاد خدا در همه حال ممدوح است. امام سجاد خداوند را بر امکان ارتباط دائمی با حق سپاس گفته عرضه میدارد: «شکر خداوندی را که هر زمان بخواهم او را ندا کرده، نیازم را با او در میان میگذارم، و هر گونه که بخواهم با او خلوت کرده بدون هیچ واسطهای با او سرّ گویم، و او حاجتم را برآورد».[۴۲۵] باب دعا همواره گشوده و خداوند همواره در موضع اجابت و منتظر دستگیری، بلکه در کمینگاه شکار است و بندگان را شکار میکند.[۴۲۶] در زیارت امین الله میخوانیم: راههای طالبان تو به سویت باز و درهای اجابت به روی آنها گشوده و دعای نجواکننده با تو مستجاب است. توبه کسی که به درگاهت بازگردد پذیرفته شده، فریادرسی تو، برای فریادخواهان مهیاست و یاری تو برای یاریطلبان ارزانیست.[۴۲۷]
غنج و دلال: یکی از الطاف خداوند به سالک تجلی جمالی و توجه به عبد با وجه کریمانه است. این تجلی کریمانه که بهصورت رأفت، بخشیدن گناهان، گذشتن از خطایا، پوشانده اعمال قبیح، حلم در برابر جرائم و مانند آن تجلی میکند موجب انس، جرأت بر توبه[۴۲۸] و بازگشت بهسوی حق و حتی غنج و دلال[۴۲۹] سالک میشود و در مقام دلال با خداوند عرض میکند که خداوندا فریفته شدن من، اصرار بر گناهان و جرأت بر خطایا معلول رحمت، رأفت، عفو و گذش
ت، سرعت رضایت و اجابت توست. بلکه با همه معاصی طمع به رحمت تو کرده، خواستار اجابت همه آرزوهایم هستم.[۴۳۰] و پرده پوشی تو مرا به طمع انداخته، آنچه شایسته آن نیستم از تو درخواست کنم، بلکه اگر در اجابت خواستهام، کندی احساس کنم، از روی نادانیم به تو عتاب کنم.[۴۳۱] امین الاسلام طبرسی در تفسیر مجمع البیان در ذیل آیه «یا أَیهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ» ضمن بیان کلمات عرفا و صوفیه در مورد این آیه بیان لطیفی دارد وی مینویسد: و البتّه خداوند سبحان فرمود (الکریم) و اسماء و صفات دیگر خود را نفرمود. برای اینکه گویا جواب را به بنده تلقین نموده تا بگوید: مرا را کرم تو فریفته است.[۴۳۲]
از احوال دیگر داعی که غالبا پس از انس با حق و ناز و کرشمه بر او روی آورد حال تملق[۴۳۳] و تمجید است.[۴۳۴] در این مقام سالک داعی همه خوبیها را از خداوند و همه بدیها را از خود داند و نجوی میکند که همیشه خوبی تو به من رسیده و بدی من به سوی تو بوده است.[۴۳۵] از من آنچه شایسته آنم یعنی لئامت و از تو آنچه شایسته آنی یعنی کرامت بیرون طراود.[۴۳۶] آنگاه میخواهد فریاد زند که من چنین خدایی دارم و او را دوست دارم.[۴۳۷] نتیجه این انس و تملق و ناز، بیرون رفتن همه ترسها و دردها از دل سالک است و این مناجات آبی است بر آتش خوف سالک خسته دل.[۴۳۸]
شب موعد مناجات: امام حسن عسکری وصول الی الله را سفری معرفی فرمودند، که تنها با مرکب شب به مقصد میرسد؛[۴۳۹] بر اساس تعالیم اهلبیت شب و بهویژه هر چه به موقع سحر و طلوع فجر نزدیک شود به خلوت و تحجد و استغفار سفارش شده است. موعد مناجات و راز گویی و سر شنوی در خلوت دل و جان است و این خلوت از اغیار در شب مهیا میشود اهل معرفت گفتهاند «لیل غیب است و انسان را به غیب و باطن میکشاند»[۴۴۰]
شبخیز که عارفان به شب راز کنند | گرد در و بام و دوست پرواز کنند |
در نزد اهل معرفت شب برای ذکر و خلوت و فکر و دعا و سلوک جایگاه ویژهای دارد. روز بهخاطر اشتغال به ضروریات حیات مانند کسب معاش، تعلیم و تعلم و خورد و خوراک، فراغ بال دشوار است. اما شب هنگام سکوت و پوشیدگی و آرامش است. (و جعلنا نومکم سباتا وجعلنا اللیل لباسا و جعلنا النهار معاشا) و انسان سالک را به خلوت میکشاند و این وحدت و خلوت انسان را به مقام توحید میرساند. و انسان را از تفرقه و تشتت به توحد و احدیت میکشاند و تنها در حالت توحد و احدیت نفس قادر به ادراک و مشاهده میگردد.
امّا شب هنگام انزوای از خلق و انقطاع از مشاغل روز است که انسان را به خلوت و وحدت میکشاند و خلوت و وحدت به توحّد میرسانند، و تا انسان را به خلوت و وحدت میکشاند و خلوت و وحدت به توحّد میرسانند، و تا انسان به توحّد نرسیده است به ادراکات عقلی و سیر انفسی نائل نمیگردد که تعلّق با تعقّل جمع نمیشود. و ما هر چه را که ادراک میکنیم از حیث احدیّت وجودی خود ادراک میکنیم نه با تفرّغ بال.[۴۴۱]
معراج نبیاکرم در شب واقع گردید. «سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بارَکْنا حَوْلَه»؛[۴۴۲] وعدهگاه خدا با حضرت موسی سی شب بود که با ده شب تمام گردید و خداوند از میعاد خود با حضرت موسی که به میقات موسی با پروردگارش منتهی شد با تعبیر میعاد سی شبه و میقات چهل شبه یاد میکند «وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیلَهً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیلَهً».[۴۴۳] واژه لیل در مورد این میعاد و میقات به اهمیت و جایگاه ویژه شب در سلوک و قرب و انس او با خداوند اشاره دارد. احوال عارفان در شب در کلام اهلبیت بسیار زیبا به تصویر کشیده شده است. یکی از این تصویرها در نهج البلاغه و در خطبه همام اینگونه است:
پرهیزکاران در شب بر پا ایستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکّر و اندیشه میخوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروی درد خود را مییابند. وقتی به آیهای برسند که تشویقی در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روی آورند، و با جان پر شوق در آن خیره شوند، و گمان میبرند که نعمتهای بهشت برابر دیدگانشان قرار دارد، و هر گاه به آیهای میرسند که ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن میسپارند، و گویا صدای بر هم خوردن شعلههای آتش، در گوششان طنین افکن است، پس قامت به شکل رکوع خم کرده، پیشانی و دست و پا بر خاک مالیده، و از خدا آزادی خود را از آتش جهنّم میطلبند.[۴۴۴]
حزن و بکاء: امام سجاد در مناجات با خدا عرضه میدارد: «خدایا ما را از کسانی قرار ده که شیوهشان در زندگی شادمانی با تو و زاری به درگاه تو است و روزگارشان آه و ناله است، پیشانیهاشان در برابر عظمتت به خاک افتاده و از دیدگانشان در خدمتت یکسره بیدار است و سرشک اشکشان از ترس تو ریزان و دلهاشان به محبتت آویزان و قلبهاشان از هیبتت از جا کنده شده است.»[۴۴۵] غم و اندوه معنوی که سالک نه در فقدان خواهشهای نفسانی بلکه در دوری و هجران از مقصد دارد از تمام لذایذی که بشر در جهان مادی میبرد، لذتبخشتر است، همین غم است که سعدی شیرازی، شادی و خرمی دو جهان را در آن میبیند، آنجا که میسراید:
آب حیات من است خاک سر کوی دوست
گر دو جهان خرّمی است ما و غم روی دوست
امام صادق فرمودند: حزن حال درونی عارفان است.[۴۴۶] در حدیث قدسی آمده است: من نزد دلهای شکسته هستم.[۴۴۷] امام علی در خطبه همام در وصف متقین فرمودند: دلهای پرهیزکاران اندوهگین است و در شب با تلاوت و اندیشه در قرآن جان خود را محزون کنند.[۴۴۸] گرچه ظاهر حزن قبض و گرفتگی است اما باطن و حقیقت آن بسط و گشادگی است، محزون با مردم چون بیماران و با خدا در شادی قرب و وصال است.[۴۴۹] بلکه اگر لحظهای از حزن خالی شوند به استغاثه و التماس دست بردارند.[۴۵۰] این همان غم دردی است که عطار گوید:
ذرهای دردم ای درمان من زان که بی دردت بمیرد جان من غبار[۴۵۱]
عارف واصل بهاری همدانی چهارمین از آداب مراقبه را حزن دائمی داند و گوید:
الحزن الدائم، یا از ترس عذاب، اگر از صالحین است، و یا از کثرت اشتیاق، اگر از محبین است؛ چه اینکه به محض انقطاع رشته حزن از قلب، فیوضات معنویه منقطع گردد. و من هناحکی من لسان حال التقوی انه قال: انی لا اسکن الا فی قلب محزون؛ شاهد بر مدعا قوله تعالی: انا عند المنکسره قلوبهم.[۴۵۲]
گفتار سوم: غفلت قوی ترین آفت سلوک
سایت مقالات فارسی – مبانی و اصول تعالیم سلوکی اهلبیت و تأثیر آن بر تصوف- قسمت ۱۴
فصل اول: زهد و تقوی بسان زاد و توشه سلوک
گفتار اول: زهد و قناعت دارایی شیرین سالک
گفتار دوم: تقوی همراه همیشگی سالک
گفتار اول: زهد و قناعت، دارایی شیرین سالک
فراغت از برون و توجه به درون همواره برای انسان گرفتار در تعلقات و تمنیات دنیوی جذاب و آرزویی دیریاب بوده است، لذا گرچه زهد کم کردن زاد و بار و توشه است، اما این سبکبالی خود توشه سفر است،[۳۱۸] بیزادی خود زاد سالک است.
مرحوم شیخ محمد بهاری در کتاب پر ارج تذکره المتقین درباره شروط طالب معرفت گوید:
[شرط] چهارم: باری و أن یکون فارغ البال من أمر المعاش… و باز سالک اگر در قوای خود میبیند، رضایت به فقر مالی بدهد و در هر حال فقر و قناعت به حال سلوک مناسبتر است تا تمول و ثروت. فراغ بال برای سلوک با قناعت و اکتفا به کفاف آسانتر است. البته اگر سالک نفس قوی و همت بلند دارد… الوصول الی السعاده الأبدیه بالفقر أیسر و أسهل.[۳۱۹]
پس اگر سالک ثروت و تمکن مالی ندارد و باید در کنار تلاش برای کسب روزی در جهت تحصیل قناعت و تقویت همت خود و خانواده بر رضایت به فقر تلاش کند و این نیز بخشی از سلوک است. در هر حال هدف اصلی فراغ بال جهت سیروسلوک و کسب نورانیت دل است که این هدف یا در غنی و ثروت و یا در زهد و قناعت و فقر برای سالک حاصل میگردد. امیرالمؤمنین یکی از ثمرات و اهداف ریاضت نفس را قانع ساختن نفس یاد میکند و میفرماید: «به خدا سوگند، که تنها اراده خدا در آن است، چنان نفس خود را به ریاضت وادارم که به یک قرص نان، هر گاه بیابم شاد شود، و به نمک به جای نان خورش قناعت کند.»[۳۲۰]
زهد و پارسایی: حقیقت زهد، ترک هر چیزی است که سالک را از یاد خدا باز دارد، بدون آن که بر آنچه که از دستش رفته، تأسف خورد، یا در این ترک مغرور شود، و چشمداشتی دنیوی از آن نداشته باشد، و در پی ستایش دیگران نباشد، بلکه از دست دادن آنها را آسایش بدانی وخودِ آنها را آفت.[۳۲۱] زهد در تعالیم اهلبیت، کلید دروازه آخرت، برائت از آتش و آسودگی از آفات دنیاست. در میان آموزههای معنوی و مواعظ امام علی در نهج البلاغه شاید عنصر«زهد» بعد از عنصر«تقوا» بیش از همه تکرار شده باشد. زهد، بیمیلی قلبی به امور دنیوی و مشتهیات نفسانی، بدلیل توجه قلبی به امور معنوی و اخروی است. پس زهد یعنی گذر از توجه به مادیات و بیرغبتی در دل و اندیشه. امام علی فرمودند: «زهد، کوتاهی آرزو، و سپاسگزاری هنگام نعمت، و پارسایی هنگام حرامها است»[۳۲۲] و نیز فرمودند: «زهد در دو جمله قرآن خلاصه شده است: «متأسف نشوید برآنچه از شما فوت میشود و شاد نگردید بر آنچه به شما میرسد»هرکس بر گذشته اندوه نخورد و از آینده شادمان نشد بر هر دو جانب زهد دست یافته است.».[۳۲۳] زاد و توشه سالک در حقیقت توجه به فقر خویش است و بار و توشه برداشتن برای باریافتن در ضیافت کریم، بیادبی است.[۳۲۴] آنچه سالک به آن دل میبندد، رحمت حق است. بهترین زاد و توشه، فقر و تواضع و خاکساری و درویشی است. برگ بیبرگی و زاد بیزادی سرمایه اصلی سالک است.
قناعت، فقر برگزیده: مؤمن برطبق تعالیم اهلبیت خفیف المؤنه و سبک بال است. بلکه لازمه رسیدن به سرمنزل سعادت همین سبکبالی است. امیرالمؤمنین فرمودند: «سبکبار شوید تا به مقصد برسید.»[۳۲۵] بنابرین قناعت، بسنده کردن به کفاف از روزی و اختیار فقر بر غنی، همگی برای وصول به مقصد است. سالک بخشی عمده از فراغ بال در امر معاش را با توکل و قناعت بهدست آورد. کسب و کار و بازار و تجارت برای کسب روزی حلال به مقدار کفاف و پرهیز از حرص و طمع و جمع مال روح عرفان و زهد است. دعای پیامبر این بود خداوندا محمّد و آل محمّد را بهاندازه کفاف روزی فرما. [۳۲۶] در ادعیه اهلبیت اینگونه آمده است: الهی ارزقنی من الدنیا و زهدنی فیها پروردگارا به من روزی بده و مرا زاهد گردان، و دنیا را از من برمگردان، در حالی که به آن رغبت دارم (یعنی آن مقدار از کفاف و ضرورت که لازمه حیات است و به آن رغبت دارم از من قطع مکن).[۳۲۷] در برخی ادعیه، وسعت روزی در دنیا به همراه زهد در دنیا از خداوند درخواست شده است: «وسع علیّ فی الدنیا و زهدنی فیها».[۳۲۸] از امام سجاد حکایتی شیرین از پیامبر اکرم نقل شده که فرمودند: پیامبر از کنار مردی که شتر میچرانید گذشت و کسی را به طلب آب نزد او فرستاد. وی پاسخ داد: آنچه در پستانهای آنهاست نوشیدنی صبحگاه قبیله است و آنچه در ظروف ماست نوشیدنی شامگاه آنهاست. پیامبر فرمودند: خداوندا مال و فرزندانش را زیاد کن. پس از آن، از کنار چوپانی دیگر، گذشتند، کسی را برای طلب آب نزد او فرستاد، چوپان پستانهای گوسفندان را دوشید و شیر ظرفش را در ظرف پیامبر ریخت و علاوه بر آن گوسفندی نیز خدمت آن حضرت فرستاد و گفت: این چیزی است که نزد ما بود و اگر زیاده بر این میخواهی زیاد میکنیم. پیامبر فرمودند: خداوندا! روزی او را بهاندازه کفاف قرار ده، یکی از اصحاب عرض کرد: ای پیامبر خدا! برای کسی که درخواست تو را ردّ کرد، دعایی کردی که همه ما آرزوی آن را داریم، و برای کسی که حاجت تو را اجابت کرد دعایی کردی که همه ما آن را خوش نداریم. پیامبر فرمودند: آنچه اندک و کافی باشد بهتر از بسیاری است که از خدا غافل گرداند، آنگاه در پایان اینگونه دعا کردند که خداوندا محمّد و آل محمّد را بهاندازه کفاف روزی فرما.»[۳۲۹]
منبع فایل کامل این پایان نامه این سایت pipaf.ir است |
ابی عبیده حذّاء از امام باقر نقل میکند که پیامبر خدا فرمودند: خداوند میفرماید رشکآورترین دوستان من کسی است که سبکبار بوده و از نماز بهرهور باشد؛ در خلوت عبادت پروردگارش را نیکو بهجا آورد و در میان مردم گمنام باشد؛ روزیش بهاندازه کفاف بوده و با آن بسازد؛ وقتی مرگش فرارسد، میراثش کم و گریهکنندگانش اندک باشند.»[۳۳۰]
آزادی از بند تعلقات ثمره لذتبخش زهد و تقوی: عالیترین و معقولترین لذتها در مکتب عرفان برای عارفان حاصل میشود و سلوک الی الله لذتبخشترین تجربیات را برای سالک در مقام میآورد. عرفان صحیح انسان را از زندان طبیعت نجات داده به جهانهای انفسی سیر میدهد و روح را از چنگال طبیعت و نفس نجات میدهد. این لذت غیرقابل وصف در سلوک الی الله که حاصل آزادی سالک از تعلقات و زنجیرهای طبیعت و تن میباشد، در چند مرحله صورت میگیرد. سالک در مراحل آغازین سلوک با زهد و توکل، صبر، تسلیم، رضا و مانند آن از اضطرابها، دردها و تنشهای ناشی از تعلقات زندگی مادی رها میگردد و از بند شادی، اندوه، فقر و غنا، شکست و پیروزی، سلامتی و بیماری و مانند آن رها میگردند و این آزادی از بند تعلقات لذتی روحانی برای او به ارمغان میآورد. در مراحل میانی سلوک با ذکر و انس و طمأنینه و وجد و احوالی مانند آن و ارتقای وجودی و گسترش و اشراف روحانی بر هستی و علل و عوامل مؤثر در خود و طبیعت از زنجیره این محدودیتها خارج میشود. لذتی معنوی و غیرقابل وصف به او دست میدهد و در مراحل نهایی سلوک اگر سالک توفیق ورود به این منازل و احوال را داشته باشد با قرب و فنا و مشاهده و لقا حق و بقای او سالک خود را در جاذبه کمال مطلق الهی مییابد و از درک ذات و تعین خود نیز رها شده، همه هستی را فانی در حق و جلوههای او مییابد و به کمال انقطاع الی الله رسیده به جمال حق نظاره میکند. در این حال ابتهاج و لذت و شکفتگی فوق تصور او را فرا میگیرد بهگونهای که خود را در هالهای از نور حق مییابد.[۳۳۱]
ذکر این نکته در پایان ضروری است که گرچه در عرفان و تعالیم اهلبیت لذتهای حاصل از سیروسلوک به عنوان موهبتهای الهی در جهت تشویق و یاری سالکان است و هدف و غایت نهایی سلوک نمیباشند اما رسیدن به ابتهاج و لذات روحی یکی از ثمرات شیرین زهد و تقوی و سلوک معنوی محسوب میگردد.
گفتار دوم: تقوی، همراه همیشگی سالک
اُوصِیکُمْ عِبَادَ اللهِ بِتَقْوَی اللهِ الَّتِی هِیَ الزَّادُ وَ بِهَا الْمَعَاذُ زَادٌ مُبْلِغٌ وَ مَعَاذٌ مُنْجِح[۳۳۲]
تقوی در لغت به معنی نگهداشتن و در اصطلاح به معنی نگهداری نفس از گناه و دوری از معصیت است. تقوی زاد و توشهای کافی و پناهی امن برای سالک است که در پناه آن به مقصد خواهد رسید زادی که میوه آن در روز پاداش یعنی روز ملاقات با حق، همان لقاء و جوار قرب حق خواهد بود. در زیارت عارفانه امین الله، که به حق باید آن را زیارت مخبتین نامید،[۳۳۳] سالک در محضر راهبر معصوم، با خضوع و خشوع از خداوند، زاد و توشه رساننده به لقاء یعنی تقوی را درخواست میکند.[۳۳۴] تقوا نیرویی روحی، مقدس و متعالی است که موجب کشش بسوی معنویت و گریز از دنیازدگی میگردد. تقوی در تعالیم اهلبیت حفاظ و پناهگاه است،[۳۳۵] نه زندان و محدودیت. امیرالمؤمنین فرمودند: «بندگان خدا بدانید که تقوا خانهای است از حصار بلند و غیر قابل تسلط و بیتقوایی و هرزگی خانهای است از حصار پست که مانع و حافظ ساکنان خود نیست و آنکس را که به آن پناه ببرد حفظ نمیکند، همانا با نیروی تقوا؛ نیش گزندهء خطاکاری بریده میشود.»[۳۳۶] تقوا مایه اصلی آزادیها است، همانا تقوا کلید درستی و توشهء قیامت و آزادی از هر بندگی و نجات از هر تباهی است. [۳۳۷] تقوا به انسان، آزادی از اسارت و بندگی هوس، آزمندی، حسد، شهوت و خشم میبخشد؛ تقوا نگهبان انسان و انسان نگهبان تقوا است و این نگهبانی متقابل از نوع نگهبانی انسان و جامه است که انسان نگهبان جامه از دزدیدن و پاره شدن است و جامه نگهبان انسان از سرما و گرما است. امیرالمؤمنین در دستورالعمل معنوی فرمودند: «خواب خویش را بوسیله تقوا تبدیل به بیداری کنید و وقت خود را با آن بپایان رسانید و احساس آنرا در دل خود زنده نمایید و گناهان خود را با آن بشویید… همانا تقوا را صیانت کنید و خود را در صیانت تقوا قرار دهید. با مدد از خدا بتقوا نائل گردید و با مدد تقوا به خدا برسید.»[۳۳۸] اثر ویژه تقوی بصیرت است. همانگونه که اشاره شد هر عمل سلوکی متضمن معرفتی باطنی است، اثر مهم تقوی، روشنبینی و بصیرت و معرفتی شهودی به حقیقت است.
درجات تقوی: درجات تقوی با عمل به واجبات و ترک محرمات آغاز میگردد، سپس زهد در دنیا و پرداختن به عبادت، سپس ریاضت در دستیابی به صدق نیت و اخلاص در اعمال، سپس تمکین در مقام تقوی. مقامات پس از تقوی همان مقامات یقین است. در مصباح الشریعه اینگونه روایت شده که: عمل کنندگان در هلاکت هستند، مگر آنان که عابدند؛ عابدان در هلاکت هستند، مگر آنان که عالم هستند؛ عالمان در هلاکت هستند، مگر آنان که صادق هستند؛ صادقان در هلاکت هستند، مگر آنان که مخلص باشند؛ مخلصان در هلاکت هستند، مگر کسانی که با تقوی هستند؛ متقین و خداترسان در هلاکت هستند، مگر آنان که صاحب یقین هستند؛ و صاحبان یقین در معرض خطری بزرگ قرار دارند.[۳۳۹] در ای
ن روایت بر ترتب درجات عاملان، عابدان، عالمان، صادقان، مخلصان، متقین و موقنین اشاره دارد و به نوعی درجه یقین را برتر از تقوی، و درجه نهایی ذکر فرمودند. شرط تعالی در درجات تقوی اخلاص است. امام صادق فرمودند: اخلاص گرد آورنده اعمال نیک و کلید قبولی عمل است. پس خداوند عمل مخلص را بپذیرد واز او راضی شود، اگر چه عملش اندک باشد. و عمل غیر مخلص را نپذیرد، اگر چه بسیار باشد، چنان که عمل هزاران ساله ابلیس، با زیر پا گذاشتن یک فرمان تباه شد.[۳۴۰]
درجات تقوی در بیان دیگری با استفاده از احادیث عبارت است از عمل به واجبات و ترک منهیات، عمل به مستحبات و ترک مکروهات که با درجاتی از زهد و ریاضت ممکن گردد و در نهایت ترک دنیا و عقبی و در خدمت و حضور مولی بودن که درجات شدید زهد و ریاضت و مراقبت را لازم دارد. خطبه متقین که پاسخ امام علی به همام در بیان اوصاف متقین است همه این درجات تقوی را دربردارد. «پرهیزکاران! در دنیا دارای فضیلتهایی هستند، سخنشان راست، پوشش آنان میانه روی، و راه رفتنشان با تواضع و فروتنی است، چشمان خود را بر آنچه خدا حرام کرده میپوشانند، دلهاشان اندوهگین، تنهایشان لاغر، و درخواستهایشان اندک، و نفسشان عفیف و دامنشان پاک است. در شب بر پا ایستاده مشغول نمازند،… با قرآن جان خود را محزون و داروی درد خود را مییابند. پیشانی و دست و پا بر خاک مالیده، و از خدا آزادی خود را از آتش جهنّم میطلبند. در روز، دانشمندانی بردبار، و نیکوکارانی با تقوا هستند که ترس الهی آنان را چونان تیر تراشیده لاغر کرده است، کسی که به آنها مینگرد میپندارد که بیمارند امّا آنان بیماری نیستند، آشفتگی ظاهرشان، نشان از امری بزرگ است. از اعمال اندک خود خشنود نیستند، و اعمال زیاد خود را بسیار نمیشمارند. از کردار خود ترسناکند…. آرزویش نزدیک، لغزشهایش اندک، قلبش فروتن، نفسش قانع، خوراکش کم، کارش آسان، دینش حفظ شده، شهوتش در حرام مرده و خشمش فرو خورده است. مردم به خیرش امیدوار، و از آزارش در امانند.»[۳۴۱]
تقوی را ترک معصیت پروردگار دانستهاند، ترک حرام و پرهیز از گناه پایینترین درجه تقوی است. بالاترین درجات تقوی این است که عبد، خود را سپر حق ببیند و بدیها، لئامتها و مذمتها را به خود نسبت دهد و خداوند را از همه اینها منزه بداند و در مقابل همه خوبیها، کرامتها و مدحها را به حق نسبت دهد. امام حسین در دعای عرفه فرمودند: «خداوندا از من، آنچه شایسته پستی من است سرمیزند و از تو آنچه سزاوار کرم توست» امام سجاد در دعای ابوحمزه عرض میکند: خداوندا پیوسته خیر تو بر ما نازل میشود و بدی ما به سوی تو بالا میآید. [۳۴۲] ابنعربی در معنای تقوا گوید: «پس سپر خداوند باشید در برابر مذمت، و و خدا را سپر خود قرار دهید، در نیکی ها تا از مؤدبان عالم باشید»[۳۴۳] و این مفهوم روایتی است که فرمود قلوب عارفان منبع تقوی است، [۳۴۴] یعنی با معرفت حقیقی حق میتوان حق تقوی را ادا کرد. اوج تقوی همان انتساب تمام محامد به حق و تنزیه حق از همه نقصهاست. عبارات دعای مجیر (سبحانک یا ألله تعالیت یا رحمن) اوج این تسبیح و تنزیه است. ذکر مبارکه یونسیه نیز بر این تقوی دلالت دارد (سبحانک إنی کنت من الظالمین)
فصل دوم: ریاضت به سان رکن اصلی سلوک
گفتار اول: چیستی ریاضت
گفتار دوم: ارکان ریاضت
درآمد
در فصل پیشین به زهد، قناعت و تقوی به عنوان اصول مهم و اولیه سلوک معنوی پرداخته شد؛ در این فصل به ریاضت و ارکان آن که نقش مهمی در سیروسلوک دارد، پرداخته میشود. مبحث ریاضت را با دو گفتار در چیستی ریاضت و ارکان آن پی میگیریم.
گفتار اول: چیستی ریاضت
وَ ایْمُ اللَّهِ یَمیناً أَسْتَثْنِی فِیهَا بِمَشِیئَهِ اللَّهِ لَأَرُوضَنَّ نَفْسِی رِیَاضَهً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَی الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَیْهِ مَطْعُوماً وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً[۳۴۵]
ریاضت، تحمل سـختی و دشـواری تهذیب نفس در سیروسلوک عرفانی در جهت وصول به مقصد نهایی است. تلاشی بیامان، جهادی اکبر برای آمادهسازی روح برای اشراق نور معرفت الهی و وصول به حقیقت است، به تعبر قرآن، بهشت جایگاه کسی است که از مقام پروردگارش خـائف بـاشد و بـا هوای نفس مبارزه کند.[۳۴۶] با ریاضت و مجاهدت دمبهدم قیودات و تعلّقات خود را کم کرده و از تنگناهای مادیات رهایی مییابد و از این طریق حقیقت وجودیاش را به عالم بالا سوق داده تا اینکه به مقام قرب الهی راه مییابد. بر این اساس ریاضت نفس خدمتی از روی شفقت به نفس است؛ امام علی فرمودند: «خدمت کردن به نفس، بازداشتن آن از لذتها و اندوختههای دنـیایی و ریاضت آن به علوم و حکم و واداشتن آن به نهایت تلاش و کوشش در عبادات و طاعات است و نجات نفس در این امور است.[۳۴۷] «راه وصول به بلندای نیکیها ریاضت و مشقت است.»[۳۴۸] باید چشمان را شبها بیدار نگه داشت و شکمها را لاغر ساخت و از بدنها گرفت و به جانها ببخشید.[۳۴۹]
از آنجا که نفس طالب راحتی و آسایش و کامجوییست، ریاضت نفس همواره نیازمند درجهای از محبت به حق و شوق رسیدن به غایت است، پیشوا و اسوه اهل ریاضت امیرالمؤمنین فرمودند: قلبی که خدا را دوست دارد، شیفته مشقت و زحمت در راه اوست و قلب غافل از خدا راحتطلب است. پس ای فرزند آدم گمان مکن بدون زحمت و مشقت بتوانی به مرتبه بلند نیکی بری. حق سنگین
و تلخ است و باطل سبک و شیرین. تحمل ریاضت نشان از محبت قلبی به خدا، و آسایش طلبی و تنپروری نشانه قلب غافل و بیتوجه به خداست.[۳۵۰]
هدف ریاضت: ریاضت نفس در جهت صیانت آن از آلودگیهای دنیوی و تصفیه روح برای دریافتهای شهودی از هستی از مهمترین ارکان سیروسلوک عرفانی است. قوه میل و هوی که طبق حدیث شریف جنود عقل و جهل از قوای نفسانی و در مقابل قوه حکمت و عقل قرار دارد، دائما در پی کامجویی و لذت است و در این کامجویی حد و مرزی نمیشناسد و نهایت آن به مدفون کردن نور عقل و روح میانجامد در میان کار ریاضت نفس بر اساس قوه حکمت و عقل عملی در سه مرحله نفس را از این مهلکه نجات میدهد در مرحله اول آن را رام میکند در مرحله دوم مهار کرده و در نهایت به تدبیر آن میپردازد.[۳۵۱] از همین جاست که گفتهاند «ریاضت»، در لغت، رام کردن ستور و زجر او از حرکات غیر مطلوب است. و در عرف اهل سلوک منع نفس از اطاعت قوای شهوی و غضبی است. نفس آدمـی چـون اسـب سرکشی است که رام و مطیع نیست و انجام طاعات و عبادات برای او دشوار است و بـاید آرامآرام او را رام و راهـوار ساخت و به عبادت و بندگی حضرت حق وادارش نمود. چنانکه اگر راکب، لگام اسب را در اختیار نگیرد و آن را به حـال خـود واگـذارد، اسب او را به بیراهه میبرد و به پرتگان میافکند، انسان نیز اگر مهار نفس را در دست نگیرد و او را آزاد بگذارد و هـرچه بـخواهد در اختیار او قرار دهد، به مقصد نمیرسد. ریاضت دقیقا شبیه کار انسان صنعتگر بر روی ماده خام اولیه است ابتدا ماده خام را رام و قابل انعطاف میکند و در این کار از شیوه مناسب خود استفاده میکند و ماده سخت را با حرارت یا رطوبت و مانند آن رام میکند سپس آن را مهار کرده تحت قانون طبیعت درآورد و در نهایت با تدبیر آن محصولی استاندارد، مطمئن و خالص عرضه میکند؛ نفس سالک هم با رام شدن از سرکشی منع شود و با قانون شریعت و سلوک مهار شود و با تدبیر آن در جهت تعالی قرار میگیرد و در این صنعت ریاضت نفس اماره به بدیها به نفس لوامه و در نهایت نفس مطمئنه تعالی یابد.
تهذیب نفس(تخلیه تحلیه تجلیه): از مهمترین اهداف ریاضت، برداشتن مهار نفس اماره و موانع سلوک و در اصـطلاح تزکیه و تخلیه نفس است، هدف دیگر آن تأدیب نفس و آراستن آن به فضائل و در اصطلاح تحلیه است. هـدف سوم، تلطیف روح و آماده کردن آن جهت اشراق انـوار و تجلیات و در اصطلاح تجلیه است. زهد، عبادت و پرداختن به نوافل با حضور قلب و مراقبه و توجه دائم قلب به عالم بالا سالک را در این سه مرحله یاری رساند. مخالفت با نفس[۳۵۲]، جهاد با نفس[۳۵۳] و تهذیب نفس تعابیر متفاوتی از ریاضت در متون روایات است. امیر مؤمنان علی میفرماید: من نفس خود را با پرهیزگاری میپرورانم تا در روزی که پربیمترین روزهاست، در امان آمدن تواند و بر کرانههای لغزشگاه پایدار ماند و اگر خواستمی دانستمی چگونه عسل پالوده و مغز گندم و بافته ابـریشم را به کار برم، ولی هرگز هوای من بر من چیزه نخواهد گردید و حرص مرا به گزیدن خوراکها نخواهد کشید.[۳۵۴]
بلاخیزی طریق سلوک: مرد عرب به رسول خدا گفت: من، شما را دوست دارم. حضرت فرمودندآماده فقر باش؛ عرض کرد من خدا را دوست دارم؛ فرمودند آماده بلا باش.[۳۵۵] جنید بغدادی، از ارکان تصوف و ملقب به شیخ الطائفه، علی را اسوه عارفان در بلاکشی دانسته و گوید: شیخ ما در اصول و فروع و بلاکشی علی بن ابیطالب است.[۳۵۶] ابوحمزه ثمالیآ از اصحاب سر و خلوت امام سجاد گوید: روز جمعهای نماز صبح را با امام سجاد خواندیم، سپس سخنانی در مورد پرهیز از رد سائل فرمودند و جریان ابتلاء حضرت یعقوب و دلیل آن را بیان کردند و در ضمن آن فرمودند وقتی سائلی گرسنهای در شب جمعهای بر در خانه یعقوب و فرزندان او آمد و دست خالی برگشت در حالی که آلیعقوب آن شب را سیر خوابیدند و اضافه طعام نیز داشتند در سحر همان شب خداوند به حضرت یعقوب وحی کرد که عقوبت من به دوستانم، سریعتر از عقوبتم به دشمنان میرسد و دلیل آن نیز حسن نظری است که به اولیاء دارم.[۳۵۷]
هر که در این بزم مقربتر است | جام بلا بیشتر میدهند. |
منبع فایل کامل این پایان نامه این سایت pipaf.ir است |
تاثیر هوش هیجانی و اعتماد بر عملکرد کارکنان در صنعت بیمه- قسمت ۱۸
شکل ۲-۲) مدل هوش هیجانی بار- آن (حاجیلو، ۱۳۸۷)
۲-۱-۸-۳) مدل توانایی هوش هیجانی
اگرچه بعضی اوقات در کاربردهای عملی لازم است که هوش هیجانی به عنوان یک سازه واحد محسوب گردد، ولی پیشنهاد میشود که هوش هیجانی به چهار شاخه تقسیم شود (طهرانی، ۱۳۸۶):
شاخه اول – احساس و بیان هیجان:
اولین شاخه یعنی احساس و بیان هیجان شامل بازشناسی و اداره نمودن اطلاعات کلامی و غیر کلامی از سیستم هیجان است. هوش هیجانی بدون قابلیتهایی که در این شاخه وجود دارند غیر ممکن است. اگرهربار که احساسات ناخوشایند به وجود میآیند، مردم به آنها توجه نکنند، در مورد احساسات، معلومات بسیار کمی بدست میآورند. احساس هیجانی و عاطفی شامل ثبت، توجه و معنیسازی پیامهای عاطفی است.
شاخه دوم- تسهیل تفکر به وسیله عاطفه و هیجان:
این شاخه در مورد سهولت در فعالیتهای شناختی است. عواطف، ترکیبی از سازمانهای مختلف روانی، فیزیولوژی، تجربه شناختی و انگیزشی هستند. .عواطف از دو طریق وارد سیستم شناختی میشوند:
به عنوان احساسات شناخته شده، مانند کسی که فکر میکند (حالا من کمی غمگین هستم)؛
به عنوان شناختهای تغییر یافته، مانند وقتی یک شخص غمگین فکر میکند (من خوب نیستم).
تسهیل تفکر به وسیله عواطف بر این امر متمرکز است که چگونه هیجانها بر روی سیستم شناختی اثر میگذارد و به این ترتیب چگونه میتوانند برای حل مسائل به گونهای موثر، استدلال، تصمیمگیری و کارهای خلاق به کار روند؛
شاخه سوم- فهم یا ادراک عاطفی و هیجانی:
کسی که بتواند عواطف و هیجانها را درک کند، معنی آن را بفهمد و بداند که آنها چگونه با یکدیگر ترکیب میشوند و در طی زمان پیشرفته میگردند از نعمت ظرفیت درک جنبههای مهم طبیعت انسان و روابط بین اشخاص برخوردار است. هوش هیجانی با دانش زیربنایی سیستم هیجانی و عاطفی ارتباط دارد. توانایی اصلی در این سطح مربوط به توانایی نامگذاری عاطفه و هیجان با کلمات و بازشناسی روابط، میان نمونههای حالات عاطفی است. افرادی که از هوش هیجانی خوبی برخوردارند، دارای توانایی تشخیص اصلاحاتی است که برای توصیف عواطف در مجموعهای از کلمات آشنا و گروهی از عبارت عاطفی را که در طبقهای از کلمات نامشخص ترتیب یافتهاند.
شاخه چهارم- اداره یا تنظیم عواطف:
چهارمین مولفه هوش هیجانی یعنی تنظیم عاطفه و هیجان نیز تحت تاثیر هوش هیجانی است. با وجود این، افراد باید تواناییهای مربوط به این حیطه را، به منظور استفاده از دانش آن در عمل پرورش دهند. افرادی که توانایی تنظیم هیجانها و عواطف را ندارند، به احتمال بیشتری عاطفه منفی را تجربه میکنند و در حالات روحی ضعیف باقی میمانند.
مولفههای هوش هیجانی
مولفههای اصلی هوش هیجانی و عوامل تشکیل دهندهی آنها عبارتند از:
مولفههای درون فردی: تواناییهای شخص را در آگاهی از هیجانها و کنترل آنها مشخص میکند که زیر مجموعههای آن عبارتند از:
خودآگاهی هیجانی: میزان آگاهی فرد از احساسات خویش و درک و فهم این احساسات؛
جرأتمندی: ابراز احساسات، باورها، افکار، دفاع منطقی و مطلوب از حق و حقوق خویشتن؛
حرمت نفس: توانایی خودآگاهی و درک پذیرش خویش و احترام به خود؛
خودشکوفایی: توانایی تشخیص استعدادهای ذاتی و استعداد انجام کارهایی که شخص میتواند و میخواهد و از انجام آنها لذت میبرد؛
استقلال عمل: توانایی خودرهبری، خویشتنداری فکری و عملی و رهایی از وابستگیهای هیجانی.
مولفههای سازگاری: انعطافپذیری، حل مسأله و واقعگرایی شخص را مورد بررسی قرار میدهد:
آزمون واقعیت: توانایی ارزیابی رابطه بین تجربهی عاطفی و عینیتهای موجود؛
انعطافپذیری: توانایی همسازی با هیجانها، افکار و رفتارهای فرد در شرایط، موقعیتها و متغیرهای مختلف ؛
حل مساله: توانایی تشخیص و تعریف مشکلات، خلق و کاربست راهحلهای موثر.
مولفههای خلق و خوی عمومی: نشاط و خوشبینی فرد را مورد بررسی قرار میدهد:
خوشبینی: توانایی توجه به جنبههای روشنتر زندگی و حفظ نگرش مثبت، حتی هنگام وجود احساسات منفی و ناخوشایند؛
دانلود متن کامل پایان نامه در سایت jemo.ir موجود است |
مقاله دانشگاهی – تاثیر هوش هیجانی و اعتماد بر عملکرد کارکنان در صنعت بیمه- قسمت ۲۰
نسبت به عواطف خود احساس مسئولیت داشته و آن را پذیرا هستند؛
از احساسات خود در تصمیمگیریهایشان استفاده میکنند؛
به احساسات دیگران احترام میگذارند؛
همواره احساس میکنند که سرشار از انرژی بوده و کمتر عصبانی میشوند؛
برای احساسات دیگران ارزش قائل هستند؛
سعی میکنند از احساسات منفی خود، درس گرفته و به شیوهای مثبت به آن مینگرند؛
به نصیحت کردن، کنترل کردن، انتقاد و یا سرزنش و قضاوت دیگران نمیپردازند؛
۱۰) از افرادی که به احساسات و عواطف آنها احترام نگذاشته و برای آنها ارزش قائل نیستند، دوری میکنند.
هوش هیجانی در مدیریت و کاربردهای آن
ادبیات مدیریتی بیانگر آن است که مهارتهای مدیریتی در کل و هوش هیجانی به طور خاص، نقش تعیین کنندهای در موفقیت مدیران در محیطهای کاری دارند (رهنورد و جویبار، ۱۳۸۷). گلمن و همکاران او معتقدند که هوش هیجانی در تمامی ردههای سازمانی کاربرد زیادی دارد، اما در ردههای مدیریتی اهمیتی حیاتی مییابد. آنها مدعی هستند هوش عاطفی تا حدود ۵۸ درصد، بهترینها را در موقعیت رهبری ارشد از ضعیفترینها جدا ساخته و مشخص میکند. زیرا شرایطی که در راس سلسله مراتب سازمانی به وجود میآیند، سریعتر گسترش مییابند چرا که هر کس به مدیر و فرد بالادست خود نگاه میکند.افراد زیردست رفتارهای عاطفی و هیجانی خود را از مدیران میآموزند، به همین علت هوش هیجانی از اهمیت زیادی برای یک مدیر برخوردار است (بابایی و مومنی، ۱۳۸۴). اشخاصی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار هستند، در زمینه شناخت هیجانات خود و دیگران و کنترل این هیجانات در سطح بالایی قرار دارند.
مدیرانی که دارای بهره هوش بالایی هستند، لزوماً مدیران موفقی نیستند هر چند بهرهی هوشی بالا، یکی از عوامل موثر در مدیریت کارآمد و اثربخش محسوب میشود، اما عوامل دیگری نیز تاثیرگذارند که هوش هیجانی یکی از آنها است (Schumacher et al., 2009). هوش هیجانی مدل رفتاری جدیدی است، زیرا اصول آن، راه جدیدی را برای شناخت و ارزیابی رفتار افراد، سبک مدیریت، گرایشها و مهارتهای بین فردی پیش رو میگذارد. هوش هیجانی عامل مهمی در برنامهریزی منابع انسانی، انتخاب و گزینش، بهبود مدیریت، روابط با مشتریان و طراحی شغل محسوب میشود. طرفداران هوش هیجانی استدلال میکنند که هوش متعارف (شناختی) در موفقیت افراد نقش بسیار محدودی دارد، در حالی که هوش هیجانی آنها را قادر میسازد موفقیت بیشتری کسب کنند. چه بسا افرادی که از نظر علمی بسیار میدرخشند، اما از نظر اجتماعی و روابط میان فردی بسیار ضعیف هستند. گلمن هوش هیجانی را بعنوان بهترین عامل پیشبینی کننده موفقیت در زندگی معرفی کرد که هر کسی میتواند به آن دست یابد و میتوان آن را یک خصیصه شخصیتی به حساب آورد.
صاحب نظرانی که به بررسی هوش هیجانی پرداختهاند، معتقدند که هوش هیجانی میتواند کاربردهای زیادی در وظایف مدیریت سازمان چون رهبری و هدایت دیگران، زندگی شغلی و زندگی خانوادگی، تعلیم و تربیت، سلامت روانی و … داشته باشد. یکی از اساسیترین مسائل زندگی مدرن امروزی مربوط به حل مسائل و مشکلات انسانی است. هوش هیجانی مدعی است که میتواند حداقل برخی از مسائل و مشکلات زندگی بشر امروزی را حل و فصل نماید. در این قسمت به بعضی از کاربردهای هوش هیجانی اشاره میشود (زارعیمتین، ۱۳۹۲):
ارتباط هوش هیجانی و رویدادهای دارای فشار: افرادی که از هوش هیجانی بالا برخوردارند، بهتر میتوانند حوادثی را که بار فشار عصبی دارند و ناخوشایندند اداره کنند. برعکس افرادی که از این نظر نمره پایین دارند، در برابر حوادث مذکور واکنشهای دلسردکنندهتری از خودشان نشان میدهند و بیشتر دچار ناامیدی میگردند؛
نقش هوش هیجانی در تفکر و رفتار اجتماعی: احساسات و عواطف بر افکار و رفتار تاثیر میگذارد. مطالعه هوش هیجانی آگاهی از این موضوع است که چگونه حالات عاطفی بر افکار و رفتارهای ما تاثیر میگذارد. عاطفه و هیجان میتواند هم بر فرآیند تفکر و چگونگی برخورد ما با اطلاعات اجتماعی اثر بگذارد و هم برمحتوای تفکر، قضاوتها و رفتارمان. براساس تحقیقات جدید ممکن است تسهیل کننده یا مختل کنندهی تفکر موثر واکنشهای ما باشد که هرکدام از این موارد به شرایطی که در آن قرار میگیریم، بستگی دارد. عواطف منفی شدید میتواند آثار ناتوان کننده و مخربی بر تفکر داشته باشد. افراد در حالت خلق مثبت در مقایسه با زمانی که در حالات خلق منفی قرار دارند، به شیوهای دوستانه، ماهرانه و سازندهتر رفتار مینمایند؛
ارتباط بین هوش هیجانی و خودشکوفایی: تحقیقات قابل توجهی در مورد ارتباط هوش هیجانی و خودشکوفایی انجام گرفته است و به طور خلاصه بیان میکند که افرادی که هوش هیجانی آنها بالا است، بیشتر در جهت خودشکوفایی تلاش میکنند. همچنین، تاثیر هوش هیجانی در خودشکوفایی بیشتر از هوش شناختی است؛
هوش هیجانی و پیشرفت شغلی: مدیریت عواطف یعنی درک و ادارهی عواطف خود و دیگران. چگونگی مدیریت عواطف در محیط کار میتواند تاثیر زیادی بر عملکرد و رضایت شغلی افراد دیگر داشته باشد. همچنین، مهارتهای عاطفی و اجتماعی تاثیر مهمی بر احراز شغلی دارند که طالب آنها هستند. مدیریت عواطف حتی در موفقیت برای مصاحبه شغلی تاثیر زیادی دارد. همچنین، هوش هیجانی میتواند نقش مهمی در پیشرفت
دانلود متن کامل پایان نامه در سایت jemo.ir موجود است |
شغلی داشته باشد.
بخش دوم
اعتماد سازمانی
۲-۲-۱) مقدمه
اعتماد[۶۲] واژهای است که در هالهای از ابهامات مفهومی قرار گرفته است. زیرا به عنوان محوری اصلی در جامعهشناسی، به اندازهی سایر مباحث بدان توجه نشده است با این حال اعتماد در تمام تعاملات اجتماعی حضور دارد. اعتماد برای زندگی بشر و روابط او امری اساسی است. اعتماد پایهای است که افراد، زوجها، دوستان، شرکاء و ملتها میتوانند زندگیها و همکاریهای معنیدار و رضایت بخش و رشد روز افزونشان را روی آن بنا نهند. هر چه وابستگی متقابل در این روابط بیشتر باشد، اهمیت اعتماد برای آنها حیاتیتر است (رضاییکلیدبری و همکاران، ۱۳۹۰). از این رو میتوان گفت که اعتماد در شکلگیری و حفظ روابط اجتماعی نقش مهمی بازی میکند (لگزیان و همکاران، ۱۳۸۷) چرا که وقتی اعتماد افزایش میباید، سرعت بیشتر میشود و هزینهها کاهش مییابند و وقتی اعتماد کاهش مییابد، سرعت کم میشود و هزینهها افزایش پیدا میکنند (Rawlins, 2007). برخی از صاحبنظران مدعی هستند که اعتماد نوعی ساز و کار انسجام دهنده است که وحدت را در سیستمهای اجتماعی ایجاد و حفظ میکند و به مثابهی پدیدهای است تسهیلگر که باعث بهرهوری بیشتر سازمانها میشود. اعتماد، به عملکرد اثربخش منجر میشود زیرا تبادل اطلاعات مرتبط و متناسب بین شهروندان و سازمانها را تشویق میکند (الوانی و داناییفرد، ۱۳۸۰). امروزه اغلب ما موافق این تعبیر هستیم که وجود اعتماد مولفه اصلی تمامی روابط اجتماعی پایدار است. همچنین دلایل اجتماعی متعددی وجود دارند که موجب میشود بستگی و مناسبت عوامل فرهنگی و به خصوص مساله اعتماد بارز شوند. اعتماد بر تمامی روابط انسانی حضوری دائمی و اجتناب ناپذیر دارد و بدون عنصر اعتماد و معنای مشترک، برقراری روابط اجتماعی پایدار امکان پذیر نیست.
همچنین یکی از نیازهای اساسی کارکنان در سازمان، برقراری ارتباط میان آنان و مدیر است. وجود سطوح بالای اعتماد در سازمان باعث ایجاد هزینههای پایین ارزیابی و دیگر مکانیزمهای کنترل خواهد بود و کارکنان خود را کنترل و دارای انگیزههای درونی خواهند بود. با توجه به این که ایجاد اعتماد، موجب اثربخشی سازمان و کاهش هزینههای ارزیابی و کنترل میشود، بنابراین ضرورت شناسایی عواملی که باعث ایجاد اعتماد میشود نیز ضروری است (خنیفر و همکاران، ۱۳۸۸). چرا که اعتماد در یک جامعه مانند شیرازهای است که افراد یک جامعه را به هم پیوند میدهد و از انفصال و پراکندگی آنها جلوگیری میکند. در بررسی انحرافات و مسائل اجتماعی، اعتماد مقولهای حائز اهمیت است و ریشهی بسیاری از مسائل و انحرافات در یک جامعه را میتوان در بیاعتمادی افراد به یکدیگر، و بیاعتمادی به ساختار سیاسی جامعه، پیدا کرد. به همین منظور بدیهی است تا ابتدا به معنا و مفهوم اعتماد پرداخته شود.
۲-۲-۲) اعتماد
محققان متعددی از رشتههای گوناگون علمی به تعریف اعتماد پرداختهاند و بسیاری از آنان معتقدند که اعتماد واژهای است با معنای بسیار (لگزیان و همکاران، ۱۳۸۷). در همین راستا، کافتا[۶۳] (۲۰۰۷) اشاره میکند که اعتماد ۱۷ معنی متفاوت دارد (Cofta, 2007). همچنین تعاریف اعتماد هم در بین رشتههای گوناگون مانند (روانشناسی، جامعه شناسی و اقتصاد) و هم در سطح تحلیل (فردی، سازمانی، اجتماعی) متفاوت است.
در تعریفی که از اعتماد ارائه گردیده عموماً آن را انتظارات یا باورهایی میدانند که افراد دوست دارند به دیگران به طریقی قابل پیشبینی و نه صرفاً در راستای منفعت شخصی خود نشان دهند. اعتماد مهمترین انگیزهای است که افراد را به داشتن روابط دو سویه یا چند سویه تشویق میکند. حتی بسیاری از اندیشمندان اجتماعی، اعتماد را حسی میدانند که منجر به تعاون و همکاری میشود و فقط در این حالت است که انسانها در عین تفاوتها قادر به حل مشکلات خواهند بود. اعتماد یک حالت روانی است که شامل قصد و نیت پذیرفتن متکی بر انتظارات مثبت نیات یا رفتار دیگران میشود (رضاییکلیدبری و همکاران، ۱۳۹۰).
بررسی ادبیات موجود، بر فقدان تعریف دقیقی از معنای واژه اعتماد حکایت دارد. تعریف اعتماد در فرهنگ انگلیسی آکسفورد به شرح زیر است:
اطمینان یا اتکا به برخی از ویژگیها یا خصایص یک شخص یا سازمان؛
پذیرفتن یا اعتبار دادن به شخص یا سازمان بدون بررسی و دریافت شواهد و قرائن؛
باور یا اعتقاد یا اتکا به صداقت یک فرد یا سازمان؛
داشتن انتظارات مطمئن نسبت به فرد یا سازمان؛
صداقت، درستی و وفاداری (الوانی و داناییفرد، ۱۳۸۰).
اعتماد ابزاری است برای صرفهجویی در قدرت زیرا حضور اعتماد، نگرانی، شک و نیاز به مراقبت و کنترل را کاهش میدهد. اعتماد به معنی داشتن اطمینان به نیات و اعمال دیگران و عاملی کلیدی در روابط متقابل نوین است. اعتماد نوعی ساز و کار انسجام دهنده است که وحدت را در نظام اجتماعی ایجاد و حفظ میکند. در حقیقت اعتماد بزرگترین تسهیلگر کارآیی سازمان است و حتی بهتر از اطلاعات است چرا که اطلاعات ممکن است زیاد باشند، ولی غنای آن به اعتماد و میزان سرمایه اجتماعی بستگی دارد. اعتمــاد پدیده چنــد وجهی است و بیانگـر تمایل بـه اثـرپذیری از گروههای دیگر است که این تمایل به اطمینانی مربوط میشود که از چهار جنبه زیر به وجود میآید:
- باور به قصد و نیت
مثبت طرف مقابل از لحاظ عدالت و نبود تبعیض؛ - باور به صلاحیت و توانمندی آنها؛
مقاله علمی با منبع : تاثیر هوش هیجانی و اعتماد بر عملکرد کارکنان در صنعت بیمه- قسمت …
شاید بهترین نکته برای نتیجهگیری در این بخش اشارهای باشد که مولوی در داستان معروف خود از آن یاد میکند و مینویسد: شبیه به آن شش مرد کوری که هریک فیل را لمس کردند و توصیفات کاملاً متفاوتی از آن چه لمس کرده بودند، ارائه کردند، اعتماد نیز میتواند به طرق بسیاری که ممکن است با هم در تعارض باشند، درک و توصیف شود (لگزیان و همکاران، ۱۳۸۷).
۲-۲-۳) اهمیت و ضرورت اعتماد
اعتماد یکی از جنبههای مهم روابط انسانی و زمینهساز مشارکت و همکاری میان اعضای جامعه است (قلیپور و پیراننژاد، ۱۳۸۷). اعتماد به عنوان سنگ بنای مهم رفتار اجتماعی و ساز و کار همبستگی برای نظام اجتماعی مورد توجه صاحبنظران بسیاری قرار گرفته است (شایگان، ۱۳۸۷). در بیان ضرورت اعتماد میتوان گفت اعتماد یک قرارداد روانی مثبت، ترک خدمت کمتر زیردستان، انعطافپذیری سازمانی، عملکرد سازمانی و عملکرد انفرادی بهتر را موجب میشود و سرمایه اجتماعی را توسعه میدهد و با کاهش هزینه معاملات سازمان از طریق افزایش تعاونی و با تقویت خون گرمی و حس نوعی دوستی و نهایتاً پرسنل را در درک تواناییهایشان راهنمایی میکند.
اعتقاد بر آن است که بخش اعظم عقب ماندگی اقتصادی در جهان ناشی از فقدان اعتماد متقابل است. اعتماد، همکاری را تسهیل میکند و هر چه سطح اعتماد در جامعهای بالاتر باشد، احتمال همکاری هم بیشتر خواهد بود (شایگان، ۱۳۸۷). در خصوص اعتماد اعتقاد بر این است که اگر مردم به هم دیگر اعتماد داشته باشند، آنگاه به حکومت نیز اطمینان خواهند داشت و با توجه به اهمیت نقش اعتماد در روابط بین شهروندان و دولت، ارتباط تنگاتنگ شهروندان با نظام خدمات عمومی، در اعتماد یا بیاعتمادیشان به دولت نقش مهمی را ایفا میکند (داناییفرد، ۱۳۸۱).
اعتماد به دنبال خود وفاداری را به ارمغان خواهد آورد و نیروی انسانی وفادار حاضر است فراتر از وظایف مقرر در شرح شغلش فعالیت کند و عامل مهمی در اثربخشی سازمان محسوب میشود (رضائیان و رحیمی، ۱۳۸۷). اعتماد نگرانی از این که شریک الان و یا در آینده رفتار فرصت طلبانه داشته باشد به طوری که به منافع ما آسیب برساند، را از بین میبرد. وجود عدم اعتماد زنگ خطری برای مشارکت است (Glaister and Husan, 2003) چرا که اعتماد، پیش شرط عمده و کلیدی برای موجودیت هر جامعه محسوب میشود و برای حل مسائل اجتماعی ضروری به نظر میرسد. اعتماد باعث پیدایش آرامش و امنیت روانی میگردد و برای حرکت موفقیت آمیز افراد و افزایش مشروعیت حکام و توسعهی سیاسی ضرورت دارد (قلیپور و پیراننژاد، ۱۳۸۷). امروزه ثابت شده بین میزان اعتماد میان ملت و دولت از سویی و میزان پیشرفت و احتمال موفقیت نهایی از سویی دیگر «ارتباط معنادار مستقیم» وجود دارد. بدین معنا که وجود درجه بالایی از اعتماد، تسهیل روند ارتباطات و تسریع در دستیابی به توافق را موجب میشود و بالعکس سیطره ذهنیت بیاعتمادی بین دولت و ملت، باعث بروز تاخیر در پیشرفت و ناکامی هر دو میگردد.
اعتماد به دیگران موجب اعتماد آنها به ما، و عدم اعتماد، موجب عدم اعتماد دیگران خواهد شد. حاکم ساختن فضای اعتماد افراد نسبت به همدیگر در سازمان سبب خواهد شد که رفتار سیاسی جای خود را به رفتارهای مبتنی بر صداقت، همکاری، وفاداری، رعایت الزامهای اخلاقی و ارتباط سالم بدهد. صاحبنظران بر این باور هستند که تعامل میان سه متغیر اطلاعات، نفوذ و کنترل میتواند به ایجاد و حفظ اعتماد بهرغم تغییرات ساختاری کمک کند (رضاییکلیدبری و همکاران، ۱۳۹۰). شکل شماره ۲-۳ این روند را نشان میدهد.
شکل ۲-۳) فرآیند شکلگیری و حفظ اعتماد (رضاییکلیدبری و همکاران، ۱۳۹۰)
۲-۲-۴) ابعاد اعتماد
در تحقیقات مختلف برای اعتماد ابعاد مختلفی تعریف شده است. در ادامه به طور مختصر به چند نمونه پرداخته میشود.
۲-۲-۴-۱) ابعاد اعتماد از دیدگاه توماس و اسچیندلر
توماس[۶۴] و اسچیندلر[۶۵] بر اساس تحقیقات خود ارکان کلیدی اعتماد را شامل این پنچ عامل میدانند (خنفیر و همکاران، ۱۳۸۸):
صداقت: همان راستگویی و درستکاری است. این رکن مهمترین عامل در بین پنج عامل دیگر است به ویژه هنگامیکه یک فرد قابلیت اعتماد کردن بر فرد دیگر را ارزیابی میکند؛
شایستگی: تمامی مهارتها و قابلیتهای فنی- اجتماعی فرد را در بر میگیرد و به این اشاره دارد که آیا فرد میداند درباره چه چیزی صحبت میکند؛
ثبات: ثبات این قابلیت را مدنظر دارد که آیا میشود رفتار و گفتار فرد را مورد پیشگویی قرار داد؟ وجود تناقض بین گفتار و رفتار افراد باعث کاهش اعتماد از طریق کاهش ثبات میشود. این متغیر به خصوص در مدیران حائز اهمیت است؛
وفاداری: اشتیاق برای تامین منافع دیگران است. این رکن نقطه مقابل فرصت طلبانه عمل کردن است. وفاداری تمایل فرد به حفظ آبرو و حیثیت طرف مقابل را شامل میشود؛
رو راستی: نشان دهنده تمایل فرد به در میان گذاشتن آزادانه اطلاعات و افکار خود با دیگران است. صراحت به معنی بیان کل حقیقت و نه بخشی از آن و پرهیز از کتمان حقایق است.
۲-۲-۴-۲) ابعاد اعتماد از دیدگاه مایر و همکاران
اعتماد سازمانی به دو بخش اعتماد فردی[۶۶] (اعتماد میان افراد) و اعتماد غیرفردی[۶۷] (اعتماد نهادی[۶۸
منبع فایل کامل این پایان نامه این سایت pipaf.ir است |
]) تقسیم میشود (Ellonen et al., 2008). در سازمانها اعتماد به دو صورت فردی و غیرفردی (نهادی) وجود دارد. اعتماد فردی، مبتنی بر تعاملات است و از طریق ارتباطات خاص ایجاد میشود. این نوع اعتماد، به دو نوع اعتماد افقی (اعتماد میان کارکنان) و اعتماد عمودی (اعتماد میان کارکنان و مدیران) تقسیم میگردد (فاضل و همکاران، ۱۳۹۰). اعتماد فردی مبتنی بر شایستگی، خیرخواهی و قابلیت اطمینان است (Mayer and Davis, 1999) اعتماد غیرفردی مبتنی بر نقشها، نظامها و اعتبارات قابل درک به منظور اطمینان افراد است (Atkinson and Butcher, 2003).
در واقع اعتماد نهادی، اعتماد اعضای سازمان به راهبردها و شایستگیهای فنی و تجاری سازمان، و اعتماد به ساختار و فرآیندهای سازمانی، مانند سیاستهای منابع انسانی است (Ellonen et al., 2008). اعتماد نهادی (برای مثال، اعتماد به عملکرد منابع انسانی) به طور معناداری با نگرشهای کارکنان (همانند تعهد به سازمان) ارتباط دارد (Pearce et al., 2000). در برخی از پژوهشها، اعتماد نهادی به کارآیی و بیطرفی نظامهای سازمانی (همانند خطمشیهای منابع انسانی) نیز اطلاق شده است (Costigan et al., 1998). همچنین، میتوان اعتماد نهادی را اعتقاد به ضرورت وجود ساختارهای غیرفردی دانست که پیشبینی موفق آینده را میسر میکند (McKnight et al., 2002). بر این اساس، مایر[۶۹] و همکاران (۱۹۹۵) سه مولفه شایستگی، خیرخواهی و اعتبار را به عنوان ابعاد اصلی اعتماد مطرح میکنند که در تحقیق حاضر مورد استفاده قرار خواهد گرفت:
شایستگی[۷۰]: توانایی به قابلیتهای افراد بر میگردد که بر اساس آن میتوانند وظایف خود را انجام دهند (بر اساس مهارتها و دانش)؛
خیرخواهی[۷۱]: خیرخواهی به معنای انگیزههای مهربانانه و میزان محبت یک شخص نسبت به گروه مقابل و توجه صادقانه به رفاه دیگران است؛
اعتبار[۷۲]: به معنی اعتقاد به این است که یک فرد یا سازمان آن چه را که قول انجام آن را داده است، انجام خواهد داد و بیتناقض عمل خواهد کرد (Dietz and Hartog, 2006).
اعتماد نهادی به دو صورت است: بهنجاری موقعیتی[۷۳] و اطمینان بنیادی[۷۴]. بهنجاری موقعیتی، حاصل حضور چیزهای معمول و مرسوم یا قرار گرفتن هر چیز در جای مناسب است. در این تعریف، موفقیت محتمل است، زیرا موقعیت بهنجار است. در تعریف اطمینان ساختاری نیز اعتقاد به محتمل بودن موفقیت بیان شده است شرایط ضمنی همانند انتظارات، قراردادها، آییننامهها، و ضمانتها (تامین ساختاری) به درستی ایجاد شدهاند. بنابراین، در یک نتیجهگیری کلی میتوان بیان کرد که اعتماد نهادی، فعالیتها و فرآیندهای سازمانی (همانند شایستگیهای فنی و تجاری، راهبردها و خطمشیها، عملکرد و ارتباطات منابع انسانی) را شامل میشود که برای اعضای سازمان به صورت شخصی نیست و مدیریت ارشد از آن مستثنی میگردد (Ellonen et al., 2008).
با توجه به مطالب مذکور، در یک تعریف کلی، میتوان گفت که اعتماد سازمانی، انتظارات مثبت افراد دربارهی لیاقت، قابلیت اطمینان و خیرخواهی اعضای سازمان و نیز اعتماد نهادی در درون سازمان است (فاضل و همکاران، ۱۳۹۰). در شکل شماره ۲-۴، مفاهیم اعتماد سازمانی مورد استناد در این مطالعه بیان شده است.
اعتماد نهادی
(بهنجاری موقعیتی و اطمنان ساختاری. مانند: اعتماد نسبت به استراتژی سازمان، سیاستهای منابع انسانی و فناوری)
مدیران
رهبران
اطمینان
خیرخواهی
شایستگی
اعتماد عمومی
کارمندان
تاثیر هوش هیجانی و اعتماد بر عملکرد کارکنان در صنعت بیمه- قسمت …
◄ از دیدگاه مشتریان درک درستی دارند و به عنوان یک مشاور متعهد، عمل میکنند؛
◄ از روی میل و رغبت به دیگران کمکهای مناسبی ارائه میدهند؛
آگاهی سازمانی: مطالعه جریانهای عاطفی، گروه و ارتباطات، توانایی شناسایی احساسات و وقایع سیاسی جاری درون گروهها را شامل میشود. این افراد:
◄ از جریانهای سیاسی و اجتماعی موقعیتها برای تغییر درست ارتباطات کلیدی قدرت، آگاه هستند؛
◄ موقعیتها و حقایق سازمانی و بیرونی را درک میکنند؛
◄ شبکههای مهم اجتماعی را شناسایی میکنند؛
◄ نیروهایی را که دیدگاهها و فعالیتهای مشتریان و رقبا را تشکیل میدهد، شناسایی میکنند.
د) مدیریت روابط[۵۸]: مدیریت ارتباط نیز شامل ارتباطات، کمک به رشد دیگران، نفوذ، مدیریت تعارض، تاثیر پذیری از تغییرات، رهبری، تعهدسازی، و همکاری و مشارکت است.
ارتباطات: به معنای بیپرده گوش دادن، اشاعهی اطلاعات و پذیرش دیدگاههای دیگران است. ارتباطات جایگاه مهمی در هوش هیجانی دارد. چنین افرادی:
◄ با دقت به دیگران گوش داده و به دنبال درک و فهم متقابل بوده و از تسهیم اطلاعات با دیگران استقبال میکنند؛
◄ به طور موثر از ارسال و دریافت علائم هیجانی برای روشن ساختن پیامهایشان بهره میگیرند؛
◄ ارتباطات باز (رودررو) را تشویق و ترویج نموده و اخبار ناگوار را همانند اخبار خوب پذیرا هستند.
کمک به رشد دیگران: به معنی احساس نیاز به بهبود (حس نیازهای تکاملی افراد) و تقویت تواناییهای آنها است. این افراد:
◄ نقاط قوت و فضیلتهای دیگران را تشخیص داده و در رشد و توسعه آنها کمک میکنند؛
◄ وظایفی را به افراد پیشنهاد میکنند که چالشی بوده و منجر به رشد مهارتهای آنها میگردد.
نفوذ: روشی موثر برای تشویق و متقاعدسازی دیگران، قبضه کردن و اداره موثر عواطف دیگران به شمار میرود. این افراد:
◄ در متقاعد کردن افراد مهارت دارند؛
◄ درخواستهای خود را از طرف مقابل با بیان خوش عنوان میکنند.
مدیریت تعارض: به معنای مذاکره و برطرف ساختن اختلافات است. مدیریت تعارض به کارکردن با افراد سرسخت و موقعیتهای تنش زا و تشویق مباحث و مذاکرات باز کمک میکند. این چنین افرادی:
◄ تعرضات و تضادهای بالقوه را شناسایی و به حل آنها کمک میکنند؛
◄ راهحلهای برد – برد را سازماندهی میکنند؛
◄ با دیپلماسی و تدبیر، افراد ناسازگار و موقعیتهای تنشزا را مدیریت میکنند؛
◄بحث و مذاکره آزاد را تشویق میکنند.
رهبری: هدایت اشخاص و گروهها و بر انگیختن دیگران برای کار کردن با یکدیگر در جهت اهداف مشترک است. افراد صاحب این خصیصه:
◄ دارای قدرت بیان و برانگیختن دیگران در جهت یک چشم انداز و انجام ماموریت مشترک هستند؛
◄ در صورت نیاز، افراد به راهنمایی و هدایت، بدون در نظرگیری موقعیت زمانی، پیشگام هستند؛
◄ از طریق الگو و نمونه افراد را هدایت و رهبری میکنند؛
◄ ضمن پاسخگو نگه داشتن افراد، آنها را در جهت عملکرد بهتر راهنمایی میکنند.
تاثیر پذیری از تغییرات: اعمال مدیریت تغییر، توانایی تشخیص نیاز به تغییر و کمک گرفتن از دیگران برای یادگیری ابتکارات جدید. این گونه افراد:
◄ نیاز برای تغییر، به چالش کشیدن وضع موجود و دفاع کردن از تغییرات را تشخیص میدهند؛
◄ الگوی تغییر مورد نیاز دیگران هستند.
تعهد سازی: پذیرش روابط موثر را شامل میشود. این افراد:
◄ با تعامل و همکاری به ایجاد شبکههای ارتباطی و تیمسازی میپردازند؛
◄ شبکههای ارتباطی را ایجاد میکنند که بر مبنای راستی و خوشبینی است؛
◄ روابطی را ایجاد میکنند که دارای منافع دو طرفه است.
همکاری و مشارکت: به معنای توانایی کارکردن با دیگران در گروهها برای رسیدن به اهداف مشترک
دانلود متن کامل پایان نامه در سایت jemo.ir موجود است |
مقاله علمی با منبع : تاثیر هوش هیجانی و اعتماد بر عملکرد کارکنان در صنعت بیمه- قسمت ۱۳
به رسمیت شناختن هوش هیجانی
همچنین، گلمن در کتاب هوش هیجانی خود به نقل از سالووی، توصیف مبنایی خود از هوش هیجانی را دربارهی استعدادهای فردی در پنج توانایی اصلی تشریح مینماید (گلمن، ۱۳۹۲):
شناخت عواطف شخصی: به معنای خودآگاهی و تشخیص هر احساس به همان گونهای که بروز مینماید. توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای به دست آوردن بینش روانشناختی و ادارک خویشتن است. چرا که ناتوانی در تشخیص احساسات راستین، ما را سر در گم میکند. افرادی که در مورد احساسات خود اطمینان و قطعیت دارند، بهتر میتوانند زندگی خود را هدایت کنند؛
به کارگیری درست هیجانها: قدرت تنظیم احساسات خود، توانایی است که بر حس خودآگاهی متکی است. افرادی که از لحاظ این توانایی ضعف دارند، دائماً با احساس ناامیدی و افسردگی دست به گریبان هستند، در حالی که افراد با مهارت بالا در این زمینه، با سرعت بسیار بیشتری قادرند ناملایمات را پشت سر بگذارند؛
برانگیختن خود: افراد دارای این مهارت در هر کاری که به عهده میگیرند بسیار مولد و اثربخش خواهند بود. برای عطف توجه، برانگیختن شخصی، تسلط به نفس خود و برای خلاق بودن لازم است سکان رهبری هیجانها را در دست گرفت. توانایی دستیابی به مرحلهی غرق شدن در کار، انجام فعالیتهای چشمگیر را میسر میگرداند؛
شناخت عواطف دیگران: همدلی، توانایی دیگری که بر خود آگاهی عاطفی متکی است، اساس مهارت مردم است. کسانی که از همدلی بالایی برخوردارند، به علائم اجتماعی ظریفی که نشان دهندهی نیازها یا خواستههای دیگران است، توجه بیشتری نشان میدهند. این توان، آنها را در حرفههای تدریس، مدیریت و فروش، که مستلزم مراقبت و توجه دیگران است، موفق میسازد؛
حفظ ارتباطها: بخش عمدهای از هنر برقراری ارتباط، مهارت کنترل عواطف در دیگران است. این موارد تواناییهایی هستند که محبوبیت، رهبری و اثربخشی بین فردی را تقویت میکنند. این افراد در هر آن چه که به کنش متقابل آرام با دیگران باز میگردد، به خوبی عمل میکنند؛ آنان، ستارههای اجتماعی هستند.
اهمیت هوش هیجانی
عامل انسانی مهمترین دلیل تحولاتی است که امروزه بشر در همهی زمینهها و به هر شکلی در جوامع گوناگون شاهد آن است. در واقع عامل انسانی است که تفاوتهای فاحش امروز زندگی بشر با شرایط گذاشتهاش را رقم زده است. اگر این عامل از زندگی روزمره حذف شود در واقع توسعه و پیشرفت از زندگی انسان حذف میشود. برای تغییر و حرکت به سوی شرایط بهتر علاوه بر عواملی چون سرمایه، مواد اولیه و غیره، مهمترین و اصلیترین عامل منابع انسانی است. در واقع ثروت و دارایی هر جامعهای تنها و تنها منابع انسانی است. این دیدگاه شاید افراطی به نظر برسد ولی واقعیتهای پیشرو در جوامع گوناگون این امر را ثابت میکند. هوش هیجانی به نظر میرسد میتواند شکل تکامل یافتهای از توجه به انسان در سازمانها باشد و ابزاری نوین و شایسته در دستان مدیران برای هدایت افراد درون سازمان و مشتریان برون سازمانی و تامین رضایت آنها باشد. هوش هیجانی در پیشبینی موفقیت در کار اگر از هوش شناختی مهمتر نباشد کمتر از آن نیست و شخص بسیار کارآمد با ضریب هوش بالا ممکن است از ساختار هیجانی لازم برای مقابله با تنشهای محیط کاربرخوردار نباشد. انسان حقیقتاً با هوش انسانی است که نه تنها از لحاظ شناختی بلکه از لحاظ هیجانی نیز با هوش باشد (محمدی و قادری، ۱۳۸۶).
هوش هیجانی جنبه شناختی ندارد، اما پایه سایر هوشها است. هوش هیجانی ما را قادر میسازد تا بتوانیم احساسات خود را شناخته و آن را به صورت مطلوبی ابراز و اداره کنیم. هوش عاطفی در شناخت و درک هیجانات دیگران و دیدن چشم اندازشان به ما کمک میکند. هوش هیجانی ما را نسبت به حالت عاطفی و هیجانی گروه، رویدادها و ارتباطات حساس میسازد. هوش هیجانی در برقراری ارتباط موفق با همکاران، اعضاء خانواده و آشنایان به ما کمک میکند و درهای صمیمیت را به رویمان میگشاید. به این حالت در روانشناسی «بلوغ فکری» یا «پختگی» میگویند. تحقیقات نشان میدهد، اهمیت هوش هیجانی در جهت پیشرفت موقعیت سازمانها در حال افزایش است. با کمک بهره هوشی میتوان پیشبینی کرد، چه شغلی مناسب چه فردی است، در حالی که هوش هیجانی میتواند مسیر پیشرفت، شکست یا درجا زدن کارکنان را پیشبینی کند (شریفیدرآمدی و آقایار، ۱۳۸۹).
با هوش هیجانی بهتر میتوانید پایداری خود را در رویارویی با ناکامیها تقویت کنید، حالات روحی و خلق و خوی خود را تنظیم نمائید، بر نفس خود تسلط یابید، بر وسوسههای آن غلبه کنید، ارضای نیاز زودگذر را به تعویق اندازید و از غرق شدن در مسائل ناراحت کننده اجتناب نمائید و با دیگران هم صحبت شوید. هوش هیجانی میتواند احساسات و عواطف شما را در ارتباط با رفتار دیگران کنترل کند و زمینهای مساعد به وجود آورد. این زمینهها تفکر شما را هدایت میکنند (حمیدیزاده، ۱۳۸۶). گلمن، نقش اساسی هوش هیج
برای دانلود فایل متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید. |
انی را با مجموعهی گسترده کاوشها و تحقیقاتی مرتبط کرد که به مطالعه کارکرد عاطفه و هیجان در زندگی انسان میپردازند. این کاوش به مطالعه شایستگیهایی از قبیل همدلی، خوشبینی اکتسابی، کنترل خود و آثار مهم آن در خانواده، محیط کار و حوزههای دیگر زندگی معطوف میشوند. به اعتقاد گلمن، هوش هیجانی اساساً در ارتباطات، ظهور میکند، در عین حال بر کیفیت روابط نیز تاثیر میگذارد (فاطمی و شریعتیراد، ۱۳۸۸).
مدلها و دیدگاههای مختلف در زمینه هوش هیجانی
اگرچه مطالعات هوش هیجانی نسبتاً جدیدند، اما نظرات و مدلهای متعددی از هوش هیجانی ارائه شده است که در اینجا به چند مورد اشاره میشود:
۲-۱-۸-۱) مدل شبکه شایستگیهای عاطفی
این مدل که توسط «گلمن» و «بویاتزیس[۵۴]» ارائه شده است یک بازنگری و پالایش در مدلی است که گلمن در سال ۱۹۹۸ بکار برد. این مدل شامل چهار بعد خودآگاهی، خودمدیریتی، آگاهی اجتماعی و مدیریت روابط و دارای ۲۰ مولفه است که به قرار زیر است (حسینی، ۱۳۸۵):
الف- خودآگاهی[۵۵]: خودآگاهی در بردارندهی خودآگاهی عاطفی، خود ارزیابی دقیق و صحیح، و اعتماد به نفس است.
خودآگاهی عاطفی: به معنی این است که افراد نسبت به عواطف خود و تاثیر آنها آگاهی و شناخت کافی دارند. افرادی که دارای این ویژگی هستند:
◄ میدانند چه عواملی را احساس میکنند؛
◄ برای این افراد چگونگی تاثیر احساسات بر عملکردشان قابل تشخیص است؛
◄ به ارتباط بین احساساتشان و آن چه که فکر میکنند، انجام میدهند و یا بیان میکنند، آگاه هستند؛
◄ از اهداف و ارزشهایشان آگاهی و شناخت کافی دارند.
خود ارزیابی دقیق و صحیح: به معنای آگاهی فرد از محدودیتها و نقاط قوت خویش است. افرادی که دارای این خصیصه هستند:
◄ از نقاط قوت و ضعف خود آگاهند؛
◄ اهل تفکر بوده و از طریق تجربه یاد میگیرند؛
◄ به دنبال بازخوردهای روشن، دیدگاه جدید و آموزش مستمر هستند.